منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
لینک دوستان
سرور مجازی ایران" >سرور مجازی ایران

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان گپ دوستانه و آدرس rahjooyan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آخرین مطالب
دیگر موارد

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:







آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 616
:: کل نظرات : 11

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 13
:: باردید دیروز : 24
:: بازدید هفته : 188
:: بازدید ماه : 2040
:: بازدید سال : 6147
:: بازدید کلی : 361277
نویسنده : عبدالرضا جودکی
سه شنبه 24 مرداد 1402

 خانواده مهم‌ترین نهاد اجتماعی است. جزئی‌ترین، ریزترین، پنهان‌ترین و غیررسمی‌ترین رفتار‌های ما به عنوان یک پدر و مادر در خانواده ممکن است وسیع‌ترین و عمیق‌ترین تاثیرات را به‌دنبال داشته باشد. کودکان آن چه ما می‌خواهیم نمی‌شوند بلکه آن چه انجام می‌دهیم، می‌شوند. «یتیم اینترنتی» یکی از اصطلاح‌های جدید روان شناسی است و منظور آن، کودکانی هستند که والدینشان به حدی در باتلاق عمیق فضای‌مجازی غرق شده‌اند که فرصت جزئی‌ترین تعامل با کودکان خود را ندارند و آن کودکان به‌شدت احساس تنهایی و طرد شدن می‌کنند. در ادامه نکاتی در همین باره مطرح خواهد شد.

 کاش یک گیگ اینترنت بودم نه یک کودک!

 یک معلم به تازگی گفته که در یکی از کلاس‌هایم، نامه‌ای از یک بچه ۸ ساله خوانده شد که همه جمعیت را در بهت فرو برد؛ آن بچه خطاب به پدر و مادرش نوشته بود: «کاش یک گیگ اینترنت بودم نه یک کودک، کاش من هم یک گیگ اینترنت پرسرعت بودم تا هر از گاهی دستان پرمهر پدر و مادرم را لمس می‌کردم، مرا با حرص و ولع وصف ناشدنی در آغوش می‌کشیدند و شب‌ها در بغلشان می‌خوابیدم، اما افسوس که انسان هستم و یک کودک!» این نامه که در شبکه‌های اجتماعی پربازدید شد، پیام‌های تامل برانگیزی دارد.

 مزایای آشنایی والدین با فضای‌مجازی

 اگرچه والدینی که با فضای‌مجازی به‌خوبی آشنا هستند، می‌توانند فاصله بین نسل‌ها را کاهش دهند، اعتمادبه‌نفس کودکان را بالا ببرند، درک متقابلی بین فرزندان و خود ایجاد کنند و بهتر می‌توانند فرزندان خود را در این فضا راهنمایی، کنترل و آن‌ها را با ابعاد مختلف این دنیا آشنا کنند، اما در کنار فواید و مزایای بی شمار، مشکلات و آسیب‌هایی هم هست که نیاز به مدیریت دارد.

 خطر منزوی‌شدن همه اعضای‌خانواده

 والدینی که به فضای‌مجازی اعتیاد پیدا می‌کنند علاوه بر این که با مشکلات جدی در زندگی زن و شوهری روبه‌رو می‌شوند در فرزندپروری هم با دردسر‌های زیادی مواجه خواهند شد. اولین اتفاق، احساس دوری زوج‌ها از یکدیگر است سپس کاهش ساعت گفت‌وگوی والدین با هم و با فرزندان یکی از خطرات جدی معتادان به اینترنت و فضای‌مجازی است که منجر به منزوی شدن همه اعضای خانواده می‌شود. در این شرایط معمولا والدین از وضعیت تحصیلی و تربیتی فرزندان خود غافل می‌شوند که به تدریج منجر به افت تحصیلی آن‌ها می‌شود یا رفتار‌های نابهنجار مانند پرخاشگری و اضطراب، افسردگی و ... را در آن‌ها شکل می‌دهند. والدینی که تمام وقت خود را در اینترنت و فضای‌مجازی می‌گذرانند از ایجاد ساعات مفرح در خانواده غافل می‌شوند و به جای اشتراک گذاشتن لذت‌های زندگی با اعضای خانواده به دوستان مجازی پناه می‌برند و نمی‌توانند حتی سهمی کوچک در تفریحات خانواده داشته باشند. به همین دلیل فرزندان برای پر کردن جای خالی والدین دچار خلأ‌های عاطفی شدید، پرخاشگری و حتی بزهکاری می‌شوند.

 به این ۱۱ سوال پاسخ دهید

 بد نیست برای آن که بدانیم تا چه حد زمان برای ارتباط با فرزندمان اختصاص می‌دهیم، به این چند سوال پاسخ دهیم: ۱-در طول هفته گذشته چند ساعت را با فرزند خود سپری کرده‌اید؟ ۲-زمانی که از سر کار به خانه برمی‌گشتید، آیا خود را درباره این که او وقتش را چطور گذرانیده و چه تجربه‌ای کسب کرده و چه فکر می‌کند، علاقه‌مند نشان داده‌اید؟ ۳-آیا وقتی فرزند شما متنی نوشته یا نقاشی یا وسیله‌ای درست کرده، به او نگاه یا سوالی می‌کنید؟ ۴-چندبار در هفته به دلیل کمردرد، خستگی یا هر بیماری دیگر، فرزندتان را از خود دور کرده‌اید؟ ۵-چند بار به فرزند خود گفته‌اید ساکت باش یا از من دور شو یا این که با چیز دیگری خود را سرگرم کن؟ ۶-آخرین باری که خانوادگی به گردش رفتید، کی بود؟ ۷-آخرین باری که به زور بچه را به رختخواب فرستاده‌اید، کی بود؟ ۸-آخرین باری که به دلیل یک رفتار درست، او را تشویق کرده‌اید، کی بود؟ ۹-آخرین باری که کودک تان مشکلاتش را با شما مطرح کرده است، کی بود؟ ۱۰-آخرین بار که یک مشکل خانوادگی را با هم بررسی کرده‌اید، کی بود؟ ۱۱-چند بار در هفته اخیر از این که کودک‌تان خود را به شما نچسبانده و با کامپیوتر یا گوشی سرگرم بوده، رضایت داشتید؟

 ۶ توصیه به والدین معتاد به شبکه‌های اجتماعی

 اگر به سوالات مطرح‌شده به‌گونه‌ای پاسخ دادید که نشانگر فاصله افتادن بین شما با کودک‌تان است به منظور پیشگیری و کاهش آسیب‌های فضای‌مجازی راهکار‌هایی که در ادامه مطرح می‌شود، می‌تواند کمک‌کننده باشد.

 ۱-گذران اوقات‌بیشتر با فرزندان در فضای بیرون از خانه به‌طوری که فرزندان از نظر عاطفی احساس خلأ نکنند. ۲-فرهنگ‌سازی برای استفاده صحیح از فضای مجازی. ۳-به‌کارگیری دیگر رسانه‌های دیداری، شنیداری، روزنامه‌ها، مجلات، کتاب‌ها و ... برای پر کردن اوقات‌فراغت. ۴-انجام بازی‌های مشارکتی و خانوادگی در منزل. ۵-برگزاری جلسات خانوادگی درباره تصمیمات خانواده. ۶-مدیریت و تنظیم ساعات استفاده از فضای‌مجازی متناسب با ساعات حضور والدین در کنار فرزندان.

 انتشار عکس کودکان در فضای مجازی توسط والدین کار درستی است؟

دیده‌اید مناسبتی است یا جشنی و اتفاق ملی برپا می‌شود همه مادر‌ها و پدر‌های برای به اشتراک گذاشتن احساساتشان از شادی و هیجان تا غم و ناراحتی سعی می‌کنند عکس و فیلم‌هایی از کودکانشان را منتشر کنند؟ در این‌جور مواقع فضای مجازی پر می‌شود از دختربچه و پسربچه‌هایی که در هر حالتی قرار دارند مثلا «یکی لباس‌هایش نامرتب است»، «یکی به زور چشم‌هایش را باز گذاشته»، «یکی در حال بگومگو کردن با مادرش است»، «آن یکی طاق‌باز روی زمین دراز کشیده و فریادکنان از موضوعی ناراضی است»، «یکی به پدرش ابراز علاقه می‌کند» و هزاران عکس و فیلمی که کودکان حتی تصورش را هم نمی‌کنند که قرار است چندین هزار نفر او را در حالت‌های مختلف و متفاوت بینند و به آن بخندند، اما مادر و پدرشان به راحتی آب خوردن و بدون در نظر گرفتن هیچ پیش‌زمینه‌ای از کودکان عکسشان را منتشر می‌کنند.

آن کودک حتی باورش نمی‌شود که این روند عکس و فیلم چندین هفته قبل از تولدش شروع شده است تا او به دنیا بیایید و تمام دوربین‌ها به روی او زوم شوند یعنی از بدو تولد تا درآمدن اولین دندان شیری و برداشتن اولین قدم‌ها و ...، اما سوالی که در این میان مطرح می‌شود این است آیا منتشر کردن تمامی این عکس‌ها و فیلم‌ها از کودکی که قدرت تصمیم‌گیری ندارد و نمی‌تواند رضایت بدهد ایمن یا اخلاقی است؟ یا حتی انتشار این عکس‌ها و هویت بچه‌ها می‌تواند در بزرگسالی گریبان آن‌ها را بگیرد؟

دختری که به دلیل انتشار عکس‌هایش از والدینش شکایت کرد

شاید باور نکنید، اما سال ۲۰۱۶ بود که دیلی میل خبری را منتشر کرد که دختری هجده ساله در یکی از شهر‌های اتریش از پدر و مادرش بابت عکس‌هایی که بدون اجازه او در فضای مجازی منتشر کرده‌اند شکایت کرده است و گفته بود که این کار آن‌ها نقض حریم شخصی است و اصلا برای پدر و مادرش مهم نبوده که او حین انجام چه کاری بوده بلکه بیشتر عکس‌های او را منتشر کردند.

خیلی از پدر‌ها و مادر‌ها تصور می‌کنند که با انتشار در لحظه آن عکس یا ویدیو کودکشان فراموش می‌شود یا با حذفشان از صفحات مجازی دیگر کسی به آن دسترسی ندارد، ولی این موضوع مهم را فراموش می‌کنند که با دریافت هزاران لایک و کامنت محتوای فیلم و عکس کودکشان در همه صفحات هست یا حتی می‌تواند روی هارد دیسک شخص دیگری قرار گیرد که امکان حذف آن وجود نداشته باشد. والدین باید بدانند که با این اشتراک گذاری عکس‌ها و اطلاعات کودکانشان می‌توانند این امکان را به کلاهبرداران بدهند تا هویت فرزندانشان را بدزدند.

 کلاهبرداری هویتی با انتشار عکس‌های کودکان

«نیویورکر» طی گزارشی یک مطالعه را مورد تحقیق و بررسی قرار داد که تا سال ۲۰۳۰ این «اشتراک‌گذاری عکس‌ها و فیلم‌ها» مسئول تقریباً دو سوم موارد کلاهبرداری هویتی است که بر نوجوانان امروزی تاثیر گذاشته، اما خب این اتفاق و روند در صفحات مجازی را بسیار شاهد هستیم که سرنوشت بسیاری از این کودکان که عکس‌هایشان منتشر شده و دست به دست چرخیده و مورد تمسخر دیگران قرار گرفته تا چه اندازه در دوره بعد از کودکی آنان از لحاظ روحی صدمه وارد کرده است.

مواردی زیادی در کشورمان بوده که عکس و فیلم بچه‌ها منتشر شده است (اسمی نام نمی‌برم تا باز در ذهن‌ها بیایید) و زندگی آن‌ها را تحت‌الشعاع قرار داده که خانواده‌شان یا محله زندگی خود را عوض کردند یا مدرسه کودک را تغییر دادند و یا حتی به شهری دیگری رفتند تا شاید مردم کمتری آن‌ها را بشناسند. کاش خانواده‌ها با زدن دکمه انتشار و به اشتراک گذاشتن عکس بچه‌ها به این فکر کنند که چه عواقب ناگواری در استقبال کودکانشان است.

مشورت کردن با کودکان و تصمیم‌گیری در انتشار

به گزارش وب گاه تبیان، مادر و پدر‌ها باید این را بدانند که کودکان اگر به اندازه کافی بزرگ شدند و درکی از رسانه‌های اجتماعی دارند اگر بخواهند عکسی از آن‌ها منتشر کنند باید از خود بچه‌ها اجازه بگیرند بالاخره آن‌ها باید در فرآیند تصمیم‌گیری انتشار عکسشان قرار بگیرند که کدام عکس‌شان برای پست کردن مناسب است و حتی چه افرادی می‌توانند آن عکس ببیند. البته چند تا مورد هم هست که واقعا باید از سوی پدر و مادر‌ها رعایت شود مثلا عکس‌های کودکان را به صورت عمومی منتشر نکنید و در تنظیمات فقط تیک نمایش را برای اشخاصی که کاملا می‌شناسید منتشر کنید، هیچ‌گونه آدرس از مهدکودک یا محل کار خودتان یا محل زندگی‌تان را منتشر نکنید قطعا این کار می‌تواند خطرات احتمالی را کاهش دهد. عکس‌هایی که در ساحل هستند یا در حمام از کودکتان گرفتید را به هیچ‌وجه منتشر نکنید این احتمال را بدهید که شاید فرد پدوفیلی آن را ببیند.

**

آثار مخرب مدلینگ کودکان در فضای مجازی

مریم سادات ظهوریان جامعه شناس و فعال فرهنگی در گفت‌وگو با خبرنگار حوزه ازدواج و خانواده گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان، درباره استفاده از کودکان برای مدلینگ و آرایش های نامناسب اظهار کرد: از کودکان به دلیل جذابیت بیشتری که در مدل‌ها ایجاد می کنند، استفاده می‌شود که این امر اثرات منفی فردی و اجتماعی به همراه دارد.

اثرات اجتماعی که برروی کودک تاثیرگذار است

۱- دیده شدن کاذب

وی افزود: هر کودکی از یک زیبایی فطری برخوردار است و برخی از کودکان، زیبایی چهره بیشتر و برخی هم زیبایی چهره کمتری را دارا هستند.

این جامعه شناس دلیل دیده شدن‌های کاذب برای کودکان را چنین گفت: والدین با شرایط مختلفی که برای کودکان می سازند و ظاهرشان را به شکلی که مورد جذابیت بیشتری قرار گیرند، متفاوت می کنند.که این امر فطری نیست.

وی افزود: دست بردن والدین به ظاهر کودکان سبب می‌شود که فرد، وابسته دیده شدن دیگران شود و جذابیت اولیه خود را از دست دهد. این امر اعتماد به نفس کودکان را تضعیف می‌کند، لذا دیده شدن از جانب دیگران، امری غیرمعمول است.

این جامعه شناس ادامه داد: وقتی می‌گوییم دیده شدن کاذب یعنی ممکن است، زمانی برای کودک دیگر آن شرایط مدلینگ و آرایش وجود نداشته باشد که در این حالت فرد دچار افسردگی می‌شود، زیرا هر فردی دوست دارد دیده شود که این حس فطری انسان است. افراد دوست دارند در شرایط و موقعیتی قرار گیرند تا مورد توجه دیگران واقع شوند.گاهی این شرایط و موقعیت، قابل قبول و ارزشمند است و گاهی هم می‌تواند ضد ارزش باشد.

 ظهوریان تصریح کرد: این زیبایی ممکن است همراه همیشگی فرد نباشد و یا دیگر شرایط مدلینگ برای او به وجود نیاید و ضربه بزرگی به او وارد شود و خطرات زیادی را به همراه دارد که فرد به دنبال آن عزت نفس و اعتماد به نفس خود را از دست می دهد.

۲- حس رهبری کاذب

وی افزود: زمانی که کودک متوجه می‌شود که نزدیکان یا افراد جامعه به علت مدلینگ بودن، از او پیروی می‌کنند، حس رهبری کاذب در او شکل می‌گیرد، لذا فرد در این شرایط بر این عقیده است که می‌تواند دیگران را به دنبال خود بکشاند و آن‌ها را مدیریت و رهبری کند، اما زمانی که او از جهت ارزشمندی آن قاعده را نداشته باشد که رهبری را به عهده گیرد، رهبری کاذب در فرد نقش می‌بندد و می‌تواند احساس خوبی را به دیگران منتقل نکند و حس برتری طلبی‌های بسیار بدی داشته باشد.

وی افزود: بهترین زمان پذیرش و آموزش کودکان همان ۷ سال اول زندگی است، وقتی در این دوران کودک را به برخی از رفتارها عادت دهیم، او گمان می‌کند که انجام آن کار صحیح است و آن را تکرار می‌کند.

ظهوریان گفت: ممکن است کودک از همان سنین به آرایش کردن و مدلینگ بودن عادت کند و به مصرف گرایی روی بیاورد که این امر در زندگی برای او بسیار آسیب زننده می‌شود و این رفتار، رفتار قابل پذیرش نیست و ممکن است هر زمانی با توجه به شرایط از او گرفته شود.

این جامعه شناس گفت: هر فردی دوست دارد مورد توجه اطرافیان و جامعه قرار گیرد. این توجه می‌تواند از جهت خلاقیت‌ها، توانایی‌ها، قدرت‌ها و استعدادها در زمینه ای باشد که سبب پیشرفتش شود و همچنین می‌تواند زمینه ساز خیلی از رشدهای دیگر باشد.

ظهوریان خاطرنشان کرد: مدلینگ و آرایش کردن کودکان توسط والدین می‌تواند کودک را به فضای مجازی و محصولات وابسته کند. وابسته شدن به لوازم آرایشی طراوت و شادابی کودکان را سرکوب می‌کند و اثرات سوء و کاذب برایشان به همراه دارد.کودکان در سن رشد اثرپذیرتر هستند و ممکن است از طرف کارخانه‌ها، شرکت‌ها و افراد مورد هدف و سوء استفاده قرار گیرند.

**

کودکان زیبا در دام مافیای عکاسی/ درآمد میلیونی مدیران مهد از کودکان دور از چشم والدین

اگر شما هم جزء افرادی هستید که به دنیای مد و فشن، به خصوص گروه سنی کودکان، علاقمندید، امروزه به راحتی با حضور در یکی از شبکه‌های مجازی کودکانی را مشاهده می‌کنید که در دنیای مُد ستاره شده‌اند و طرفداران بسیاری را در این شبکه‌ها به ویژه اینستاگرام پیدا کرده‌اند.

کودکان کار لاکچری/ کودکان قربانی لاکچری بازی والدین می‌شوند/ مهدکودک‌هایی از خوشگلی بچه‌ها سوءاستفاده می‌کنند/ خوش‌تیپی بچه‌ها به نام خانواده‌ها و به کام مهدکودک‌ها؟!

چشمان آبی، مو‌های بور و طلایی و با کمی رنگ و لعاب؛ همین‌ها کافی است تا با کمی گریم (آرایش) و نورپردازی حرفه‌ای به یک مدلینگ تبدیل شوید و یک شبه به شهرت برسید. این درست همان رویای امروزه برخی از والدین است که دوست دارند با هر ترفندی بچه‌های خود را به تِرَند فضای مجازی تبدیل کنند.

البته امروزه معرفی و پیدا کردن آتلیه‌های عکاسی مدلینگ سخت و بعید نیست، چراکه اکثرا یا در فضای مجازی یا به صورت عموم شاهد فراخوان آتلیه‌های عکاسی هستیم و حتی این فراخوان مهدکودک‌ها را هم درگیر خودش کرده است.

کودکان کار لاکچری/ کودکان قربانی لاکچری بازی والدین می‌شوند/ مهدکودک‌هایی از خوشگلی بچه‌ها سوءاستفاده می‌کنند/ خوش‌تیپی بچه‌ها به نام خانواده‌ها و به کام مهدکودک‌ها؟!

مهدکودک‌هایی که حاضر هستند، کودکانی که چهره زیباتری دارند را به دفاتر مدلینگ معرفی کنند و حق تبلیغ خودشان را بگیرند و این در صورتی است که حتی خانواده کودکان هم اطلاعی از این منبع درآمد مهدکودک‌ها ندارند و فقط به پیشنهاد مدیر یا مربی مهد فرزندانشان را در رویای به شهرت رساندن، در اختیار دفاتر مدلینگ قرار می‌دهند.

 

یک خبرنگار  در پوشش مدیر یکی از دفاتر مدلینگ کودک و آتلیه با یکی از مهدکودک‌های شرق تهران تماس گرفت و از آن‌ها خواست تا با دفتر مدلینگ همکاری داشته باشند. این مدیر موسسه بیان کرد: ما حاضر هستیم بچه‌هایی که از زیبایی بیشتری بهره‌مند هستند را در اختیار شما قرار دهیم، اما اگر در ساعات حضورشان در مهد نباشند، باید اجازه والدین آن‌ها را هم کسب کنید.

او همچنین در ادامه در پاسخ به سوال ما که آیا مبلغی هم در قبال این کار دریافت خواهید کرد؟ گفت: بله! درست است که ما درصدی از سود را از شما نمی‌گیریم، اما مبلغ ناچیزی به عنوان حق تبلیغ به ازای هر فرد از شما دریافت خواهیم کرد. البته باز عقد این قرارداد منوط به رضایت والدین بچه‌هاست.

کودکان کار لاکچری/ کودکان قربانی لاکچری بازی والدین می‌شوند/ مهدکودک‌هایی از خوشگلی بچه‌ها سوءاستفاده می‌کنند/ خوش‌تیپی بچه‌ها به نام خانواده‌ها و به کام مهدکودک‌ها؟!

مدیر این مهدکودک مبلغ ۶۰۰ تا سقف یک میلیون تومان را برای هر کودک نام برد و اظهار کرد: بچه‌ها هر روز از ساعت ۹ صبح تا ۲ ظهر اینجا هستند، حتی شما می‌توانید از اتاق‌های بازی و استراحت بچه‌ها برای فضای عکاسی خودتان استفاده کنید.

در ادامه همان طور که مدیر مهدکودک گفته بود، اما این بار با عنوان خبرنگار با والدین کودکان صحبت کردیم. والدینی که صرفا از معروف شدن کودکانشان راضی هستند و اطلاعی از استفاده سودجویان و تأثیر روانی این کار در آینده فرزندانشان ندارند.

مادر یکی از این کودکان گفت: من دو تا بچه دارم و هر دو آن‌ها دختر هستند. زمانی که دختر بزرگم به دنیا آمد، جایی را برای عکاسی نمی‌شناختم و خودم با دوربین موبایلم از او عکس گرفتم، اما دختر کوچکم از زمان بارداری تا الان که ۴ سال دارد، از او عکس‌های آتلیه‌ای دارم. اکنون هم حاضرم اگر جایی باشد و از دخترم به عنوان مدل عکاسی استفاده کنند.

کودکان کار لاکچری/ کودکان قربانی لاکچری بازی والدین می‌شوند/ مهدکودک‌هایی از خوشگلی بچه‌ها سوءاستفاده می‌کنند/ خوش‌تیپی بچه‌ها به نام خانواده‌ها و به کام مهدکودک‌ها؟!

او در ادامه در پاسخ به این سوال که آیا می‌دانید شما باید پولی را در قبال در اختیار قرار دادن کودکان، از دفتر مدلینگ بگیرید؟ بیان کرد: فقط یکبار به ما یعنی من و پدرش گفتند که برای عکاسی به دفترشان برویم، من هم چند دست لباس و وسایل دخترم را برداشتم. البته خود آن‌ها هم لباس و وسایل داشتند و بار‌ها آرایش دخترم را عوض کردند، اما پولی به ما ندادند و نهایتا عکس‌های دخترم در صفحه اینستاگرامشان به عنوان مدل منتشر شد.

این مادر عنوان کرد: مدلینگ بودن از این سن، به نوعی به شهرت رسیدن است. در حال حاضر هم دخترم شاید تا حدودی به شهرت رسیده باشد.

مادر یکی دیگر از کودکان درباره این نوع کار گفت: پسرم حدود ۶ سال دارد و همسرم عکاس است، روزی که به ما پیشنهاد مدلینگ پسرمان را دادند، من اول قبول کردم، اما پدرش قبول نکرد و اجازه نداد.

کودکان کار لاکچری/ کودکان قربانی لاکچری بازی والدین می‌شوند/ مهدکودک‌هایی از خوشگلی بچه‌ها سوءاستفاده می‌کنند/ خوش‌تیپی بچه‌ها به نام خانواده‌ها و به کام مهدکودک‌ها؟!

او ادامه داد: در قبال این کار اگر به ما پول هم بدهند، پدرش قبول نمی‌کرد. خودم دوست داشتم، چون می‌دانم که هم حرفه‌ای‌تر عکاسی می‌کنند و هم صحنه مناسبی برای او می‌چینند و وقت بیشتری برای عکس‌ها می‌گذارند، اما اینکه عکس‌هایش دست به دست و صفحه به صفحه در اینستاگرام و صفحات تبلیغاتی بچرخد را نمی‌پسندم.

آنچه درباره این موضوع بسیار مشهود و قابل لمس است، آینده کودکانی است که از دوران بچگی در فضای مجازی رقم می‌خورد و وابسته به آمال و رویا‌های خانواده‌هاست. کودکانی که شاید در جوانی آسیب‌های بسیاری را از جانب همین رفتار اشتباه خانواده‌ها متحمل شوند.

کودکان کار لاکچری/ کودکان قربانی لاکچری بازی والدین می‌شوند/ مهدکودک‌هایی از خوشگلی بچه‌ها سوءاستفاده می‌کنند/ خوش‌تیپی بچه‌ها به نام خانواده‌ها و به کام مهدکودک‌ها؟!

سمانه بهزادپور روانشناس و مشاور در گفت‌وگو با خبرنگار حوزه ازدواج و خانواده گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان، درباره پدیده مدگرایی در سنین پایین و مدلینگ کودکان گفت: به عقیده من بچه‌ها هم حریم خصوصی دارند و پدر و مادر‌ها به وسیله تجملگرایی و فراخوان آتلیه‌ها و دفاتر مدلینگ از بچه‌ها به عنوان یک ابزار استفاده می‌کنند و گا‌ها سودجویان آن‌ها را به عنوان منبع درآمد می‌بینند و سود مالی می‌برند.

این روانشناس ادامه داد: وقتی این کودک بزرگ شود، متوجه می‌شود که از لحظه لحظه زندگی‌اش سوءاستفاده شده است؛ در واقع این نقض حریم خصوصی بچه‌هاست حریمی که در دست والدین است، اما گاهی به بیراهه می‌رود.

او با بیان اینکه شهرت و هوش نشان ارزش و برتری کودکان نیست، افزود: متاسفانه خانواده‌ها خوش تیپ بودن و هوش فرزندانشان را نشان برتری می‌دانند و مابقی ارزش‌های انسانی را نادیده می‌گیرند، این در صورتی است که جامعه ما نیاز به صفت همدلی، تاب آوری، عزت نفس و مهارت زندگی دارد.

بهزادپور تصریح کرد: البته این نقض حریم شخصی کودکان بخشی به خاطر گذشته پدر و مادرهاست. چه پدر و مادر‌هایی به دنبال آرزو خود می‌روند تا کمبود بچگی‌هایشان را جبران کنند، اما این را نمی‌دانند که صرفا شادکامی درونی خودشان و فرزندانشان را در مقطعی کوتاه رفع می‌کنند و ویژگی مهمی ندارد.

یک شبه، راه صدساله را طی کردن، یا یک شبه به شهرت رسیدن تب داغی است که پیش از این دامنگیر جوانان و نوجوانان بود که همیشه دوست دارند زیباترین چهره، لباس و به اصطلاح زندگی لاکچری داشته باشند، اما امروزه به لطف چشم و هم چشمی‌های مجازی سن لاکچریسم پایین آمده و کودکان سنین ۳ تا ۸ سال را هم درگیر خود کرده است.

**

کودکان؛ قربانی درآمدزایی از تبلیغات فضای مجازی/ چه بر سر «کودکان کار فضای مجازی» می‌آید؟

به گزارش خبرنگار حوزه ازدواج و خانواده گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان؛ دیده شدن و شهرت در فضای مجازی باعث شده که برخی خانواده برای نوزاد چند روزه‌ شان صفحه اینستاگرامی بسازند و با خرید فالوئر و جمع کردن افراد زیاد این صفحه را پر مخاطب کنند.

این خانواده ها در صفحات اینستاگرام خود لحظه به لحظه بزرگ شدن نوزاد را نشان می‌دهند و سعی می کنند تمام لحظات خاص کودک شان را به نمایش بگذارند؛ خندیدن، گریه کردن، تزریق واکسن، لحظه رفتن به مهمانی، تولد یک ماهگی، دو ماهگی و یک سالگی و تمام مناسب های خاصش که برای مخاطبان پیج جذاب است را پست می کنند.

این‌ در حالی است که هیچ‌کس به حریم خصوصی این کودکان توجهی نمی‌کند و ممکن است در آینده این کودک از رفتار والدین خود اصلا راضی نباشد .

 گاهی این خانواده ها و به طور اخص مادران این کودکان، صفحه اینستاگرام ساخته شده برای فرزندشان را با سالن مُد اشتباه می‌گیرند و با سلب  آسایش  و راحتی کودک، عکس‌هایی لاکچری از لحظات او ثبت می‌کنند تا آن را با دنبال‌کنندگان صفحه به اشتراک بگذراند.

لباس های لاکچری و ژست های خاص برای این کودکان تنها راه جذاب کردن مخاطبان است و اشرافی گری در تمام لحظات این خانواده ها موج می زند.

اما این صفحات تنها به ارائه حالات یک کودک ختم نمی شود. هنگامی که صفحات اینستاگرام این کودکان پربیننده شد، پیشنهادات تبلیغاتی برایش مطرح می‌شود و برخی از مادران  و پدران به دلیل جذب تبلیغات بیشتر از کودکانشان بیشتر عکس می‌گیرند و کودک خود را تبدیل به کودک قربانی اینستاگرام و یا به نوعی مدل تبلیغاتی می‌کنند. در حالی که هیچ نگاهی به آینده این کودک ندارند و عواقب این عمل را در نظر نمی گیرند. اینجاست که می توان گفت کودک این والدین به نوعی تبدیل به «کودک کار» شده است.

کودکان؛ قربانی درآمدزایی از تبلیغات فضای مجازی/ چه بر سر «کودکان کار فضای مجازی» می‌آید؟

 

همچنین زمانی که صفحه این کودکان مخاطبان بسیاری داشته باشد، شرکت ها و کمپانی های بزرگ تبلیغاتی سعی می کنند با هدف قرار دادن این کودکان برای تبلیغات برای محصولات خود  به سود بیشتری برسد. موسسات تبلیغاتی با وسوسه  کردن خانواده ها با  پول های هنگفت، این کودکان را قربانی افزایش سود شرکت های خود می کنند و در این شرایط خانواده ها نیز با تبلیغ کردن محصولات آن شرکت به وسیله کودک خود این معامله را قبول می کنند.

در واقع استفاده از کودکان در صنعت مدلینگ و تبلیغات، کودک را تبدیل به یک «میکرو سلبریتی» می کند که تنها از راه یک صفحه اینستاگرامی به شهرت رسیده است.

شاید تا اینجا و در ظاهر همه چیز خوب به نظر برسد، چون از این تبلیغات نه تنها لباس، کفش، گل سر مارک دار و گران قیمت نصیب آن کودک شود، بلکه شرکت یا فروشگاه مذکور هم مشتریان بیشتری جذب می کند.

اما متاسفانه یکی از عواقبی که این تبلیغات دارد  این است که معرفی محصولات به پوشاک و گل سر ختم نمی‌شود. برخی مادران نیز با پهن کردن لوازم آرایشی برندی خاص در اطراف کودکشان به تبلیغ محصولات آرایشی می‌پردازد و این در حالی است که کودک را از پایین ترین سنین با این لوازم و فرآیند آرایش آشنا می‌کنند. گروهی از والدین نیز محصولات آرایشی بانوان از جمله رژ لب را برای کودکان استفاده می کنند که می‌تواند سلامت کودک را به خطر بیندازد.

کودکان؛ قربانی درآمدزایی از تبلیغات فضای مجازی/ چه بر سر «کودکان کار فضای مجازی» می‌آید؟

در این خصوص فرشاد رضایی نامدار روان شناس در گفتگو با خبرنگار حوزه ازدواج و خانواده گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان؛ اظهار کرد: کار  کردن به هیچ عنوان  برای کودکان توصیه شده نیست، چرا که کودک باید بچگی کند.

وی با بیان اینکه تبلیغات اینستاگرامی توسط کودکان باعث می شود کودک فکر کند که همیشه باید به او توجهات خاصی شود، افزود: ممکن است این فرآیند موجب عادت برای کودک شود و او را ناخودآگاه  به یک سلبریتی تبدیل کند.

رضایی نامدار بیان کرد: در این شرایط کودک تصور می کند برای بیشتر دیده شدن باید اعمال خارق العاده انجام شود و حرف های خاصی را با شیرین زبانی بیان کند.

وی با بیان اینکه انجام تبلیغات با استفاده از کودکان آثار مخربی برای آنها  دارد، افزود: قرار دادن کودکان به عنوان وسیله برای اینگونه تبلیغات، باعث بروز  فشارهای روانی و استرس در کودکان می شود.

 

 


:: بازدید از این مطلب : 211
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
سه شنبه 24 مرداد 1402

صنایع دفاعی جمهوری اسلامی ایران جزو یکی از مهم‌ترین طراحان و سازندگان تجهیزات و تسلیحات نظامی هستند. صنایع دفاعی ایران اسلامی، شرکت‌ها و بخش‌های دانش‌بنیانی هستند که آغاز فعالیت آن‌ها به دوران ابتدایی دفاع مقدس باز می‌گردد؛ هنگامی که ایران تحت تحریم‌های تسلیحاتی قرار داشت و پایه گذاری صنایع دانش‌بنیان نظامی در پیروزی کشورمان در دوران دفاع مقدس بسیار تاثیر داشت.

صنایع دفاعی و نظامی جمهوری اسلامی ایران در سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا به امروز توانسته انواع تجهیزات و تسلیحات مورد نیاز را طراحی کرده و بسازد. یکی از این تسحلیات که طی سال‌های اخیر کارکرد خود را نشان داده، تسلیحات ضد زره است.

اهمیت تسلیحات ضد زره به قدری است که یک طرف جنگ می‌تواند با از پای‌درآوردن تانک‌ها، زره‌پوش‌ها و نفربرهای موجب شکست طرف دیگر جنگ شود. یعنی دقیقاً مشابه آنچه در جنگ‌های بسیاری شاهد بودیم که یک طرف جنگ با وجود عده کمتر نسبت به طرف دیگر توانسته با استفاده از تجهیزات ضد زره موجب شکست طرف دیگر جنگ شود.

 

نابودگر تانک‌ها و نفربرهای دشمن را بشناسید+ فیلم و عکس

 

چرا ایران به سوی طراحی و ساخت تسلیحات ضد زره رفت؟

راز حرکت صنایع دفاعی ایران به سوی تسلیحات ضد زره را باید در دوران دفاع مقدس جست‌وجو کرد. در آن دوران، یگان‌های زرهی تعداد بیشتری نسبت به یگان‌های زرهی داشتند حتی ساختار لشکرهای بعثی نسبت به لشکرهای زرهی ایران نسبت یک به یک‌ونیم بود. از این رو، بعثی‌ها تانک و نفربرهای بسیاری داشتند و در صورت انهدام توسط ایران به‌سرعت جایگزین می‌شدند.

فرماندهان میدانی دفاع مقدس با مشاهده چنین وضعیتی دستور می‌دادند تا با تجهیزاتی همچون توپ‌های ۱۰۶، آر پی جی ۷، نارنجک، مین ضد تانک و یا موشک‌های تاو و مالیوتکا با یگان‌های زرهی بعثی مقابله کنند. البته نباید در این میان نقش بالگردهای هوانیروز وجنگنده‌های ارتش را نادیده گرفت که توانستند علاوه بر مهمات خود با تجهیزاتی همچون موشک هواپایه ماوریک یگان زرهی بعثی را هلاک کنند.

 

نابودگر تانک‌ها و نفربرهای دشمن را بشناسید+ فیلم و عکس

نمونه‌ای از موشک تاو مورد استفاده در دوران دفاع مقدس

 

دستیابی به توان طراحی و ساخت تسلیحات ضد زره از دفاع مقدس

فرماندهان ایرانی توانسته بودند پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و در خلال خریدهای تسلیحاتی از غرب و شرق، محموله‌های تسلیحات متنوعی را خریداری کنند. یکی از آن‌ها، موشک‌ ضد زره تاو بود. این موشک آمریکایی در دوران خود یک سلاح موثر محسوب می‌شد و ارتش توانسته بود قدری به توان خود اضافه کند. اما، مقدار موشک‌های تاو برای استفاده در جنگ تحمیلی کافی نبود و مسئولان با کم‌شدن محتویات محموله‌ها به این فکر افتادند تا تدبیر دیگری را چاره کنند.

سال‌های ابتدایی جنگ تحمیلی یک خبر خوب برای رزمندگان داشت، آغاز نهضت خودکفایی با دستور آیت‌الله خامنه‌ای. این نهضت توانسته بود در بسیاری از عرصه‌ها همچون تولید موشک‌های ضد زره نیز وارد شده و در مهندسی معکوس آن نقش جدی ایفا کند. یکی از این موشک‌ها، مالیوتکا نام داشت، یک نوع موشک ضد زره ساخت شوروی که از بعثی‌ها به غنیمت گرفته شده بود. این موشک در دوران جنگ تحمیلی تولید شد اما پس از این دوران به رعد تغییر نام داد.

 

نابودگر تانک‌ها و نفربرهای دشمن را بشناسید+ فیلم و عکس

تصاویر برخی از نسل‌های موشک ضد زره توفان

 

توفان ایرانی؛ قاتل مرکاوا و آبرامز

متخصصان و دانشمندان ایرانی توانسته‌اند در حوزه موشک‌های ضد زره،‌ خانواده موشک‌های توفان را در ۷ نسل طراحی و تولید کنند. این موشک‌ها

موشک توفان

موشک ضد زره توفان براساس موشک تاو آمریکایی در ۷ نسل طراحی و ساخته شده است.

 

نابودگر تانک‌ها و نفربرهای دشمن را بشناسید+ فیلم و عکس

موشک توفان پایه(توفان-۱)

 

توفان-۱

موشک توفان پایه( توفان-۱) یکی از موشک‌های ضد زره با قابلیت انهدام اهداف زرهی ثابت و متحرک است.

سامانه موشکی توفان از نوع نیمه خودکار و با روش هدایت فرمان به خط دید است. تنها وظیفه تیرانداز این است که علامت «+» دوربین موشک انداز در طول مدت پرواز موشک تا رسیدن به هدف بر روی آن ثابت نگه دارد. فرامین اصلاحی به طور خودکار توسط دستگاه هدایت موشک (MGS) صادر و موشک ارسال می‌گردد.

نسل موشک ضد زره توفان ۱.۱۷ متر طول، ۰.۱۵ متر قطر و ۱۸.۵ کیلوگرم وزن دارد که از این میزان، ۳.۶ کیلوگرم وزن سر جنگی ( از نوع خرج گود) آن است. این موشک می‌تواند تا عمق ۵۵۰ میلی‌متری در زره‌های فولادی نفوذ کند. مدت پرواز این موشک ۱۹ ثانیه است.

 

نابودگر تانک‌ها و نفربرهای دشمن را بشناسید+ فیلم و عکس

سه نسل از موشک‌های توفان در نمایشگاه اقتدار ۴۰ (از چپ به راست؛ توفان-۱ / توفان-۲ / توفان-۵)

 

برد این موشک در بازه ۱۰۰ تا ۳ هزار و ۷۵۰ متر تخمین زده می شود. برد موثر این سلاح در روز ۳ هزار و ۵۰۰ متر و در شب نیز، ۲ هزار و ۵۰۰ متر است.

کمینه سرعت نسل اول موشک توفان ۲۴۰ متر بر ثانیه و بیشینه سرعت آن نیز در حدود ۳۱۰ متر بر ثانیه است. البته سرعت متوسط حرکت این موشک، ۱۷۸ متر بر ثانیه است.

نوع هدایت توفان-۱، فرمان به خط هدایت دید نیمه اتوماتیک از نوع سیمی است و به سه طریق، پایه زمینی،‌ بالگرد و خودروی زرهی شلیک می‌شود.

 

نابودگر تانک‌ها و نفربرهای دشمن را بشناسید+ فیلم و عکس

موشک توفان-۲

 

توفان-۲

موشک ضد زره توفان-۲، یک نسخه ارتقا یافته از توفان پایه یا توفان-۱ است که به منظور افزایش عمق نفوذ در زره به یک کاوشگر تلسکوپی مکانیکی مجهز شده است.

این موشک حامل دو سر جنگی است؛ پیش‌رو و سر جنگی اصلی. سرجنگی پیش‌رو که بر روی دماغی کاوشگر تلسکوپی قرار دارد، زره‌های واکنش دهنده انفجاری(ERA) را از بین می‌برد و به کلاهک اصلی اجازه نفوذ و نابودی هدف را می‌دهد.

 

نابودگر تانک‌ها و نفربرهای دشمن را بشناسید+ فیلم و عکس

توفان-۱ و توفان-۲ در کنار یکدیگر(تفاوت سرجنگی دو موشک با رنگ‌های متفاوت مشخص شده است)

 

نسل دوم موشک توفان، ۱.۴۵ متر طول و ۰.۱۵ متر قطر دارد. مجموع وزن آن، ۱۹ کیلوگرم اعلام شده که ۴ کیلوگرم از آن مربوط به سر جنگی است. برد عملیاتی نسل دوم توفان، ۷۰ تا ۳ هزار و ۸۵۰ متر است که با سرعت ۳۱۰ متر بر ثانیه به سوی اهداف حرکت می‌کند توفان-۲ قادر است تا ۷۶۰ میلی‌متر در زره‌های فولادی نفوذ کند.

قابلیت به‌کارگیری در شب را با برد کمتر، تعبیه یک میله نفوذگر برای نفوذ بهتر در انواع زره‌ها، سر جنگی دو مرحله‌ای و امکان شلیک از از بالگردها، خودروهای زرهی و پرتاب‌گرهای زمینی جز ویژگی‌های نسل دوم توفان است.

 

نابودگر تانک‌ها و نفربرهای دشمن را بشناسید+ فیلم و عکس

توفان-۲ ام در تصویر دیده می‌شود(موشک قرارداده شده در وسط)

 

نسخه‌ای دیگری از این موشک با نام توفان-۲ ام نیز طراحی و تولید شده است. وزن این موشک ۲۱ کیلوگرم است که نسبت به نسخه اولیه ۲ کیلوگرم بیشتر بوده،‌ سر جنگی این موشک از نوع خرج گود شدیدالانفجار دومرحله‌ای است.

طول موشک با پروب باز، ۱.۴۷ متر و با پروب بسته، ۱.۱۷ متر و قطر آن نیز،‌ ۱.۵۲ متر است.

این نوع از موشک‌های توفان با داشتن دو سر جنگی قابلیت انهدام انواع زره‌های واکنشی در اهداف ثابت و متحرک را دارد. متخصصان جهت پاکسازی زره‌های واکنش‌گر و افزایش عمق نفوذ در زره سر جنگی این موشک به پراب تلسکوپی مجهز شده است.

در صورت استفاده از (MGS-۲)، این موشک به سیستم ضد جمینگ مجهز خواهد شد.

 

نابودگر تانک‌ها و نفربرهای دشمن را بشناسید+ فیلم و عکس

توفان-۳

 

توفان-۳

توفان-۳ نسل جدید موشک‌های خانواده موشک‌های ضد زره توفان است که از یک فناوری جدید بهره می‌برد. این موشک برخلاف دو نسل قبلی، یک موشک تاپ‌اتک است.

نوع هدایت آن نیز به روش هدایت نیمه خودکار فرمانی به خط دید (SACLOS) است.

موشک‌های ضدزره تاپ‌اتک دو نوع مکانیسم کلی دارند؛ نوع اول شیرجه به روی هدف دسته و دوم، انفجار در بالای هدف. نسل سوم موشک توفان از نوع دوم است یعنی در بالای هدف منفجر می‌شود. در این روش موشک در ارتفاع حدود ۲ تا ۳ متری زمین حرکت می‌کند و هنگام عبور از بالای هدف سنسورهای موشک هدف را احساس کرده و دستور انفجار سرجنگی را ارسال می‌کنند.

 

نابودگر تانک‌ها و نفربرهای دشمن را بشناسید+ فیلم و عکس

سمت راست:‌ مسیر حرکت موشک توفان-۳ ؛ سمت چپ: ساختار و بدنه توفان-۳

 

توفان-۳، ۱.۱۶ متر طول، ۰.۱۵ متر قطر دارد. سر جنگی این موشک، ۰.۱۲ متر قطر، ۱.۷ کیلوگرم وزن و ۰.۰۸ متر توان نفوذ دارد. کمینه برد آن، ۶۵۰ متر و بیشینه برد، ۳ هزار و ۵۰۰ متر است.

برد موثر نسل سوم توفان در روز، ۳ هزار و ۵۰۰ متر و برد موثر آن در شب نیز، ۲ هزار و ۵۰۰ متر است.

بیشینه سرعت این موشک، ۳۱۰ متر بر ثانیه و کمینه سرعت آن، ۲۴۰ متر بر ثانیه است.

نسل جدیدتر این موشک با نام توفان-۳ ام نیز طراحی و ساخته شده است که یک نسخه بهینه نسبت به توفان-۳ محسوب می‌شود.

 

نابودگر تانک‌ها و نفربرهای دشمن را بشناسید+ فیلم و عکس

توفان-۴

 

توفان-۴

نسل چهارم موشک ضد زره توفان نیز همچون توفان-۳ از یک فناوری نوین استفاده می‌کند و آن هم، استفاده از سَر جنگی با فناوری ترموباریک است.

مهمات «گرمافشاری» یا «ترموباریک» نوعی خاصی از مهمات هستند که در ابتدا، توده‌ای از مواد آتش‌زا در شعاع انفجاری خود ایجاد می‌کند که با اکسیژن موجود در جو مخلوط می‌شود، سپس در مرحله بعد، این توده آتش می‌گیرد؛ به‌طوری که منطقه آتش گرفته‌شده را نابود می‌کند. این نوع از تسلیحات ابتدا به‌کمک یک خرج کوچک، اَبری از غبار انفجاری ایجاد می‌کند و سپس آن را با خرج دوم محترق می‌کند.

مهمات «ترموباریک» که با اسم بمب خلأ نیز از آن‌ها یاد می‌شود، با استفاده از اکسیژن موجود در هوا برای سوختن، یک ابر انفجاری قدرتمند ایجاد می‌کنند و با این کار در مقایسه با بمب‌های معمولی، انرژی تخریبی بیشتری دارند. بنابراین؛ هنگامی که این نوع مهمات در فضای سرپوشیده پناهگاه‌های زیرزمینی یا کانال‌ها منفجر شود، فشار تخریبی آن به‌مدت طولانی‌تری در فضای بسته پناهگاه باقی می‌ماند و باعث تخریب بیشتری می‌شود و به این خاطر برای پاک‌سازی استحکامات و سنگرها سلاحی کارآمد به‌شمار می‌آید.

 

نابودگر تانک‌ها و نفربرهای دشمن را بشناسید+ فیلم و عکس

 

موشک توفان-۴، ۱/۱۷ متر طول و ۰/۱۵ متر قطر دارد. وزن این موشک ۲۰ کیلوگرم است که ۳.۵ کیلوگرم از آن مربوط به سَر جنگی موشک اختصاص دارد.

قدرت نفوذ این موشک، ۸۰ میلی‌متر در زره‌های فولادی است. بیشینه سرعت حرکت توفان-۴ سرعت ۳۱۰ متر بر ثانیه و متوسط سرعت آن، ۱۷۸ متر بر ثانیه است.

تخصص توفان-۴، توانایی انهدام استحکامات و ابنیه دشمن نظیر سنگرها، پناهگاه‌ها و حتی آشیانه‌های نظامی است.

 

نابودگر تانک‌ها و نفربرهای دشمن را بشناسید+ فیلم و عکس

توفان-۵

 

توفان-۵

موشک توفان-۵ یکی از پیشرفته‌ترین موشک‌های ضد زره در جهان است. این موشک دارای یک سر جنگی اصلی، کالیبر کامل و یک سرجنگی پیشرو است که برای افزایش عمق نفوذ در انواع اهداف زرهی مجهز به واکنشگر طراحی شده است. این موشک توانایی شلیک از سه پایه زمینی و خودرو زرهی را داراست. یعنی برخلاف هدایت نیمه فعال که سنسور لیرزری باید در دماغه موشک باشد تا بازتابش لیزر را تعقیب کند.

 در این نوع هدایت، سنسور لیزر در انتهای موشک بوده و موشک از طریق این سنسور خود را در مسیر تابش لیزر قرار داده و اصطلاح مسیر انجام می‌شود. این نوع هدایت لیزری در برابر اخلالگرهای لیزری و همچنین مواردی مانند استفاده از پرده دود مقاوم‌تر است.

 

نابودگر تانک‌ها و نفربرهای دشمن را بشناسید+ فیلم و عکس

موشک توفان-۵ در یکی از نمایشگاه‌های خارجی (اولین موشک از پایین)

 

شکل ظاهری توفان-۵ یک تفاوت اساسی با سایر اعضای این خانواده دارد. تفاوت این است که برخلاف تمامی اعضای این خانواده،‌ به‌جای دو ردیف دارای سه ردیف بالک است. البته می‌توان علت این کار را افزایش پایداری در طول مسیر برخورد به هدف دانست.

موشک توفان-۵، ۱.۴۷ متر با پروب باز و ۱.۱۷ متر با پروب(دماغه) بسته طول دارد. قطر این موشک نیز، ۰.۱۵ متر است. وزن این موشک، ۲۳ کیلوگرم است که ۶.۲ کیلوگرم از وزن کلی به سر جنگی آن اختصاص دارد.

قدرت نفوذ توفان- در زره‌های فولادی، ۹۰۰ میلی‌متر است. بیشینه سرعت آن، ۱۶۷ متر بر ثانیه و برد آن در بازه ۱۰۰ تا ۳ هزار و ۵۰۰ متر تخمین زده می‌شود.

 

نابودگر تانک‌ها و نفربرهای دشمن را بشناسید+ فیلم و عکس

توفان-۶

 

توفان-۶

نسل ششم از موشک‌های خانواده توفان، یک موشک ضد زره هدایت شونده مجهز به کلاهک ترموباریک و با ردیابی بسیار دقیق است. این موشک برای انهدام پناهگاه ها و حمله به نیروهای دشمن طراحی و تولید شده است. نوع سَر جنگی این موشک،‌ کالیبر کامل ترموباریک است که هنگام برخورد با مانع سخت (دیوار، وسیله نقلیه و پناهگاه) منفجر می شود.

نوع هدایت آن نیز به روش هدایت نیمه خودکار فرمانی به خط دید (SACLOS) است.

 

نابودگر تانک‌ها و نفربرهای دشمن را بشناسید+ فیلم و عکس

 

توفان-۶، ۱.۱۷ متر طول و ۰.۱۵ متر قطر دارد. این موشک در مجموع ۲۱ کیلوگرم وزن دارد که ۵ کیلوگرم از آن مربوط سَر جنگی است. حداکثر سرعت این موشک، ۱۷۰ متر بر ثانیه است و قدرت نفوذ آن، ۸۰ میلی‌متر.

برد این موشک که قادر است سنگرهای دشمن را منهدم کند، در بازه ۱۰۰ تا ۳ هزار و ۵۰۰ متر تخمین زده می‌شود.

توفان-۶، قابلیت شلیک از سه پایه، خودروی زرهی و بالگرد را دارد.

 

نابودگر تانک‌ها و نفربرهای دشمن را بشناسید+ فیلم و عکس

بخشی از خط تولید موشک ضد زره توفان

 

توفان-۷

آخرین و جدیدترین نسل از موشک‌های ضد زره توفان، توفان-۷ نام دارد. این موشک همانند موشک‌های توفان-۴ و توفان-۶ از سر جنگی ترموباریک بهره می‌برد. این موشک نیز همانند سایر اعضای خانواده موشک‌های توفان، مخصوص انهدام سنگرها و مکان‌های تجمع دشمن طراحی شده است.

 

نابودگر تانک‌ها و نفربرهای دشمن را بشناسید+ فیلم و عکس

موشک ضد زره هواپرتاب قائم(نسخه هواپرتاب توفان)

 

قائم نسخه هوایی توفان

متخصصان صنایع دفاعی توانسته‌اند یک نسخه زمینی از موشک توفان را به نسخه هوایی تبدیل کرده و با نام قائم عملیاتی کنند. سردار وحیدی وزیر وقت دفاع درباره این موشک گفته بود که این موشک یک موشک نیمه سنگین هدایت شونده که قادر است اهداف هوایی با سرعت کم و ارتفاع پایین به خصوص بالگردهای تهاجمی مجهز به سطوح مقاوم شبه زره را منهدم کند.

موشک هدایت شونده ضد بالگرد قائم به‌دلیل هدایت توسط پرتوهای لیزر، در مقابل جنگ الکترونیک و ایجاد اختلالات عملکرد از جانب دشمن کاملا مقاوم است.

طیف متنوع و گسترده موشک‌های ضد زره در اختیار ایران

موشک‌های ضد زره توفان تنها موشک‌های ضد زره ساخت ایران نیستند و صنایع دفاعی ایران توانستند در سال‌های اخیر به دستاوردهای خوبی دست پیداکنند. موشک‌های دهلاویه، تندر و توسن از این دسته هستند که هر کدام ویژگی‌های مختص به خود را دارند.

 

منبع: فارس

:: بازدید از این مطلب : 195
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
یک شنبه 22 مرداد 1402

سال ۶۱ و پس از تحمیل ضربات متعدد به سازمان منافقین که عالی‌ترین نمونه آن در ۱۹بهمن ۶۰ و با حمله به خانه تیمی موسی خیابانی بود، مرکزیت سازمان منافقین دستور داد افراد مشکوکی را که در حوالی خانه‌های تیمی مشاهده می‌شدند، ربوده و سپس آنها را برای کسب اطلاعات مورد شکنجه قرار دهند. این عملیات که توسط سازمان با عنوان «عملیات مهندسی» تعریف شده بود یکی از رذیلانه‌ترین برگ‌های تاریخ منافقین را رقم زد. جنون شکنجه و زجرکش کردن قربانیان که نشانی از سادیسم سازمانی فرقه رجوی داشت. تحلیل مرکزیت سازمان، درباره عملیات مهندسی این بود که کار مهندسی پیچیده‌تر از کار عملیاتی است و سازمان برای بقا و حاکم شدن بر مردم ایران، مجبور به شکنجه پاسداران و البته مردم حامی انقلاب است. اعتقاد سازمان این بود که جنگ با جمهوری اسلامی جنگ ۲ سازمان مهندسی است و هر کدام بیشتر شکنجه کند، برنده است.

در این فضا و در تاریخ ۲۲ مرداد سال ۶۱، با دستگیر شدن یک دزد اتومبیل توسط مردم یکی از فجیع‌ترین جنایت‌ها در تاریخ معاصر ایران عیان شد. فرد دستگیر شده جوانی به‌نام «خسرو زندی»، از اعضای سازمان تروریستی مجاهدین خلق بود که قصد داشت برای انجام یک عملیات ترور، خودرویی را سرقت کند. اما او در بازجویی خود پرده از برنامه‌ای وحشیانه و ضدبشری با نام «عملیات مهندسی» توسط سازمان منافقین خلق برداشت. او مأموران دادستانی انقلاب و پاسداران کمیته را به بیابان‌های باغ‌فیض برد و سه جنازه زنده به گور شده را که حاصل این «مهندسی» وحشیانه بودند، به نیروهای انقلاب نشان داد.

آنچه در ادامه می‌آید، توصیف مختصری از عملیات مهندسی سازمان منافقین علیه چند نفر از نیروهای کمیته و مردم عادی است که روایت آن در کتاب «سازمان مجاهدین خلق؛ پیدایی تا فرجام» آمده است.

زجرکش کردن عفت‌روش به جرم انقلابی بودن همسر

عباس عفت‌روش از جمله سوژه‌های منافقین برای اجرای عملیات مهندسی بود که جرمش تفکرات انقلابی و حزب‌اللهی همسرش بود. خسرو زندی از اعضای فعال سازمان نفاق در عملیات مهندسی در بخشی از اعترافاتش در ارتباط با این موضوع می‌گوید: از طرف مسؤولان سازمان به تیم ما یک شناسایی داده شد که فردی که شغل کفاشی دارد باید ربوده شود. فرمانده واحد مصطفی معدن‌پیشه (رحمان) من و فرد دیگری با نام جعفر، مسؤولیت ربودن وی را داشتیم. ساعت۱۰:۳۰ شب ۱۷/۵/۶۱ به مغازه وی مراجعه کردیم و با این بهانه که ما از طرف کمیته آمده‌ایم و شما باید برای پاسخ دادن به پاره‌ای از سؤالات با ما بیایید، کفاش را از مغازه خارج کردیم و پس از انتقال به ماشین و بستن دست‌ها و چشم‌هایش، وی را به خانه امنی که برای شکنجه آماده شده بود منتقل کردیم.

سادیسم سازمانی فرقه رجوی

مهران اصدقی از دیگر اعضای سازمان نیز در بازجویی‌های خود اعتراف می‌کند: این خانه مربوط به حسین ابریشمچی و در اختیار بخش ویژه بود. محل ساختمان در خیابان بهار و در کوچه‌ای بسیار خلوت قرار داشت. خانه ۲ طبقه و دارای ۳ اتاق هال، آشپزخانه، حیاط و زیرزمین بود. قسمت حمام خانه را با پوشاندن مشمع کلفت به در و دیوار طوری درست کرده بودند که صدا بیرون نرود. این فرد کفاش به این خانه برده می‌شود و جهت گرفتن اطلاعات درباره فعالیت‌های همسرش تحت شکنجه قرار می‌گیرد و با کابل به پاها و سر و صورت او می‌زنند اما از آنجا که قضیه اساساً دروغ بوده، هیچگونه اطلاعاتی در این رابطه به دست نمی‌آید. پس از اینکه شکنجه وی بی‌نتیجه می‌ماند، وی کشته و در یکی از بیابان‌های اطراف تهران به همراه ۲ نفر دیگر مدفون می‌شود. با شکنجه بسیاری که روی او انجام شد، همان روز اول مشخص بود وی از همه چیز بی‌اطلاع است و به‌رغم اینکه کفاش التماس می‌کرد من نمی‌دانم شما چه چیزی از من می‌خواهید، به خاطر اینکه افراد بالا (مرکزیت سازمان) گفته بودند وی اطلاعات دارد، شکنجه ادامه می‌یافت. چند روز وی تحت شکنجه قرار داشت. مسعود گفت ما اطلاعات که نتوانستیم بگیریم ولی انتقام گرفتیم. خط شکنجه نمی‌بایست لو برود، هر کس را که ما می‌ربودیم، در نهایت چه اطلاعات بدهد و چه اطلاعات ندهد، باید کشته می‌شد. از قبل نیز چاله‌ای برای دفن این افراد کنده شده بود؛ باید فرد کفاش را می‌کشتیم و همان روز که پاسداران را کشتیم وی را نیز بعد از شکنجه زیادی که شده بود به همراه پاسداران کشتیم. کفاش را به همراه ۲ پاسدار روی صندلی بستیم و چشم‌های‌شان را هم بستیم و با میله‌های سربی بیهوش‌شان کردیم. سپس به آنها آمپول سیانور تزریق کردیم که از گلوی‌شان صدای خرخر می‌آمد و در حالی که هنوز زنده بودند و در حال جان دادن بودند، بدن آنها را طوری طناب پیچ کردیم که داخل صندوق عقب ماشین جا شود.

کیفرخواست برای ترور شهروندان

ظن به انقلابی بودن هر شهروند، کیفرخواست لازمه را برای ترور هر شخصی توسط سازمان منافقین صادر می‌کرد. رد این رویه جنایتکارانه در عملیات مهندسی و شکنجه و ترور خسرو ریاحی‌نظر خود را عیان ساخت.

خسرو ریاحی‌نظری معلم ۳۷ ساله‌ای بود که به جرم مشکوک بودن منافقین به او، به شهادت رسید. مهران اصدقی در اعترافات خود درباره ماجرای ریاحی نیز می‌گوید: ربودن ریاحی به این علت صورت گرفت که در یکی از خانه‌های تیمی بخش ویژه در خیابان اسکندری، افراد بالای گروه، خسرو ریاحی را بیرون خانه مشاهده می‌کنند که پهلوی ماشینش ایستاده است. آنها گمان می‌کنند وی خانه را زیر نظر دارد. او را تعقیب می‌کنند اما موفق به ربودن او نمی‌شوند. روز بعد وی را در همان محل مشاهده می‌کنند و این بار کاملا به او مشکوک شده و او را شناسایی کرده و می‌ربایند. او را به خانه شکنجه‌گاه در خیابان بهار آوردند. در این محل من و مصطفی معدن‌پیشه و شهرام روشن‌تبار حضور داشتیم. پس از ورود ریاحی، دو پاسدار و فرد کفاش را به اتاق‌های دیگر بردیم و او را وارد حمام کردیم و روی میز با طناب بستیم و از او خواستیم مشخصاتش را بگوید. او گفت شغلش معلمی است و ما یک کارت از جیبش در آوردیم که مربوط به آموزش‌وپرورش بود. از او علت حضورش را در آن نقطه از خیابان اسکندری پرسیدیم، او گفت بچه‌هایم به استخر می‌روند و آمده‌ام آنها را ببرم. ما شروع به شکنجه او کردیم و با کابل به بدنش و کف پاهای او می‌زدیم و او فریاد می‌زد و ما دهانش را می‌گرفتیم. شکنجه را تشدید می‌کردیم و با هویه برقی مچ دست‌ها و پشت کمر او را می‌سوزاندیم ولی او مرتب همان حرف‌ها را تکرار می‌کرد. روز بعد حوالی عصر بود که من، مصطفی معدن‌پیشه و شهرام روشن‌تبار در خانه بودیم، ناگهان صدای فریاد شنیدم. خودم را به راهرو رساندم و دیدم خسرو ریاحی با مصطفی و شهرام گلاویز شده است و مرتب فریاد می‌زد و می‌گفت کمک. او به بهانه دستشویی رفتن توانسته بود با آنها درگیر شود. وارد حمام شدم و با کلت یک تیر به پای او شلیک کردم که به زمین افتاد و ساکت شد و با شهرام شروع کردیم به بستن مجدد خسرو که ناگهان بلند شد و شروع به فریاد زدن کرد. ناگهان مصطفی کلت را برداشت و یک تیر به سر خسرو شلیک کرد.

شکنجه انسانیت

در میان تمام سوژه‌های منافقین برای اجرای عملیات مهندسی، ماجرای طالب طاهری ۱۶ ساله و محسن میرجلیلی ۲۵ ساله از اعضای کمیته انقلاب از همه دردناک‌تر است.

مهران اصدقی در اعترافاتش نسبت به این جنایت می‌گوید: خانه تیمی مرکزیت بخش ویژه سازمان در خیابان کارون بود. مهدی کتیرایی و حسین ابریشمچی در آنجا بودند و جواد محمدی (طاهر) مسؤول حفاظت خانه بود. طاهر حین مراقبت از خانه و دیده‌بانی، مشاهده می‌کند فردی بیرون خانه ایستاده و به او مشکوک می‌شود و طبق خط داده شده، اقدام به شناسایی وی می‌کند. روز بعد همان فرد را به همراه یک جوان دیگر در آنجا می‌بیند و به افراد بالای بخش ویژه می‌گوید و آنها دستور ربودن آن دو جوان را صادر می‌کنند. در خیابان با ماشین جلوی آنها پیچیده و به آنها می‌گویند ما کمیته‌ای هستیم و باید با ما بیایید. آنها به خانه خیابان بهار که از قبل برای شکنجه آماده شده بود، برده می‌شوند.

طاهر به همراه مصطفی معدن‌پیشه و شهرام روشن‌تبار اقدام به شکنجه آنها می‌کنند. هدف از این سرعت عمل این بود که ببینند آیا خانه تیمی خیابان کارون لو رفته است یا نه؟ پس از بازرسی از جیب آنها کارت‌ها و مدارکی که نشان می‌داد پاسدار هستند بیرون می‌آورند. بعد آنها را روی صندلی با طناب می‌بندند و صندلی را روی زمین می‌خوابانند. با کابل‌های کلفت چند لایه به کف پا و سایر نقاط بدن آنها می‌زنند و برای اینکه صدای آنها بیرون از خانه نرود، دهان آنها را با پارچه می‌بندند. برای ایجاد هراس نقاب به چهره می‌زدیم. همین کار را کردم و وارد حمام شدم. دیدم یک پسر ۱۷ - ۱۶ ساله در گوشه حمام در حالی که دست‌ها و پاهایش با زنجیر بسته شده، افتاده بود. اسمش طالب طاهری بود.

سپس به اتاق رفتم تا فرد دیگر را که محسن میرجلیلی نام داشت ببینم. فردی حدود ۲۵ - ۲۴ ساله در حالی که دست‌ها و پاهایش با زنجیر بسته شده بود، در گوشه اتاق نشسته بود. بدن او نیز مانند بدن طالب بود و خیلی با کابل شکنجه شده بود. سؤالات را آماده و کار شکنجه را شروع کردم. آنها را به نوبت داخل حمام می‌بردیم و در حالی که پاهای‌شان تاول ‌زده بود و حال نداشتند آنها را روی صندلی بستیم و صندلی را خواباندیم و من با کابل می‌زدم و آنها از درد ناله می‌کردند و فریاد می‌زدند، مصطفی دهان آنها را با پارچه گرفته بود. آنقدر آنها را زدم که تاول‌های پای آنها ترکید و خونریزی کرد. وقتی پاهای آنها خونریزی کرد، مصطفی پاهای آنها را باندپیچی و آنها را برای شکنجه مجدد آماده کرد. من مرتب از آنها سؤالاتی می‌کردم و آنها انکار می‌کردند و جوابی نمی‌دادند، از بالا (مرکزیت سازمان) گفتند حتماً آنها اطلاعات دارند.


شهید محسن میرجلیلی

روز بعد کار را شروع کردیم. جواد محمدی ابتدا به جان آنها افتاد. سپس آنها را روی همان صندلی‌ها بستیم و روی پاهای متورم و خون‌آلود آنها آب جوش ریختیم طوری که پوست‌شان ترک خورده و تاول‌ها ‌ترکید. آنها بارها بیهوش می‌شدند و باز به هوش می‌آمدند. آب داغ روی سر و صورت آنها ریختم که سر و صورت‌شان تاول زد. خون از همه جاهای بدن آنها به راه افتاده و خون زیادی از بدن‌شان رفته بود. جواد محمدی با نوک چاقو به بدن‌شان می‌کشید طوری که عضوی از بدن آنها نبود که خون‌آلود نباشد. من و مسعود قربانی به داخل حمام و سراغ محسن میرجلیلی رفتیم. مسعود به او گفت اگر اطلاعات ندهی تو را می‌پزیم. سپس به من گفت اتو را بیاور. اتو را آوردم و در حالی که به برق زد و کاملاً گرم شد، ناگهان اتو را به کمر محسن میرجلیلی چسباند. محسن از شدت درد دهانش را به طرز عجیبی باز کرد و از هوش رفت. بوی سوختگی همه جا را گرفته بود.

سادیسم سازمانی فرقه رجوی

جواد محمدی و مصطفی معدن‌پیشه مشغول شکنجه طالب طاهری بودند. جواد به مصطفی گفت برو چاقو بیار. مصطفی چاقو را که آورد، چاقو را چند بار روی بازوی طالب کشید که بار سوم خون بیرون زد و بر اثر درد شدید تکان خورد. طالب می‌خواست حرف بزند که جواد با مشت توی دهانش کوبید، طوری که دندانش شکست. جواد گفت حالیت می‌کنم و سپس میله سربی را برداشت و به دهان و فک و چانه او زد که وقتی طالب دهانش را باز کرد، دندان‌های شکسته‌اش به همراه خون و آب دهان روی شلوارش ریخت. مصطفی با میله سربی که در دستش بود به جاهای دیگری از بدن او می‌زد. محسن میرجلیلی به هوش آمده بود که مسعود قربانی به من گفت برو آب جوش بیار، من آب داغ آوردم و مسعود گفت روی پاهایش بریز. می‌خواستم به یکباره خالی کنم که مسعود اشاره کرد یواش‌یواش بریز تا بیشتر زجر بکشد. من هم همین کار را کردم، طوری که تمام تاول‌های پایش ترکید و شکل خیلی وحشتناکی پیدا کرد و پوست پاهایش از بدنش جدا می‌شد. محسن بیهوش شد و بعد که به هوش آمد، مسعود آب داغ روی دست‌های محسن می‌ریخت که دست‌های محسن پف کرد و چروک شده و حالت پختگی داشت.

به اتاق که رفتم، صحنه دلخراشی دیدم. پوست سمت راست سر طالب به همراه موهایش کنده شده بود و جواد محمدی در حالی که چاقوی خون‌آلود دستش بود بالای سر طالب که بیهوش شده بود، ایستاده بود. مصطفی سر او را محکم گرفته بود و جواد با عصبانیت چاقو را بالای گوش طالب گذاشت و آن را برید و بلافاصله چاقو را روی بینی طالب گذاشت و آن را برید، طوری که خون زیادی از سر و صورت طالب جاری شد و تمام سر و صورتش غرق در خون شد. در همین حین که طالب بیهوش بود، جواد چاقو را کنار چشم طالب گذاشت که خون از چشمش بیرون زد.

جواد اطلاعات می‌خواست و طالب جوابی نمی‌داد. جواد گفت این طوری نمی‌شود. باید این را کبابش کرد و مصطفی به آشپزخانه رفت و گاز پیک‌نیک و سیخ به همراه خود آورد. جواد سیخ را ۲ بار سرخ کرد، به ران طالب زد و بار سوم سیخ را سرخ کرد و به دکمه‌های جلوی شلوار طالب چسباند که شلوار طالب سوخت و سیخ داغ به بدن طالب اصابت کرد که یک دفعه دچار شوک شد. تمام فضای اتاق را بوی سوختگی پارچه و گوشت پر کرده بود. تا عصر، آنها یکی دو بار به هوش آمدند. حوالی عصر، مصطفی معدن‌پیشه بر اثر دستپاچگی وقتی محسن میرجلیلی یک تکان خورده بود، تیری شلیک کرد و مجبور به تخلیه خانه شدیم. با همان میله‌های سربی آنها را بیهوش کردیم و سپس به بدن آنها سیانور تزریق کردیم و در حالی که هنوز جان می‌دادند آنها را پتوپیچ کردیم و داخل صندوق عقب ماشین گذاشتیم. ساعت ۹ شب ماشین را در خیابان نظام‌آباد تحویل خسرو زندی و محمدجعفر هادیان دادیم تا آنها را برای دفن به بیابان‌های اطراف ببرند. وقتی جریان شکنجه لو رفت، سازمان فکر نمی‌کرد که قضیه اینقدر برایش گران تمام شود و وقتی با انبوه شرکت‌کنندگان در تشییع جنازه اینها و مساله‌داری بچه‌ها در داخل تشکیلات مواجه شد، به ما گفتند هیچ چیز به بچه‌ها نگویید و اگر بچه‌ها سؤال کردند بگویید کار خود رژیم است.

بی اعتنایی به عطش طهماسبی تا شهادت

علاوه بر شهیدان طالب طاهری و محسن میرجلیلی، شاهرخ طهماسبی ۲۸ ساله نیز به جرم عضویت در کمیته مرکزی انقلاب اسلامی، در پروژه عملیات مهندسی منافقین به شهادت رسید. وی نیز مرداد ماه ۶۱ ربوده شده و پس از ۱۰ روز شکنجه به شهادت رسید و پیکرش در منطقه عباس‌آباد تهران رها شد.

محمدجواد بیگی از اعضای فعال سازمان منافقین در عملیات مهندسی در ارتباط با شکنجه شاهرخ طهماسبی می‌گوید: در مرداد ماه ۶۱ پس از ربودن وی، او را به خانه تیمی خیابان سهروردی کوچه باغ انتقال دادند. از آنجا که دست و پای وی را بسته و پتویی بر رویش انداخته بودند، صاحبخانه مشکوک شده و با نیروهای انتظامی تماس می‌گیرد. بلافاصله ما وی را به خانه تیمی خیابان خواجه‌نظام بردیم. خانه تیمی خیابان خواجه‌نظام را یک زوج تشکیلاتی به نام فریبا اسلامی (شهلا صالحی‌پور) و محمد قدیری (منوچهر احمدیان‌فر) با همین اسامی مستعار اجاره کرده بودند. رابط این خانه با بالا (مرکزیت سازمان) جواد محمدی با نام طاهر بود که خود وی در تیم شکنجه مهران اصدقی بود.

فریبا اسلامی در اعترافاتی که نسبت به شکنجه شهید طهماسبی داشته، می‌گوید: در جریان ربودن و شکنجه شاهرخ طهماسبی، به عنوان محمل همان خانه شکنجه بودم. در این خانه حمام را برای شکنجه آماده کرده بودند و محمدجواد بیگی برای بازجویی از وی به این خانه آمد و مرتب او را شکنجه می‌داد. گاهی او را به حمام می‌بردند و گاهی در گنجه‌ای که در هال خانه قرار داشت و یک متر در یک متر و کاملا تاریک بود، با دهان بسته قرار می‌دادند. در تمام این مدت نیز نباید از خانه بیرون می‌رفتیم. من صدای شلاق خوردن و کتک خوردن او را می‌شنیدم ولی چون دهانش بسته بود فقط ناله ضعیفی می‌کرد. علی عباسی (هادی) او را بسیار شکنجه می‌کرد و با کابل‌های به هم بافته او را می‌زد. یک شب ساعت ۲ از خواب بیدار شدم، شنیدم که او آب می‌خواهد و صدایش خیلی ضعیف به گوش می‌رسید ولی من به او آب ندادم و رفتم خوابیدم. شاهرخ طهماسبی را در همین خانه به قتل رساندند و برای اینکه کسی او را نبیند جسد وی را در یک کارتن بزرگ پیچیدند و با طناب بسته‌بندی کردند و با یک اتومبیل وی را به محله‌ای در اطراف عباس‌آباد بردند و دفن کردند.


:: بازدید از این مطلب : 209
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
پنج شنبه 19 مرداد 1402

اگر داستان کسانی را به خاطر جاه طلبی پشت به سرزمین مادری خود می کنند. در ارتباط با ایران اسلامی، باید چندین جلد کتاب نوشت. مطالعه زندگی آنها برای جوانان ما مایه عبرت است. زندگی این طیف آدمها بر پایه حیله و دروغ و نیرنگ بنا نهاده شده است برای رسیده به هدف به هر وسیله ای ، ریسمانی، حیله ای متوسل می شوند به خصوص در جهتی که توجه دشمنان قسم خورده غربی ایران اسلامی را جلب نمایند. دشمنی این طیف آدم ها بیشتر با اسلام است بعد به طبع اسلامی بودن مردم ایران، دشمنی آنها وسعت پیدا می کند و سعی می کنند پا در رکاب دشمنان غربی به نوایی برسند.به لطف خدا سعی می کنیم تعدادی از آنها را در این وبلاگ شناسایی نماییم.

1- ژیار گل، خبرنگار ارشد بخش فارسی بی‌بی‌سی و خبرنگار بین‌الملل سرویس جهانی بی‌بی‌سی، یکی از فعال‌ترین چهره‌ها در مجموعه رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور از منظر ورود به مسائل حساس حاکمیت و جامعه ایرانی است.

در همین هفته‌های اخیر، در ۲۳ آوریل ۲۰۲۳، ژیار گل از طرف بی‌بی‌سی با رهبر پژاک، گروه شبه‌نظامی که در فهرست گروه‌های تروریستی آمریکا، ژاپن و ترکیه قرار دارد، مصاحبه کرد.[۱]

«خبرنگار- مامور» در BBC؛ از ازدواج تشکیلاتی تا رپرتاژآگهی برای موساد
ژیار گل در اقیلم کردستان

 

ارتباطات ژیار گل با پژاک از همان سال ۱۳۹۰، رسانه‌ای شد، زمانی که او از طرف بی‌بی‌سی به مقر این گروهک در اقلیم رفت و با سران آن به گفتگو نشست.[۲] او که در آن مقطع، خبرنگار بی‌بی‌سی فارسی در استانبول بود، پیش از آن دیدارها، چند گزارش در همدلی و تبلیغ پژاک برای بی‌بی‌سی فارسی تهیه‌کرده بود. ژیار گل به خاطر نزدیکی به گروه‌های مسلح کردی، در ژوئن سال ۲۰۱۷ توسط نیروهای امنیتی ترکیه بازداشت، بازجویی و اخراج شد.[۳] ازجمله سفر او به قندیل کردستان و مصاحبه با رهبران پ ک ک همچون جمال بایک، باعث حساسیت دستگاه امنیتی ترکیه شده بود.[۴]

ژیار گل متولد سال ۱۳۵۱ در یکی از روستاهای سنندج (در یک خانواده ۱۷ نفره) بوده و دوران هنرستان و دانشگاه را در داخل کشور گذراند. او در ایران در رشته کاردانی دام‌پروری درس خواند.

«خبرنگار- مامور» در BBC؛ از ازدواج تشکیلاتی تا رپرتاژآگهی برای موساد

 

ظاهراً بعد از یک‌بار تلاش برای خروج قاچاقی از ایران به ترکیه و بازداشت و دیپورت شدن از این کشور، در سال ۱۹۹۷ به کانادا مهاجرت کرد. به ادعای خودش در کانادا در رشته برق و الکترونیک تحصیل کرد و حدود یک دهه در کانادا بود. او مدعی است که در کانادا به مدرسه فیلم نیز رفته و با خرید یک دوربین دست‌دوم، با حمایت «نشنال فیلم برد» یا هیئت ملی فیلم کانادا، یک فیلم مستند ساخت. او اولین مستند خبری خود را درباره نماینده کردتبار مجلس ترکیه، لیلا زانا، در ترکیه تهیه کرد.

ژیار گل با ساختن مستندی به نام «داستان دو سرباز» در سال ۱۳۸۹، که ماجرای دو سرباز ایرانی و عراقی جنگ ایران و عراق است که سال‌ها بعد از جنگ در عراق دوباره با هم مواجه می‌شوند، نام خود را به‌عنوان یک مستندساز خبری در بی‌بی‌سی فارسی مطرح کرد.[۵] او در آن مستند قصد داشت که روایت رسمی از دفاع مقدس را زیر سؤال ببرد و کاملاً در جهت تخطئه کردن ارزش‌ها و فداکاری‌های صورت گرفته در جنگ گام برداشت و از همین رو، مورد توجه و حمایت مسئولان بی‌بی‌سی فارسی قرار گرفت.

در سال ۲۰۱۳ با همسرش سارا آشنا شد که کارمند سفارت آمریکا در ابوظبی بود. او به چند زبان، ازجمله فارسی، عربی و ترکی مسلط بود. او بعداً سخنگوی سفارت آمریکا در آنکارا شد و زمانی که ژیار گل از ترکیه به اقلیم کردستان دیپورت شد، همسرش از مسئولین اصلی سفارت آمریکا در ترکیه محسوب می‌شد.

«خبرنگار- مامور» در BBC؛ از ازدواج تشکیلاتی تا رپرتاژآگهی برای موساد
سارا گرو، در سال ۲۰۱۸ به سرطان خون مبتلا شد و بعد از سه سال، در ۲۰۲۱ از دنیا رفت

 

او در سال ۲۰۱۳ به‌عنوان مسئول کنسولی سفارت آمریکا در آنکارا، ویدئویی به زبان فارسی برای متقاضیان فارسی‌زبان ویزای آمریکا منتشر کرد.[۶] در ژانویه سال ۲۰۲۱، قوه قضاییه ایران نام ۴۶ مقام آمریکایی را به‌عنوان مسئولان تحریم دارویی ایران اعلام و تحت تعقیب قضایی قرارداد که در این فهرست، نام سارا کاترین گرو هم به چشم می‌خورد.[۷]

«خبرنگار- مامور» در BBC؛ از ازدواج تشکیلاتی تا رپرتاژآگهی برای موساد


نکته اینجاست که یک زن جوان آمریکایی که دارای مسؤولیت‌های دیپلماتیک سطح بالا در منطقه غرب آسیا (به‌خصوص کشورهای جنوب خلیج‌فارس) و به‌ویژه ترکیه (که هاب فعالیت‌های اطلاعاتی سرویس‌های خارجی و جولانگاه جاسوسان است)، نمی‌توانست بدون کارکردهای اطلاعاتی باشد و حتی محتمل آن است که خود یک مأمور زبده اطلاعاتی بوده باشد. البته گزارش‌هایی هم وجود دارد که سارا گرو اصولاً مأموریت دیپلماتیک خود را در منطقه به‌عنوان تحلیل‌گر اطلاعاتی آغاز کرد.

ازدواج یک پرسنل ارشد دیپماتیک آمریکایی با خبرنگار خارجی که گمانه‌های جدی درباره ارتباطات او با موساد از همان ابتدای فعالیت مطرح بود، نمی‌توانست خارج از کنترل و حتی اعمال نظر سرویس‌های اطلاعات خارجی ایالات متحده باشد. قطعاً این واقعیت هم برای اهل فن قابل انکار نیست که پیشرفت و سیر صعودی ژیار گل در مجموعه بی‌بی‌سی هم برکنار و نامتاثر از نفوذ و روابط دیپلماتیک-اطلاعاتی همسرش نبود.

«خبرنگار- مامور» در BBC؛ از ازدواج تشکیلاتی تا رپرتاژآگهی برای موساد
گل در آگوست ۲۰۲۱، سفری به سرزمین‌های اشغالی و به طور خاص، بلندی‌های جولان و بیت‌المقدس داشت تا درباره «نگاه اسراییلی‌ها به ایران» گزارش تهیه کند.[۸]


در شهریور ۱۴۰۰، به گفتگو با دبیر کل یکی از احزاب تروریستی و تجزیه‌طلب اصلی کردستان، یعنی حزب دمکرات (مصطفی هجری) پرداخت. او در سال‌های فعالیت خود در بی‌بی‌سی، بارها به گفتگوی اختصاصی با رهبران گروه‌های تروریستی و مسلح کرد، ازجمله مصطفی هجری، عبدالله مهتدی و سیامند معینی پرداخت.[۹] در واقع، جولان چهره‌هایی چون ژیار گل در بی‌بی‌سی فارسی، همن سیدی در شبکه من و تو، کاوه آهنگری در صدای آمریکا، سیما ثابت و سامان رسول‌پور و شلر حقانی‌فر، که همگی از وابستگان و مرتبطین گروه‌های تجزیه‌طلب مسلح هستند، به وضوح نشان می‌دهد که دولت‌های استعماری غربی قصد دارند به نحو سیستماتیک از اهرم گروه‌های تجزیه‌طلب مسلح برای تحت فشار قراردادن ایران و عادی‌سازی مفهوم تجزیه‌طلبی در افکار عمومی دست‌کم بخش‌هایی از جمعیت هدف در ایران بهره ببرند.

این اقدام، در واقع بخشی از طرح کذایی «ایرانستان»، یعنی تبدیل ایران به جامعه‌ای از هم‌گسیخته از منظر قومی و تحت شمشیر نزاع مستمر داخلی-قومیتی است. چنین طرحی پیش‌تر در جوامعی چون سوریه و عراق به کار گرفته شد. بی‌جهت نیست که ژیار گل از همان بدو فعالیت خود در بی‌بی‌سی، علاوه بر اقلیم کردستان، به طور مرتب به بخش‌های کردنشین سوره نیز تردد داشته و گزارش‌های تبلیغاتی-حماسی برای گروه‌های کردی مسلح تهیه‌کرده است.

او در سال ۲۰۱۷ به مرز ایران در اقلیم کردستان رفت تا گزارشی از وضعیت کولبران کرد تهیه کند.[۱۰]

یکی از مهم‌ترین مستندهای خبری تهیه‌شده توسط ژیار گل، گزارشی با عنوان «حرف نزن، شلیک کن» درباره عملیات نفوذ و خرابکاری موساد در ایران بود (اکتبر ۲۰۲۱) که در واقع یک رپرتاژ آگهی آشکار در تحسین موساد محسوب می‌شد.

البته احتمال رابطه ارگانیک ژیار گل با موساد، از مدت‌ها قبل از آن، یعنی زمانی که او در حیاط خلوت یا بهشت جاسوسان موساد، اقلیم کردستان، تردد داشت و برای گروه‌های مسلح و تجزیه‌طلب ضد ایران رپرتاژ می‌رفت، مطرح شده بود. گل اولین بار در نوامبر ۲۰۱۰، با یک مقام ارشد سابق موساد (ایلان میزراحی) مصاحبه اختصاصی انجام داد.[۱۱]

برای نمونه، در جریان خرابکاری در سایت هسته‌ای نطنز در اواسط تیرماه ۹۹، نخستین کسی که خبر آن را منتشر کرد، ژیار گل در بی‌بی‌سی فارسی بود که مدعی شد که ایمیلی از گروهی ناشناس به نام «یوزپلنگان وطن» دریافت کرده که مدعی بودند یک جریان نفوذی در تشکیلات امنیتی-نظامی جمهوری اسلامی هستند.[۱۲] به نظر می‌رسد که با توجه به تردد راحت و بدون دغدغه ژیار گل به سرزمین‌های اشغالی و مناطق تحت نفوذ دستگاه جاسوسی رژِیم اسراییل (به طور خاص اقلیم کردستان) که شائبه اتصال او با سرویس اسراییل را تقویت می‌کند، در آن مورد، موساد برای انتشار گسترده خبر عملیات خود، از منبع رسانه‌ای خود، یعنی ژیار گل استفاده کرد.

ژیار گل، همسو با سیاست‌های تل‌آویو، بارها تلاش کرده تا با ساخت «مستند» های پر آب و تابی حاوی ادعاهای جنجالی، برای ایران اصطلاحاً دستاویزی برای پاپوش امنیتی در مجامع بین‌المللی بتراشد. ازجمله این تلاش‌ها، ساخت و پخش گزارش تصویری با عنوان «ترور مرموز ایرانیان در اروپا» در نوامبر ۲۰۲۰ بود[۱۳] که ژیار گل سعی داشت چنین القاء کند که جمهوری اسلامی از طریق ارسال جوخه‌های ترور به خاک اروپا، حتی تهدیدی مستقیم برای کشورهای اروپایی است. بدیهی است که چنین سناریوپردازی‌ای عملاً و دقیقاً در چارچوب اقدامات آن مقطع محور واشینگتن-تل‌آویو-ریاض برای بدنام‌سازی ایران در افکار عمومی دنیا و مشروع‌سازی ایجاد تحریم‌ها و محدودیت‌های گسترده‌تر برای ملت ایران، قرار داشت.

«خبرنگار- مامور» در BBC؛ از ازدواج تشکیلاتی تا رپرتاژآگهی برای موساد
مصاحبه با مقام‌های رژیم صهیونیستی


در ماجرای مرگ مهسا امینی، در شهریور ما ۱۴۰۱، از آن‌جا که شهرهای استان کردستان به نوعی نقطه شروع ناآرامی‌های خیابانی بودند، طبیعی بود که ژیار گل، که سابقه‌ای چندین ساله در تهیه گزارش‌های تحریک‌آمیز و همدلانه با گروه‌های تجزیه‌طلب مسلح داشت، از قافله عقب نماند و یکی از فعال‌ترین خبرنگاران بی‌بی‌سی فارسی در پوشش اغتشاشات در ایران در پیوند با این ماجرا بود. او که در گزارش‌هایش مکرراً تاکید داشت که نقطه شروع ناآرامی‌های ضدجمهوری اسلامی از شهر «سقز» (زادگاه مهسا امینی) بود (برای بخشیدن صبغه‌ای قومیتی به ناآرامی‌ها)، در ۹ آذر ۱۴۰۱ مستندی به نام «خیزش زنان ایران» را روانه آنتن کرد تا چنین القاء کند که این‌بار قاطبه زنان ایران به رویارویی با جمهوری اسلامی کمر بسته‌اند.[۱۴]

به هر روی، امروز دیگر می‌توان بدون هیچ اغراقی، امثال «ژیار گل» را در ذیل مفهومی به نام «خبرنگار- مامور» دسته‌بندی کرد، چرا که امثال او، نه تنها از باب چهره شدن و صعود خود در عالم رسانه، مستظهر به حمایت ساختارهای اطلاعاتی خارجی بوده‌اند، که از باب محتوا و تاکتیک‌های فعالیت رسانه‌ای نیز کاملاً منطبق، همسو و «گوش به فرمان» اتاق‌های «عملیات روانی» و «جنگ شناختی» سرویس‌های خارجی هستند. ژیار گل و در سطحی پایین‌تر، سیما ثابت (مجری ایران اینترنشنال)، که در فضای تحریک قومیتی در ایران رشد کردند و پر و بال پیدا کردند، خبرنگار-مامور ابرپروژه «کلنگی‌سازی» جامعه ایرانی از طریق فرسایش چسب‌ها و علقه‌های اجتماعی، فرهنگی و عقیدتی پیونددهنده اقشار و گروه‌های شکل‌دهنده ملت ایران به شمار می‌آیند.

[1] https://twitter.com/bbcpersian/status/1642864086093295618

[2] https://www.jahannews.com/analysis/184941

[3] https://www.bbc.com/persian/world-40457774

[4] https://www.youtube.com/watch?v=m4hVt3xMKEs

[5] https://www.youtube.com/watch?v=vta0OevLU7w

[6] https://www.youtube.com/watch?v=Q0gXo6sWO8Y

[7] https://twitter.com/jiyargol/status/1348239359816970240/photo/1

[8] https://www.bbc.com/persian/world-58080138

[9] https://twitter.com/bbcpersian/status/1642864086093295618?lang=fa

[10] https://www.bbc.com/persian/iran-38786094

[11] https://www.bbc.com/persian/world/2010/11/101112_jg_ilan_mizrahi_interview

[12] https://www.bbc.com/persian/iran-features-53375221

[13] https://www.youtube.com/watch?v=yv1filKXr6w

[14] https://www.youtube.com/watch?v=UQaIF-3gdxE

2- شادی امین «سهیلا امین ترابی»

او از پناهندگان در آلمان و ترکیه منتشر و کلاهبرداری‌های او شریکش، شادی صدر، در بین اپوزیسیون هم خبرساز شد،اکنون، مهمان ثابت این شبکه است. این فرد که در اوایل انقلاب، سمپات سازمان چریک‌های فدایی بود، همان کسی است که در کنفرانس برلین سال 1379، از بانیان عربده‌کشی و رقص برهنه در جریان آن کنفرانس بود. او که خود را «دگرباش»(همجنسباز) و فعال حقوق دگرباشان می داند، از لمپن‌ترین، هتاک‌ترین و خبیث‌ترین فعالان اپوزیسیون محسوب می شود.

 

از «شادی امین» چاقوکش تا «تروسکه و شلر» کومله‌چی!/ تروریست‌های «اینترنشنال» از فاش شدن چه چیزی می‌ترسند؟

 

از «شادی امین» چاقوکش تا «تروسکه و شلر» کومله‌چی!/ تروریست‌های «اینترنشنال» از فاش شدن چه چیزی می‌ترسند؟ 
امین ترابی از صحنه‌گردانان اوباش‌گری در جریان کنفرانس برلین بود

 


:: بازدید از این مطلب : 219
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
سه شنبه 17 مرداد 1402

اخیرا نیلوفر بیانی جاسوس محیط زیستی رژیم صهیونیستی دستگیر شده در سال ۱۳۹۶

چهره‌سازی علمی از یک بهایی و جاسوس اسرائیلی+عکس و سند
 

موفق شده است از داخل زندان مقاله‌ای با عنوان «سواد اقلیمی در سرزمین نفت» نوشته و با ایراد اتهام به کشور در حوزه مدیریت محیط زیستی، این مقاله را از طریق یک شبکه حقوق بشری آمریکایی به نام «محققان در خطر» (Scholars at Risk) با هدف فضاسازی علیه ایران و نمادسازی از نیلوفر بیانی به عنوان یک پژوهشگر در بند زندان، در فضای عمومی منتشر می‌نماید.
 

 

نیلوفر بیانی در این مقاله، سوء مدیریت نظام جمهوری اسلامی را به‌عنوان مهم‌ترین دلیل مشکلات محیط‌زیستی، تغییرات اقلیمی و کم‌آبی در ایران معرفی کرده است و آرزو می‌کند حرکت‌های سیاسی نظیر آنچه که وی جنبش «زن،زندگی،آزادی» می‌خواند با فعالیت‌های بین‌المللی برای هشدار در مورد خطر تغییرات اقلیمی هم‌افزایی کند.

همچنین در بهار سال گذشته نیز باهدف فضاسازی علیه ایران و چهره‌سازی از این جاسوس به عنوان یک محقق محیط‌زیستی، نشریه بین‌المللی نیچر (Nature) اقدام به انتشار اطلاعیه‌ای با هدف فشار به ایران برای آزادسازی خانم بیانی نموده بود.

 

بررسی‌های انجام شده در مورد سوابق مقالات و تحقیقات خانم بیانی پیش از دستگیری به جرم جاسوسی نشان می‌دهد، وی علاقه خاصی به همکاری با شبکه بهائیان در خارج از کشور در موضوعات به ظاهر علمی داشته است.

یکی از مهم ترین این همکاری ها، انتشار یک ویژه نامه با عنوان چالش‌های محیط زیستی ایران به همراه سایر هم تیمی های خود در موسسه جاسوسی میراث پارسیان نظیر مراد طاهباز (بنیانگذار موسسه جاسوسی میراث پارسیان)، کاوه مدنی (معاون سابق سازمان محیط زیست) و هومن جوکار (مدیر پروژه یوزآسیایی سازمان محیط‌زیست و عضو موسسه میراث پارسیان)،  برای عباس امانت تاریخ نویس و بهایی معروف ساکن آمریکا در نشریه مطالعات ایرانی (Iran Studies) متعلق به انجمن ایران پژوهی (AIS) در آمریکا بوده که عنوان مقاله متعلق به نیلوفر بیانی در این ویژه نامه «اکولوژی و چالش‌های زیست‌محیطی خلیج فارس» بوده است.

در پایان همین مقاله بازخوانی بخشی از خیانت های محکومان به جاسوسی در محیط زیست

لازم به ذکر است بهائیت بشدت در انجمن ایران پژوهی (AIS) در آمریکا نفوذ دارد و بهائیانی معروفی همچون احسان یارشاطر سالها بر آن ریاست کرده اند و پس از مرگ وی جایزه ویژه این انجمن به نام او نامگذاری شده است.
 

عباس امانت سالها ریاست برنامه مطالعات ایران دانشگاه ییل آمریکا (YPIS) را بر عهده داشته و علاوه‌بر آن از همکاران احسان یارشاطر در انتشار دانشنامه ایرانیکا بوده است و کتابهایی نظیر «از طهران تا عکا: بابیان و بهائیان در اسناد دوران قاجار» برای تاریخ فرقه بهائیت نوشته است.
 

 جالب اینکه پس از فرار کاوه مدنی معاون وقت سازمان محیط زیست در دولت روحانی و یکی دیگر از عناصر اصلی شبکه جاسوسان محیط زیستی از کشور در سال 1396، وی به مدت دو سال در این مرکز ایران‌شناسی تحت ریاست عباس امانت مشغول به کار بوده است.

در آخر همین مقاله ردپای جاسوس فراری آمریکایی- اسرائیلی را در یک روزنامه صبح می خوانیم
 

از دیگر افراد بهائی که نیلوفر بیانی سابقه همکاری با آنها را داشته، فردی به نام نیسان عدل‌پرور است که از محققان همین برنامه مطالعات ایران دانشگاه ییل به ریاست عباس امانت در آمریکا است.  مهران عدل پرور پدر نیسان دبیر محفل روحانی این فرقه ضاله در شهر نیوکاسل انگلستان بوده و بزرگ خاندان مادری وی رحمت‌اله مهاجر است که از سوی شوقی افندی آخرین رهبر این فرقه به عنوان یکی از اعضاء موسسه ایادی امر الله که وظیفه تبلیغ و ترویج بهائیت و شبکه سازی برای این فرقه را در دنیا بر عهده دارند انتخاب شده بود.
 

نیسان عدل‌پرور در قالب یک محقق آمریکایی در دوران پس از اشغال افغانستان توسط آمریکا و با حمایت سازمان ملل به این کشور رفت و آمد داشته و در تهیه برنامه‌های توسعه برای این کشور و پرداختن به مساله حقوق بشر و زنان فعالیت داشته است، در این دوران نیلوفر بیانی هم که در ژنو برای سازمان ملل کار می‌کرده است با نیسان عدل‌پرور در ارتباط بوده است.
 


اما حاصل اصلی کار نیسان عدل پرور و نیلوفر بیانی در افغانستان ترویج فرقه ضاله بهائیت در پوشش فعالیت‌های بشردوستانه و یا حفاظت از محیط‌زیست بوده است، یک نمونه از این اقدامات  ایجاد یک موسسه محیط زیستی در منطقه شیعه نشین و کوهستانی بامیان افغانستان به نام «سازمان تحفظ ساحات کوهستانی افغانستان» (COAM) بوده که بررسی‌های انجام شده در مورد عوامل محلی این موسسه نشان دهنده برقرار شدن ارتباط میان آنها با بهائیت و همچنین رژیم صهیونیستی بوده است.
 

 

راز این علاقه نیلوفر بیانی به همکاری با عناصر فرقه بهائیت را شاید بتوان در کتاب تاریخ ظهور الحق اسدالله فاضل مازندرانی تاریخ‌نگار این فرقه یافت که درباره نظام‌السلطنه مافی بزرگ خاندان مادری وی یافت که اینگونه درباره پیوند این خاندان با فرقه بهائیت اظهار نظر کرده است: ««میرزا حسین خان اصفهانی، الواح بسیاری از قلم حضرت عبدالبهاء خطاب بوی موجود است و عاقبت به سال ۱۳۵۸ درگذشته و خاندان عهدیه را برجای گذاشت. و از معاریف مومنات، خواهرش زوجه نظام السطنه مافی بود.» (کتاب تاریخ ظهور الحق- اسدالله فاضل مازندرانی-جلد ۸ قسمت ۱ ص ۴۴۰-۴۴۲).

 

اوضاع در مورد خانواده پدری نیلوفر بیانی یعنی نوادگان یوسف بیان الممالک از درباریان قاجار هم به همین منوال است، برای مثال آراسته بیانی عمه نیلوفر بیانی با پرویز حکمت وزیر نیرو کابینه امیرعباس هویدا نخست وزیر بهایی رژیم پهلوی ازدواج نموده است.

مئیر عزری سفیر ایرانی‌الاصل رژیم صهیونیستی در ایران در دوران پهلوی درباره علی‌اصغر حکمت عموی پرویز حکمت و یکی از مهم‌ترین چهره‌های حکومت رضاخانی در کتاب خاطرات خود اینگونه عنوان نموده است: ««دیدار مرا با علی اصغر حکمت وزیر خارجه وقت، برنامه ریزی کرد. چندی پیش از این دیدار به من گفته شد: او از خود شماست. من به خوبی به گفته اش پی نبرده بودم، تا اینکه پس از چندی دانستم خانواده حکمت، حاخام، از یهودیان سرشناس شیراز بوده اند.» (کتاب خاطرات مئیر عزری ترجمه غلامرضا امامی- ص 106-108)

یا در نمونه‌ای دیگر داماد ماه‌منظر بیانی عمه پدری نیلوفر بیانی شعاع‌الدین شفاء دیپلمات و سفیر رژیم پهلوی است، برادر وی شجاع‌الدین شفاء تاریخ‌نویس هتاک و ضداسلام، رئیس کتابخانه ملّی رژیم پهلوی و از طراحان جشن‌های 2500 ساله شاهنشاهی و و تغییر تقویم از هجری به شاهنشاهی در دوران این رژیم بوده است.

خانم هومن سرشار تاریخ‌‎نگار یهودی صفحه 139 در کتاب «فرزندان استر: تاریخ و زندگی یهودیان در ایران» اشاره می‌کند که خانواده شفاء از فرزندان فردی به نام حکیم هارون کاشی که یک پزشک یهودی بوده است می‌باشند.
 

1 - بازخوانی بخشی از خیانت‌های محکومان به جاسوسی در محیط‌ زیست

بعد از انتشار اخباری مبنی بر احتمال تبادل یکی از محکومین به جاسوسی در حوزه محیط‌زیست به نام مراد طاهباز ملقب به موشه، تحلیل گران معتقدند که با توجه به جایگاه و ارتباطات طاهباز در ارتباط با سه سرویس جاسوسی انگلیس، آمریکا و موساد علیه مردم و کشور ایران، این شخص نباید وارد موضوع تبادل بشود و حتی با توجه به جاسوسی هسته‌ای و نظامی این افراد، شاید نیاز باشد که بار دیگر در پرونده محیط‌زیستی‌ها و به‌خصوص طاهباز تجدیدنظر شده و پرونده بار دیگر موردبررسی قرار گیرد که اگر این اتفاق بیفتد، احتمال حکم اعدام طاهباز وجود دارد.

این در حالی  است که در تازه ترین اقدام شبکه حمایتی از جاسوسان پرونده میراث پارسیان، نشریه علمی نیچر، با انتشار تصویری از نیلوفر بیانی یکی از محکومین به جاسوسی در این پرونده مدعی شده است که مراد طاهباز و نیلوفر بیانی دو نفر از دانشمندان علمی در حوزه محیط‌زیست بوده‌اند و جمهوری اسلامی با گروگان گرفتن این افراد، به دنبال گروگان‌گیری است!


سرمقاله مجله نیچر درباره طاهباز و بیانی

 اگرچه نه نیلوفر و نه مراد طاهباز و نه هیچ‌کدام یک از محکومان محیط‌زیستی در زمره افراد علمی در محیط‌زیست قرار نمی‌گیرند و مقاله ای علمی معتبر در نشریه‌های جهانی ندارند، بررسی اقدامات و همکاری این گروه با مؤسساتی که علیه منافع ایرانی و ایرانی اقدام می‌کردند، گوشه‌ای‌ از خیانت شبکه محیط‌زیست را نشان می‌دهد.

پشت پرده ارتباطات شبکه میراث با برخی از مؤسسات و  افراد 

نشریه نیچر در یکی از بندهای سرمقاله‌ خود درباره این دو جاسوس مدعی شده است که این افراد در پروژه رصد و احیای پوزپلنگ آسیایی و ایرانی در مؤسسه شبکه حیات‌وحش میراث پارسیان‌همکاری داشته‌اند و به همین دلیل به اتهام جاسوسی محکوم‌شده‌اند، اما واقعیت ماجرا از چه قرار است و چه اتفاقی افتاده است؟

مؤسسه حیات‌وحش میراث پارسیان‌که مدیریت آن را کاووس سید امامی - یکی از متهمان به جاسوسی برای شبکه موساد- بر عهده داشت در پروژه رصد و محافظت از یوز ایرانی فعالیت می‌کرد. وی مدعی بود که یک مؤسسه خصوصی است که به هیچ نهادی متصل نیست و هزینه فعالیت‌های خود را از طریق کمک‌های مردمی و حامیان محیط‌زیست تأمین می‌کند.

 

اما در بررسی حامیان مالی میراث پارسیان، به نکته‌ای بسیار حائز اهمیت می رسیم. مؤسسه‌ای به نام پنترا Panthera از میراث پارسیان حمایت مالی و عملیاتی  می کند. این مؤسسه‌ زیر نظر یک افسر امنیتی بلندپایه بین‌المللی به نام توماس کاپلان اداره می‌شود و پروژه یوز در میراث، دقیقا زیر نظر پنترا انجام می‌گرفت.

توماس کاپلان کیست و مؤسسه پنترا چه فعالیت‌هایی دارد؟

در وب‌سایت موسسه "میراث حیات‌وحش پارسیان" (به ریاست کاووس سید امامی که در سال ۹۶ در بازداشت خودکشی کرد) در قسمت "ما چگونه کار می‌کنیم"، چنین آمده بود (که البته بعداً کل این سایت از دسترس خارج شد!):

"موسسه حیات‌وحش میراث پارسیان از همان ابتدای تأسیس در ارتباط با متخصصان و مشاوران برخی از سازمان‌های بین‌المللی حافظ محیط‌زیست بوده است. از جمله می‌توان به روابط پژوهشی و علمی موسسه با سازمان‌هایی چون انجمن حفاظت جهانی (WCS)، پنترا (Panthera) اسمیتسونین (Smithsonian) و اتحادیه بین‌المللی حفاظت طبیعت (IUCN) اشاره کرد. تجربه حفاظت از محیط‌زیست و مدیریت حیات‌وحش تجربه‌ای گران‌بهاست که نباید در انحصار یک گروه، سازمان یا کشور قرار گیرد. 


اعتراف کاووس سیدامامی به ارتباط با موسسه پنترا

 پنترا یک موسسه ظاهراً غیردولتی آمریکایی است که مدعی است تنها موسسه‌ای است که به‌صورت اختصاصی از ۴۰ گونه از  گربه‌سانان وحشی (از جمله یوز آسیایی) در سرتاسر دنیا حفاظت می‌کند و شبکه‌ای از مؤسسات غیردولتی و دانشمندان و شخصیت‌ها را برای تحقق این هدف به هم پیوند داده است.

بنیان‌گذار و رئیس هیئت‌مدیره این موسسه، فردی به نام دکتر "توماس (تامس) اس. کاپلان" است.  کاپلان (متولد ۱۹۶۲ در شهر نیویورک) ظاهراً یک فرد ثروتمند و علاقه‌مند به جمع‌آوری آثار هنری است که فعالیت‌های "بشردوستانه" دارد. محیط‌زیست و حفاظت از گونه‌های طبیعی و البته شکار، از دیگر علایق جدی این فرد است.

 جدی‌ترین نقش کاپلان در زمینه  دشمنی با ایران، حمایت مالی از گروهی به نام "اتحاد علیه ایران هسته‌ای" (UANI) است.

این گروه که توسط مجموعه‌ای از ضد ایرانی‌ترین سیاستمداران آمریکایی (دنیس رأس، جان بولتون، جو لیبرمن، بیل ریچاردسن، مارک والاس، ریچارد هالبروک و ...) و عناصر امنیتی رژیم صهیونیستی در حد روسای سابق موساد (مئیر داگان، تامیر پاردو و...) اداره می‌شود.


مئیر داگان؛ رییس سابق دستگاه جاسوسی رژیم صهیونیستی (موساد) از اعضای یوآنی


جیمز ولزی؛ رییس سابق دستگاه جاسوسی آمریکا(سیا) از اعضای یوآنی


ریچارد دی لاو؛ رییس سابق دستگاه جاسوسی انگلیس (ام آی سیکس) از اعضای یوآنی


دیوید پترائوس؛ رییس سابق دستگاه جاسوسی آمریکا (سیا) از اعضای یوآنی


تامیر پاردو؛ رییس سابق دستگاه جاسوسی رژیم صهیونیستی (موساد) از اعضای یوآنی

 مارک والاس (سفیر آمریکا در سازمان ملل در دوره جرج دابلیو بوش) که رئیس UANI هم هست، در واقع حقوق‌بگیر تامس کاپلان است.

صهیونیست ضد ایرانی که زمانی که خواهرزاده‌اش ناپدید شد، در مطبوعات کشورهای غربی از ارتباط میان او و وابستگی به سرویس‌های جاسوسی اسرائیل پرده برداشته شد، در مراسم دریافت نشان لژیون دونور از دولت فرانسه در نیویورک و به تاریخ ۵ مارس ۲۰۱۴ می‌گوید:

"دوستی گفت روزی ممکن است فرزندانمان از ما بپرسند که نسل ما چه کرد زمانی که دانستیم مقاصد ایرانیان چیست و [این شناخت سبب شد] من بخشی از چیزی بزرگ‌تر شوم. دانستن عاقبت کار دشوار است ولی این را می‌دانم که هرچند [سازمان] "اتحاد علیه ایران هسته‌ای" از خودش موشک‌های تاما هاوک و ناو هواپیمابر ندارد، [ولی] ما برای به‌زانو درآوردن ایران کاری کردیم بیشتر از کار هر گروه دیگر در بخش خصوصی و [بیشتر از کار] اغلب نهادهای عمومی [دولتی]".

محمدجواد ظریف وزیر خارجه سابق ایران، در مصاحبه‌ای با هفته‌نامه آسمان، به نقش UANI در تحریم مردم ایران اشاره می‌کند و می‌گوید: بزرگ‌ترین لابی فعال علیه ایران"سازمان اتحاد علیه ایران هسته‌ای" است.

 چگونه شبکه میراث پای نیچر، بازیگر مطرح هالیوودی و بازیگر ایرانی را به میان می‌کشد؟

از سؤالاتی که در اذهان نخبگان ایجاد می‌شود، این است که چرا باید مجله معتبری چون نیچر، از شبکه جاسوسی میراث و دو نفر از محکومان این شبکه حمایت علنی کند و اعتبار علمی خود را زیر سؤال ببرد؟

البته برای پاسخ به این سؤال مشکل چندانی نداریم و با توجه به سابقه این شبکه در استفاده از شخصیت‌های هنری بین‌المللی و داخلی، مشخص می‌شود که چه تلاشی برای آزادی جواسیس یهودی – بهایی در حال انجام است.

با بازداشت جاسوسان محیط‌زیستی در سال 1396 در ایران، از جمله حامیان مهم آزادی این جاسوس‌ها که در چند مقطع اقدام به حمایت از آن‌ها کرده است، هنرپیشه معروف آمریکایی "لئوناردو دی‌کاپریو" است. دی‌کاپریو خود یک فعال محیط‌زیست است و بنیادی محیط‌زیستی به نام خود دارد، وی همچنین از سال 2014 به‌عنوان نماینده افتخاری سازمان ملل در امور تغییرات جوّی برگزیده‌شده است.

 لئوناردو دی‌کاپریو در 6 فوریه 2019 مصادف با بهمن‌ماه سال 1397 پست توییتری را منتشر می‌کند و از طرفداران خود می‌خواهد به کمپینی که "مرکز حقوق بشر ایران"(ICHRI) در حمایت از این جاسوس‌ها شه‌راه انداخته است بپیوندند و بیانیه درخواست آزادی این افراد را امضاء کنند. "مرکز حقوق بشر ایران"(ICHRI) مستقر در آمریکا و متعلق به "هادی قائمی" از آشوبگران فتنه سال 88 است.


متن توییت دی‌کاپریو در حمایت از محکومان به جاسوسی

 به هر جهت با توجه به مطالب فوق، مشخص می‌شود که شبکه میراث و همچنین حامیان غربی وی، برای آزادی امثال طاهباز و بیانی، از تمامی ابزار و بازوهای امنیتی - رسانه و اجتماعی خود بهره می‌برند تا بتوانند شبکه جاسوسی ایجاد شده در ایران را تا حد امکان از آسیب‌های آتی، محافظت کنند.

2- رد پای جاسوس فراری آمریکایی - اسراییلی در یک روزنامه صبح

روزنامه جمهوری اسلامی در تاریخ 19 اردیبهشت1401، در صفحه دوم، مقاله‌ای را از کاوه مدنی که به ارتباط با موساد و سیا متهم شده است با " تکرار دروغ خشکسالی سی ساله" منتشر کرده است.

 

فارغ از محتوای یادداشت مذکور، نفس استفاده از دست نوشته فردی که مأموریت نفوذ به داخل ساختارهای دولتی ایران را بر عهده داشته و توسط دیوید لیلین افسر اطلاعاتی آمریکا به مراد موشه طاهباز (جاسوس آمریکایی - اسراییلی) معرفی شده است، بسیار مهم و قابل تامل است. شاید گفته شود که دست اندرکاران روزنامه جمهوری اسلامی از سوابق این فرد مطلع نبوده اند- اگرچه این ادعا قابل تامل است - اما با یک جست وجوی ساده در اینترنت می توان دریافت که مدنی کیست و چه ماموریت هایی را بر عهده داشته است.

بازخوانی بخشی از سوابق مدنی خالی از لطف نیست:


تصویری از دیوید لیلین و مراد طاهباز در توییتر لیلین

 کاوه مدنی کیست؟

به دنبال کشف شبکه جاسوسی و نفوذ کاووس سید امامی و دستگیری چند نفر از عوامل شبکه اسرائیلی – انگلیسی – آمریکایی، حرف و حدیث‌هایی درباره کاوه مدنی استاد دانشگاه امپریال کالج لندن هم سر زبان‌ها افتاد و مشخص شد مدنی یکی از متهمینی است که می‌بایست مشخص می‌شد ارتباطی میان او و دیگر عوامل شبکه جاسوسی وجود داشته است یا خیر؟ البته با فرار وی و بازخوانی برخی از اسناد مشخص شد که وی یکی از نفوذی های آموزش دیده است که با برنامه وارد دولت روحانی شده بود؛ جاسوس و نفوذی‌ای که تا همین اواخر، عیسی کلانتری معاون روحانی، وی را فردی نخبه و متشرع می نامید!


حضور کاوه مدنی در بین دانشجویان دانشگاه کالیفرنیا -دیویس

 اما و اگرها درباره کاوه مدنی ادامه داشت تا جایی که تصاویری از مجلس مختلط رقص و عیش و نوش کاوه مدنی در رسانه‌های غیر رسمی و شبکه‌های اجتماعی منتشر شد و رسانه‌های حامی دولت و جریان اصلاح‌طلب اعلام کردند که این تصاویر برای قبل از دوران مسؤولیت مدنی است و هیچ ارتباطی به زمان حال ندارد؛ البته کاوه مدنی هم این تصاویر را تکذیب نکرد و مشخص شد جوان به اصطلاح متخصص در امور محیط زیست، در موضوعات دیگری هم تخصص دارد.

 البته شبکه نفوذ در حمایت از کاوه مدنی با یک بازی روانی - اطلاعاتی در فضای مجازی و انتشار تصاویری از وی - پس از فرار از کشور - درصدد بود تا به مخاطب این مسئله را القا کنند که کاوه مدنی به دلیل عیاشی و مشروب خواری تحت تعقیب قرار گرفته و از ایران فرار کرده است... حال آن که فرار کاوه از ایران، حکایت دیگری دارد.

به گزاره دیگر، همزمان با فرار کاوه از ایران، شبکه حامی داخلی و خارجی به حمایت از وی در شبکه‌های اجتماعی اقدام به تولید محتوا کردند که به نوعی به مخاطب القا کند که کاوه مدنی نخبه علمی است و ایران به دنبال نخبه شکی و فرار نخبگان از کشور است.

 بخشی از سوابق کاوه مدنی جاسوس آموزش دیده 

کاوه مدنی عضو برنامه «هنری هارت رایس» در زیرمجموعه برنامه مطالعات ایران در مرکز مک‌میلان دانشکده علوم سیاسی دانشگاه ییل است. هنری هارت رایس، یک یهودی صهیونیست، غول حوزه املاک و مسکن در نیویورک و از حامیان مالی بزرگ اسرائیل، غول حوزه املاک بود که با سرمایه خود، این برنامه را در مرکز مطالعات ایران دانشگاه ییل راه اندازی کرد. او در راه‌اندازی بزرگ‌ترین مرکز «خیریه» یهودیان آمریکا را با عنوان «UJA-Federation» نقش عمده داشت.


پروفایل کاوه مدنی در دانشگاه ایمپریال کالج لندن

 

مرکز مک‌میلان را چند تن از یهودیان صهیونیست از قبیل «دیوید بریون دیویس»، «ریچارد گیلدر» و «لوئیس لرمن» راه‌اندازی کردند[2]که هر سه از متنفذین جریان جمهوری‌خواهان صهیونیست آمریکا هستند و بخش عمده بورس‌ها و گرنت‌های این مرکز هم به اتباع رژیم صهیونیستی تعلق می‌گیرد. از این رو، مسؤولان و دست‌اندرکاران و هیأت علمی این مرکز را عمدتاً یهودیان تشکیل می‌دهند و این در صفحه معرفی «افراد» این مرکز قابل مشاهده است.[3] در برنامه «مطالعات ایران» مرکز مک‌میلان، یکی از چهره‌های محوری، «عباس امانت»، استاد بهایی دانشگاه یِیل است.


پروفایل کاوه مدنی در مرکز مک‌میلان


نام عباس امانت در مرکز مک میلان

 دانشگاه «ییل» در کنار دانشگاه «هاروارد»، از مراکز اصلی همکار سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا در پروژه‌های دانشگاهی حوزه اطلاعات و امنیت ملی آمریکا است و یکی از مراکز اصلی تأمین نیروهای متخصص و کارشناسان آکادمیک سیا، دانشگاه ییل است.

در زیر چند نمونه از مقالات نشریات آمریکایی درباره این پیوند قدیمی میان سیا و ییل را ملاحظه می‌کنید:


نیویورک تایمز: ییل، یک مهدکودک بزرگ برای پرورش جاسوس


«مدرک ییل، یک دارایی برای سیا»

 

کاوه مدنی در سال‌های ۲۰۱۶ و ۲۰۱۷، با «برنامه حمید و کریستینا مقدم برای مطالعات ایران» در دانشگاه استفورد همکاری داشت. این برنامه، ذیل بخش مطالعات ایران استفورد، تحت مدیریت «عباس میلانی»، از چهره‌های ضدانقلاب و از کارشناسان پای ثابت بی بی سی فارسی و تلویزیون صدای آمریکا اداره می‌شود که رادیکال‌ترین مواضع را علیه جمهوری اسلامی ایران می‌گیرد.


همکاری با پروژه «ایران ۲۰۴۰» دانشگاه استنفورد با مدیریت عباس میلانی


عباس میلانی، مدیر برنامه مطالعات ایران حمید و کریستینا مقدم در دانشگاه استنفورد


معرفی پروژه ایران ۲۰۴۰ در سایت دانشگاه استنفورد / ‏همکاری‬ مدنی با پویا آزادی

 

این پروژه، یک برنامه تحقیقاتی برای ارزیابی منابع استراتژیک ایران در حوزه‌های مختلف از قبیل کشاورزی، آب و انرژی است و قطعاً سفارش‌دهنده این تحقیقات نمی‌تواند یک فرد عادی باشد، بلکه قطعاً پای نهادهای حکومتی آمریکا و به طور خاص نهادهای اطلاعاتی این کشور در میان است. مدیر «پروژه ایران ۲۰۴۰»، «پویا آزادی» است که تخصص او حوزه «آب» است. آزادی به همراه حسن دهقان‌پور، مهران سهرابی و «کاوه مدنی»، پژوهشی را برای پروژه ایران ۲۰۴۰ در حوزه «نفت» و ذخایر نفتی ایران انجام داده‌اند!

در دیدار رمضانی مقام معظم رهبری با اساتید دانشگاه در تاریخ 8/3/1398، معظم له در فراز ابتدایی سخنان خود هشداری مهم را جهت توجه دادن به اجراء نوعی از پروژه‌هایی ضد ایرانی ابراز می‌دارند و با نام بردن از "پروژه ایران 2040 دانشگاه استنفورد"، آن را نمونه‌ و مصداق بارز این نوع از پروژه‌ها بیان می‌کنند.

رهبر انقلاب اسلامی در این دیدار فرمودند:«حرکت علمی و پیشرفت‌های دانشگاه‌ها در دهه‌های اخیر به معنی واقعی کلمه چشمگیر و برجسته است اما جریانی با سرمنشأ خارجی و با امتداد داخلی سعی دارد با بی‌ارزش نشان دادن و یا کوچک شمردن حرکت علمی کشور و پیشرفت‌های به‌دست آمده، مردم و جوانان را ناامید کند.»

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با تأکید بر سازمان یافته بودن این جریان افزودند:«یک نمونه از این جریان، "پروژه ۲۰۴۰ دانشگاه استنفورد برای ایران" است که هدف آن، زیر سوال بردن پیشرفت‌های علمی و دانشگاهی است و متأسفانه عده‌ای هم در داخل در حرکتی مرکب از خباثت و خیانت با آنها هم‌صدایی می‌کنند.»

 

 


:: بازدید از این مطلب : 200
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
شنبه 14 مرداد 1402

 

صدای آمریکا- بازوی رسانه ای کاخ سفید و سازمان جاسوسی آمریکا- در مطلبی با عنوان «محاکمه‌ الهه و نیلوفر تلاشی آشکار جمهوری اسلامی برای ترساندن خبرنگاران است» نوشت:«دو روز بعد از ادعای مقامات قوه قضاییه جمهوری اسلامی مبنی بر «ارتباط نیلوفر حامدی و الهه محمدی با دولت آمریکا»، وزارت خارجه آمریکا در واکنشی ضمن تکذیب این ادعا، نوشت که محاکمه این دو خبرنگار که در گزارش مرگ مهسا امینی نقش داشتند، با هدف «ارعاب روزنامه نگاران در ایران» است.»

 دستپاچگی آمریکا درخصوص محاکمه ۲ خبرنگار بازداشتی، قابل تأمل است. در روزهای گذشته سخنگوی قوه قضاییه درباره این پرونده گفته بود:«موضوع اتهام این خبرنگاران ارتباطی با مرگ مهسا امینی و حرفه خبرنگاری آنها ندارد و این اشخاص در مقاطعی همکاری‌هایی با آمریکا داشته اند و به زودی گزارش کاملی از این موضوع ارائه می‌شود و در ۴ مرداد ماه آخرین دفاع از متهمان اخذ شده است. وکلای پرونده تقاضای مهلت ۳ روزه برای ارائه لایحه دفاعیه داشتن و روز شنبه لایحه به دادگاه تقدیم شده و پرونده در مرحله انشای رأی است.»

از سال گذشته تاکنون و در مقطعی که ۲ خبرنگار رسانه های جریان غربگرا به دلیل ارتباط با سازمان جاسوسی آمریکا بازداشت شدند، رسانه های معاند به صورت ویژه از این دو حمایت کرده و حتی افراد بدنامی همچون جیسون رضاییان نیز به میدان آمدند.

بازوهای رسانه ای سازمان جاسوسی آمریکا با ۲ هدف عمده این غائله رسانه ای را راه انداختند. یکی برای القای خفقان و فشار بر روزنامه نگاران در ایران و دیگری برای تزریق امید و دادن روحیه به افراد و جریاناتی که در داخل کشور با سازمان جاسوسی آمریکا در ارتباط بوده و از این اقدام دستگاه های امنیتی و قضایی در بازداشت و محاکمه ۲ روزنامه نگار مرتبط با سازمان جاسوسی آمریکا مرعوب و سرخورده شده اند.

«قاتلان امید» باز هم به میدان آمدند!

رسانه های منتسب به جریان غربگرا همسو و همصدا با رسانه های معاند، از هر فرصتی برای ضربه زدن به امید مردم و القای یأس و ناامیدی استفاده می کنند.

این طیف در جدیدترین نمونه با بهانه قراردادن تعطیلات دو روزه در کشور، مدعی شده اند که کشور درخصوص انرژی در وضعیت بحرانی قرار دارد و آینده اسفناک و وحشتناکی در انتظار مردم ایران است.

 

این در حالی است که اولا، مسئله گرمای بی سابقه هوا فقط به ایران خلاصه نمی‌شود و این روزها در سطح جهان خبرهایی از گرمای بی‌سابقه و حتی تلفات قابل توجه انسانی بر اثر افزایش دما و از سوی دیگر خبرهای مختلف درخصوص آتش سوزی‌های گسترده جنگلی از کانادا و آمریکا تا یونان و کشورهای منطقه مدیترانه به گوش می‌رسد.

ثانیا، در دولت قبل، در شرایطی که گرمای هوا به میزان فعلی نبود، در تابستان شاهد قطعی مکرر برق بودیم. جریان غربگرا در آن مقطع، برای سرپوش گذاشتن بر سوءمدیریت و ناکارآمدی خود، قصور و تقصیرهایش را به گردن تحریم ها انداخت.

 

 

اما با روی کار آمدن دولت سیزدهم، بیش از پیش ثابت شد که مسئله قطعی مکرر برق در فصل گرما و قطعی گاز در فصل سرما، نه به دلیل تحریم ها، بلکه به دلیل سوءمدیریت و ناکارآمدی و ترک فعل بوده است.

ما در طول تابستان سال گذشته شاهد رکوردشکنی‌های پیاپی در زمینه ساخت واحدهای نیروگاهی بودیم. برای مثال رکورد ساخت ظرفیت نیروگاهی که در سال ۱۳۸۹ با ساخت ۴۹۳۵ مگاوات شکسته شده بود، در سال گذشته با ساخت ۶۰۰۰ مگاوات نیروگاه بار دیگر جابه‌جا شد. در این بین یکی از مهم‌ترین رکوردهای حوزه صنعت برق، کاهش نرخ خروج اضطراری واحدهای نیروگاه‌ها به کمتر از ۲ درصد بود، در حالی‌که نصاب جهانی این شاخص در بازه زمانی پیک فراتر از ۵ درصد است.

تجربه موفق سال ۱۴۰۱ سبب شده تا برنامه تعمیرات اوج بار سال ۱۴۰۲ در دستورکار قرار گرفته تا رکوردهای تابستان سال گذشته در سال جاری نیز تکرار شود. این رکوردشکنی و همت دولت سیزدهم موجب شد تا ما در تابستان شاهد قطعی برق نباشیم.

سال گذشته «سئونگیک چوی» استاد دانشکده الکترونیک دانشگاه شیامن چین گفته بود:«پیش از حضور در نمایشگاه بین‌المللی صنعت برق در ایران، پیغام‌هایی مبنی بر ناامنی در کشور ایران دریافت کردم که قصد آنها منصرف کردن من از سفر به ایران بود. اما شرکت در نمایشگاه صنعت برق ایران، فرصت بی‌نظیری بود که نباید از دست می‌رفت.»

این استاد دانشگاه در ادامه گفت:«اگر بخواهم تشریفات مصاحبه کردن را کنار بگذارم و خیلی راحت صحبت کنم، باید بگویم که از دستاوردهای ایران در حوزه برق که در این نمایشگاه رونمایی شد، شوکه شدم...آنچه که در نمایشگاه دیدم، تطبیقی با پیام‌ها مبنی بر ناامنی در ایران نداشت و به نظر می‌رسد از تمام اقشار در این نمایشگاه شرکت کردند و به نوعی قدرت ایران در حوزه برق را نظاره کردند.»

در حال حاضر با تشدید تحریم‌ها، فرآیند بومی‌سازی تجهیزات صنعت برق در ایران به سرعت در حال پیشرفت است و هم اکنون ۹۵ درصد از قطعات مورد نیاز این صنعت در داخل تولید می‌شود.

در دولت قبل، دغدغه مردم این شده بود که در جدول قطعی برق روزانه، چه ساعتی مختص به آنهاست و مردم شاهد قطعی برق در روزها و هفته های متوالی بودند.

وضعیت خبرنگاران اصلاح طلب فراری 

در مشاهده شبکه‌های تلویزیونی فارسی‌زبان خارج از کشور و در گشت‌و‌گذاری در شبکه‌های خبری و تحلیلی وابسته به بیگانه، دیدن برخی اسامی به عادتی معمول تبدیل شده است. اسامی که به صورت گردشی در انواع این رسانه‌ها حضور می‌یابند و به کار تخریب و خبرپراکنی درباره کشور و نظام مشغولند. بسیاری از این اسامی، زمانی نه چندان دور در درون کشور در فضای رسانه و خبر مشغول به کار بوده‌اند و اکنون برای لقمه نانی یا به تعبیر داریوش همایون (سلطنت‌طلب خارج‌نشین که خطاب به مسعود بهنود گفته بود) «برای چکی که [بی‌بی‌سی] می‌دهند، به اشارت کارفرماهای خارجی خود غلظت اظهارات و تحلیل‌های ضدمیهنی خود را بالاتر می‌برند.  (گزارش مشرق از بنیاد هلندی که شبکه رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور را حمایت مالی و سیاسی می‌کند)

سرنوشت عبرت آموز اصلاح طلبی افراطی
دیدن این چهره‌های آشنا بر صفحه شبکه‌های بیگانه، بار دیگر طنین نهیب رهبر انقلاب در سال 1379 را به یاد می‌آورد که فرمودند برخی مطبوعات داخلی «پایگاه دشمن» شده‌اند. آن‌هایی که در آن زمان متهم به ریختن آب در آسیاب دشمنان ملت ایران بودند، اکنون نقاب از چهره برداشته‌اند و در مسیر ضدیت با نظام و ملت ایران با سرعت بیشتر می‌تازند و برای حفظ صندلی تحلیل‌گری فلان شبکه و مفسری فلان وبسایت وابسته به دولت‌های بیگانه، روز به روز بر شدت هتاکی‌ها و توهین‌های خود نسبت به فرهنگ، اعتقادات، ارزش‌ها و مقامات کشورشان می‌افزایند. در سطوری که از پی می‌آید به معرفی چهار شخصیت می‌پردازیم که زمانی عنوان روزنامه‌نگار اصلاح‌طلب را یدک می‌کشیدند و اکنون به کار برای حکومت‌های آمریکا و بریتانیا و خوش‌خدمتی به رژیم اسرائیل مشغولند و این روزها با احساس خطر «تمام شدن تاریخ مصرف»، در هتاکی و وهن، حد و حدود از زبان و قلم برداشته‌اند.
 
«ننگ‌آوری‌»های امیرعباس فخرآور 

امیرعباس فخرآور، یا آن گونه که خود اصرار دارد، سیاوش فخرآور، متولد 1354 تهران است. گویا پدرش از افسران نیروی هوایی شاهنشاهی بود و به ادعای خودش نسبتی هم با خاندان پهلوی دارد. به علت کثرت دروغ‌ها و اباطیلی که این شخص درباره خود سر هم کرده، چندان نمی‌توان اطلاعات شخصی مرتبط با او را تأیید کرد. مثلا او مدعی است که در سال‌های 72 - 73 در رشته پزشکی دانشگاه ارومیه پذیرفته شده بود (امری که به شهادت بسیاری از کسانی که او را می‌شناختند کذب محض است).

خود او می‌گوید که فعالیت سیاسی را از دوران دانش‌آموزی و با جمع‌کردن فرزندان کارکنان نیروی هوایی در مجتمع مسکونی مرتبط با آن‌ها آغاز کرده، و در این جمع‌ها مقالات افشاگرانه علیه نظام می‌خوانده است. اما حقیقت ماجرا این است که او با نزدیک‌کردن خود به عباس عبدی، در ابتدای دوره اصلاحات توانست به روزنامه ارگان حزب مشارکت راه یابد و ستونی به نام «چه کسی بداند بهتر از مردم» برای خویش دست و پا کند. همین سابقه باعث شد که او با نام «سیاوش» به بقیه فعالان دانشجویی آن زمان، خود را از نزدیکان حزب مشارکت و از روزنامه‌نگاران روزنامه‌های زنجیره‌ای معرفی نماید. او مدعی است که در سال 1375، به اتهام سخنرانی و مقاله‌نویسی بر ضد ولایت فقیه توسط دادگاه انقلاب ارومیه به 3 سال زندان محکوم شد و کمیته انضباطی دانشگاه علوم پزشکی ارومیه او را تعلیق کرد. او در ادامه رزومه‌سازی مبارزاتی برای خود مدعی است که یکی از روزنامه‌نگارانی است که در سال 1379، توسط قاضی مرتضوی به 8 سال زندان محکوم شده بود و در زندان اوین با چهره‌هایی چون «منوچهر محمدی»، «اکبر محمدی»، « روزبه جاوید تهرانی» و «ارژنگ داوودی» همه از عوامل فتنه 18 تیر 1378ٰ، هم بند بوده است.

 

خبرنگاران اصلاح‌طلب فراری چگونه روزگار می‌گذرانند +تصاویر و فیلم احمد باطبی و امیرعباس فخرآور

امیرعباس فخرآور یکی از منفورترین افراد در میان اپوزیسیون منفور جمهوری اسلامی است. به نحوی که به دلیل افکار به شدت «سلطنت طلبانه» و طرفداری از تندروترین حلقه نومحافظه‌کاران آمریکا، بارها مورد انتقاد شدید اعضای اپوزیسیون قرار گرفته است.

خبرنگاران اصلاح طلب

 
 
خبرنگاران اصلاح طلب
 
 
 فخرآور برای جلب کمک‌های مالی و سیاسی، خود را به تندروترین نومحافظه‌کاران آمریکا نزدیک کرد او نشان داده که برای دست و پا کردن شهرت برای خود و استفاده از پول بیگانگان، تن به پادویی هر گروه و مجموعه‌ای می‌دهد که تندترین و دشمنانه‌ترین مواضع را علیه کشورش اتخاذ می‌کنند. او از افراد مورد اعتماد شاهزاده ربع پهلوی است و برای تیغ زدن آمریکایی‌ها و پهلوی‌ها به طور توأمان، تشکیلات مجهول‌الهویه‌ای به نام «کنفدراسیون دانشجویان ایران» (به تقلید از مجموعه کنفدراسیون پیش از انقلاب در آمریکا) به راه انداخته است که عملا جز مجموعه‌ای از نام‌های مجازی، آن هم عمدتا دختران جوان جویای ویزای آمریکا که در دام فخرآور افتاده‌اند، نیست.

 

خبرنگاران اصلاح طلب

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 «امیر اردلان»، یکی از دانشجویان متوهمی که به انگیزه مبارزه سیاسی علیه نظام و خودنمایی برای بیگانگان، مدتی در دام فخرآور و برادرش، محمدرضا، افتاده بود، در یکی از شبکه‌های ماهواره‌ای، به صراحت درباره تشکیلات فخرآور افشاگری کرد. او که خود مدتی دبیر این کنفدراسیون جعلی بود، از دختران جوانی حرف می‌زند که با قول ویزای آمریکا و ازدواج با سیاوش، اسمشان در کنفدراسیون او آورده شد، و با سادگی و حماقت برای ملاقات با این جرثومه به ترکیه یا دبی می‌رفتند. اردلان صحبت از این می‌کند که فخرآور حتی گاهی همزمان با 7 دختر به طور جداگانه در دبی هماهنگی می‌کرد و با همان وعده‌ها از آن‌ها سوءاستفاده می‌کرد.

 فخرآور برای هر چه بیشتر جذب‌شدن در فعالیت‌های ضدایرانی، و در نتیجه مطرح‌کردن بیش از پیش خود برای دولت و کنگره آمریکا و صهیونیست‌‌ها، حتی به اسراییل سفر کرد و با افتخار خود را یک صهیونیست نامید (در این سفر او با شخصیت‌هایی چون تسیپی لیونی، وزیرخارجه اسبق رژیم اشغالگر و رهبر حزب هاتنوعا در کنست دیدار داشت).

 

خبرنگاران اصلاح طلب

سرنوشت عبرت آموز اصلاح طلبی افراطی

خبرنگاران اصلاح طلب
 
  
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
دیدار فخرآور و لیونی در سرزمین‌های اشغالی. فخرآور با افتخار خود را یک صهیونیست و اسرائیلی خواند

یکی از دوستان او که کمک زیادی به جاگیرشدنش در آمریکا کرد، فردی به نام «ریچارد پرل» است که از منفورترین چهره‌های جمهوری‌خواه آمریکاست و به دلالی برای اسراییلی‌ها مشهور. به اعتراف خود فخرآور، ریچارد پرل که در زمان جرج بوش پسر، معاون وزیر دفاع این کشور بود، ظرف مدت یک هفته ویزای آمریکای او را جور کرد تا او به سخنرانی تعیین‌شده‌اش برای سنای آمریکا برسد!

خبرنگاران اصلاح طلب
فخرآور و ریچارد پرل

 تا به حال او دو سه بار در سنای آمریکا سخنرانی کرده است و خواهان تشدید اقدامات علیه جمهوری اسلامی ایران شده است. یکی از شواهدی که عمق وطن‌فروشی فخرآور را نشان می‌دهد، جلسات متعددی است که او با جمهوری‌خواهان تندرو و جنگ‌طلب علیه منافع ملت ایران شرکت کرده است. او از معدود اعضای به اصطلاح اپوزیسیون جمهوری اسلامی است (که با حمایت قوی یک حزب) علیه رییس جمهور و اعضای کابینه بر سر کار یک دولت در ایالات متحده، مواضع تندی می‌گیرد و حتی رییس جمهور این کشور را به ترسو بودن و بی‌عرضگی متهم می‌کند. جالب این که او در جلسه بررسی توافق با ایران، در کمیسیون روابط خارجی سنا، در حضور جان کری، حضور داشته است (این نشان از عمق سرمایه‌گذاری سوپرمحافظه‌کاران آمریکایی روی این عنصر فاسد و معلوم‌الحال است).

 «سیاوش ننگ‌آور» به روایت ضدانقلاب

 امیرعباس فخرآور آن قدر وقیحانه علیه ارزش‌ها و منافع ملی کشورش موضع می‌گیرد که گاه صدای ضدانقلاب‌ترین عناصر خار‌ج‌نشین را هم درآورده است. در حساب فیس بوک و شبکه‌های اجتماعی دیگرش، او مرتبا عکس‌‌های خود را در حال بالا بردن جام مسکرات با دخترانی معلوم‌الحال از جنس خودش منتشر می‌کند و ابایی از این ندارد که عمق باطن خود را به نمایش بگذارد.

خبرنگاران اصلاح طلب
 
 
 
 
 
 
 

خبرنگاران اصلاح طلب

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

جالب این که او طبق عادت، هر چهره‌ای را که به هر دلیلی توسط مخالفان جمهوری اسلامی برجسته می‌شود، به خود منتسب کرده و دم از ارتباط نزدیک محرمانه با او می‌زند. یکی از این چهره‌ها، مرحوم «ستار بهشتی» بود که بلافاصله بعد از فوتش، و جنجال‌های رسانه‌ای متعاقب آن، فخرآور با داستان‌سرایی سعی کرد خود را مرشد و راهنمای سیاسی او، و او را عضوی از تشکیلات جعلی خود نشان دهد. در صورتی که مرحوم بهشتی یک کارگر ساده بود که گاهی مطالبی انتقادی در وبلاگش می‌نوشت، و هر چه که بود خائن و وطن‌فروشی چون فخرآور نبود و با او سر و کاری نداشت و اقدام زننده فخرآور در جهت مصادره او تنها بخشی از پلیدی وجودی او را نشان می‌دهد. بهشتی در مطلبی که اندکی پیش از فوت خود در وبلاگش نوشت، او را «امیرعباس ننگ آور» خطاب کرد که با دورویی مرتبا رنگ عوض می‌کند.

 یکی از اولین کسانی که دست به افشاگری علیه این به اصطلاح «پسر گستاخ ایران» (لقب فخرآور به خود) زد، ناصر زرافشان، وکیل مارکسیست و عضو کانون منحله نویسندگان ایران بود که زمانی به دلیل جرایم امنیتی در اوین با فخرآور هم بند بود. زرافشان برای اولین بار افشا کرد که فخرآور نه به دلایل سیاسی، که به دلیل پرونده اخلاقی در زندان بوده و در زندان هم در نهایت راحتی زندگی می‌کرده و حتی گوشی موبایل در اختیار داشته است.

خبرنگاران اصلاح طلب
ناصر زرافشان
ضدانقلاب دیگری به نام «نیک آهنگ کوثر» که به مدت سه سال بازرس انجمن موسوم به «انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران» بود از اساس روزنامه‌نگار بودن اورا زیر سؤال برد و نوشت که در مدت آن سه سال حتی یک بار به نوشته‌ای از فخرآور به عنوان روزنامه‌نگار برنخورده است. «عابد توانچه»، دانشجوی کمونیستی که به دلیل جرایم امنیتی در زندان اوین همبند فخرآور بود، در افشاگری پیرامون او مدعی می‌شود که فخرآور به دلیل شکایت 5 دانشجوی دختر دانشگاه ارومیه زندانی شده بود. توانچه او را جوان متوهمی خطاب می‌کند که در زندان سودای ازدواج با دختر «دیک چِینی» (معاون بوش در زمان ریاست جمهوری) را داشته و به لطف تبلیغات تلویزیون صدای آمریکا، تبدیل به رهبر جنبش دانشجویی شده است.
خبرنگاران اصلاح طلب
عابد توانچه
اما ماجرای دشمنی میان فخرآور و «احمد باطبی» (که گویا بر سر رهبری جنبش دانشجویی در توهمات خود رقابت شدیدی دارند) باعث شد که نکات بسیار شرم‌آوری درباره زندگی این دو، توسط خودشان (در افشاگری‌های دوجانبه) آشکار شود.
خبرنگاران اصلاح طلب

 باطبی در بخشی از این افشاگری‌ها، این ادعای فخرآور را که او دانشجوی پزشکی بوده، زیر سؤال می‌برد و او را تنها دانشجوی کاردانی تکنیسین اتاق عمل می‌خواند. باطبی، ادعای مضحک فخرآور را درباره این که او دبیر انجمن اسلامی دانشگاه علوم پزشکی ارومیه بوده زیر سؤال می‌برد. باطبی با لاف بزرگ فخرآور مبنی بر این که نماینده ولی فقیه در دانشگاه ارومیه حکم قتل(!!) او را صادر کرده بود، به سخره می‌گیرد و با نقل از فاطمه حقیقت‌جو که در مجلس ششم مسؤول پیگیری ادعاها درباره فشار بر دانشجویان بود، کل ماجرا را داستانی ساخته ذهن بیمار فخرآور معرفی می‌کند. اصولا بنا به شواهد و سوابق، هر آن چه که این مفسد اخلاقی تعریف می‌کند، دروغ است مگر آن که خلافش ثابت شود. برای مثال، وقتی برادر او محمدرضا، بعد از مدتی اقامت در پاریس و خوشگذرانی در آن جا، برای ادامه مبارزه! آزادانه و با پاسپورت قانونی به ایران بازمی‌گردد، فخرآور که شاهد درآمدن گند قضیه است، مدعی می‌شود که وزارت اطلاعات ایران برادرش را از پاریس دزدیده است. ادعایی که بعد از ابراز پشیمانی محمدرضا در رسانه‌های داخلی و افشاگری درباره فساد اپوزیسیون در برنامه 20:30 سیما، مدتی موجب خنده و تمسخر رسانه‌های اپوزیسیون شد.

 

خبرنگاران اصلاح طلب

 

 

 

 امیرعباس فخرآور (سیاوش ننگ‌آور) که مدت‌هاست در میان خود به اصطلاح اپوزیسیون، مفتضح شده است و تنها در دم و دستگاه شاهزاده ربع پهلوی روزگار می‌گذراند، اکنون در واشنگتن به کار کاسه‌لیسی و مجیزگویی نومحافظه‌کاران آمریکایی مشغول است. هر از چندی عکس‌هایی از هرزه‌گردی‌ها و عیاشی‌هایش منتشر می‌کند تا شاید دل رقبایش را در اپوزیسیون بسوزاند! او به هر دری می‌زند (حتی با فحاشی به اوباما و جان کری) تا هر چه بیشتر خود را برای صهیونیست‌های آمریکایی و اسراییلی شیرین کند و با پولی که این چنین به جیب می‌زند، به زندگی نکبت‌بار و ننگ‌آورش در سایه شیطان ادامه دهد. همچنین او هر از چندی افشاگری‌های جالبی درباره چهره های اصلاح‌طلبی که اکنون سرنگونی‌طلب شده‌اند ارایه می‌دهد تا بدین طریق خود را تک چهره مبارزه علیه مردم ایران در چشم دولتمردان آمریکایی جلوه دهد.

مسیح علی‌نژاد: عاقبت اصلاح‌طلبی افراطی

 

سرنوشت عبرت آموز اصلاح طلبی افراطی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مسیح علی نژاد، با نام اصلی «معصومه علی‌نژاد قمی »، زاده 1355 در روستای قمی کلای بابل، در خانواده‌ای مذهبی و وفادار به نظام است. او کار خبری خود را در دوره اصلاحات و از روزنامه همبستگی (1378) آغاز کرد. او بعد در کسوت خبرنگار پارلمانی خبرگزاری «ایلنا»، با نوشتن گزارش‌های جنجالی از مجلس نامی برای خود دست و پا کرد.

 

خبرنگاران اصلاح طلب

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

او در نهایت به جرم افشای اسناد اداری مجلس و بی‌احترامی به قوانین، از مجلس هفتم اخراج شد. او کار خبری خود را با روزنامه‌های «شرق»، «بهار»، «وقایع اتفاقیه» و «هم میهن» ادامه داد و در نهایت آخرین روزنامه داخلی که با آن کار کرد، اعتماد ملی، ارگان حزب اعتماد ملی مهدی کروبی بود.

 

خبرنگاران اصلاح طلب

 

 

 

 

 

 

 

 

در همین روزنامه بود که مقاله‌ای با عنوان «آواز دلفین‌ها» نگاشت که در آن رفتار مردم کشورمان در استقبال از رییس جمهور وقت (محمود اجمدی نژاد) را به رفتار دلفین‌ها با مربی آموزش‌دهنده برای به دست آوردن غذا تشبیه کرد. جنجال بر سر توهین این مقاله به مردم و رییس جمهور ایران به قدری بالا رفت که مهدی کروبی مدیر روزنامه و حزب اعتماد ملی مجبور به عذرخواهی شد. جالب این که هوراکشیدن‌های مطبوعات خارجی برای علی نژاد، با هدف به تور انداختن او، از همان زمان فعالیت به عنوان خبرنگار پارلمانی شروع شد.

 روزنامه «فایننشال تایمز» بریتانیا، در مقاله‌ای با عنوان «خاری در پهلوی مجلس محافظه‌کار ایران» (28 می 2005) تشویق و به اصطلاح در بوق کردن او را کلید زد. چاپ یکی دو مقاله این چنینی در مطبوعات غربی کافی بود که علی‌نژاد برای هر چه بیشتر نمایاندن خود در چشم غربی‌ها، مصاحبه‌های گستاخانه‌تری با نمایندگان مجلس صورت دهد و در نهایت کارش به افشای اسناد و مکاتبات درونی مجلس هفتم بکشد. روند پرتره‌سازی از علی‌نژاد توسط مطبوعات غربی در مقالاتی چون «مسیح در برابر احمدی نژاد» (7 می 2008، هفته‌نامه تایمز آمریکا) ادامه یافت تا او را به زاویه گیری هر چه بیشتر نسبت به منافع کشورش تشویق کند. امری که متأسفانه نه تنها درباره علی‌نژاد که در مورد بسیاری دیگر از روزنامه‌نگاران اصلاح‌طلب هم جواب داد.

 مهم‌ترین توهمی که اینگونه مقدمه‌چینی‌های رسانه‌های خارجی برای این دسته از روزنامه‌نگاران ایجاد می‌کنند، این است که هر چه قدر در داخل کشور مواضع تندتری علیه نظام اتخاذ کنند و گزارش‌های جنجالی‌تری بنویسند، جایگاهی ارزشمندتر در نزد رسانه‌های غربی می‌یابند و به محض خروج از ایران درهای شغل خوب، شهرت و حقوق و مزایای قابل توجه گشوده به روی آن‌هاست، غافل از این که سرمایه‌گذاری خارجی‌ها روی یک چهره خبری، بازپرداختی گزاف در پی خود دارد. او در سال 1386، به بهانه ادامه تحصیل راهی لندن شد. علی‌نژاد که تحصیلات درست و حسابی در داخل وطن نداشت، برای تحصیل شهر گران قیمت لندن و داشنگاه «آکسفورد بروکز» را انتخاب کرد.

خبرنگاران اصلاح طلبخبرنگاران اصلاح طلب

علی‌نژاد و معشوقش کامبیز فروهر

در همان دوران(2008-2011) صحبت‌هایی درباره ارتباط او با تیم مهاجرانی-بهنود وجود داشت و این که از جانب آن‌ها حمایت مالی می‌شود. البته شواهدی هم از کمک‌های «م - ه» که بعد از انتخابات دهم به بهانه سرکشی به دانشگاه آزاد واحد آکسفورد به آن‌جا رفته بود، به شبکه روزنامه‌نگاران سبز لندن‌نشین وجود داشت.
خبرنگاران اصلاح طلب

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
خبرنگاران اصلاح طلب

 

 در آستانه انتخابات دهم ریاست جمهوری در خرداد 88، او که به ایران آمده بود، به طور علنی و پر سر و صدا فعالیت به نفع میرحسین موسوی را آغاز کرد و عکس‌های او در آن دوران در راهپیمایی‌های انتخاباتی طرفداران موسوی در اینترنت موجود است. بعد از رفتن دوباره او از ایران و در ایام فتنه، او یکی از فعال ‌رین تهییج‌کنندگان طرفداران موسوی و کروبی به حضور خیابانی، از طریق شبکه‌های اجتماعی بود. علی‌نژاد که فرصت را برای مطرح کردن دوباره خود مهیا دید، با حمایت اتاق فکر جنبش سبز در لندن (گنجی-سروش-کدیور-بهنود –هوشنگ اسدی-نوشابه امیری-مهاجرانی) با مصاحبه با کسانی که به گفته او خانواده قربانیان ظلم جمهوری اسلامی بودند و به ادعای او عزیزانشان را در راهپیمایی‌ها از دست داده بودند، توانست نقش مهمی در تحریک احساسی طرفداران فتنه سبز و پروژه کشته‌سازی در آن ایام ایفاء کند.

در چند ماهی که کشور دچار آشوب‌ها و ناآرامی‌های حاصل از عدم تمکین نامزدهای شکست‌خورده به قانون و خیانت اطرافیانشان بود، علی‌نژاد تا توانست با کشف فلان شهید درگیری‌ها و فلان مجروح آشوب‌های فتنه‌گران، در عرصه مطبوعات اپوزیسیون ترک‌تازی کرد. با جمع‌شدن بساط فتنه و آرزو به دل ماندن دشمنان نظام، علی‌نژاد که دید صحنه‌گردانی و معرکه‌گیری‌های احساسی او دیگر خریداری ندارد، یک برگه دیگر از آستین رو کرد. پروژه‌های تبلیغاتی که علی‌نژاد به راه می‌اندازد، کاملا در تطبیق با نقشه‌های میان‌مدت و درازمدت پستوهای امنیتی و اطلاعاتی غربی، به ویژه بریتانیاست. «کمپین آزادی های یواشکی زنان»، که با فروکش کردن جنبش سبز و کسادی کار علی‌نژاد علم شد، پیش‌برنده یکی از پروژه‌های اصلی دشمنان نظام در جهت مسخ فرهنگی و استحاله ارزشی است.

او در این صفحه فیس بوکی (با حمایت شخص مارک زاکربرگ مدیرعامل و صاحب فیس‌بوک) از زنان و دختران داخل کشور می‌خواهد که عکس‌های بی‌حجاب خود را در عرصه‌های عمومی (کوچه و خیابان و پارک و...) با دیگران به اشتراک بگذارند تا به این طریق، ضمن دهن‌کجی به قوانین جمهوری اسلامی، قبح بی‌حجابی را هم در سطح جامعه بشکنند. متاسفانه در ماه‌های اول راه‌اندازی این کمپین، تعدادی از زنان و دخترانی که مع الاسف (به دلیل ضعف‌های فرهنگی و کم‌کاری‌های دستگاه‌های متولی فرهنگ کشور) دچار غرب‌زدگی و بحران هویتی هستند، به دعوت او پاسخ دادند و عکس‌های شخصی باحجاب و بی‌حجاب خود را در اختیار علی‌نژاد گذاشتند.

خبرنگاران اصلاح طلبصفحه او تا نزدیک 400 هزار لایک دریافت کرد و این جا بود که رسانه‌های غربی، خوشحال از این که یک کار تبلیغاتی ضدارزشی علیه باورهای مردم ایران و نظام جمهوری اسلامی، تا حدی با اقبال روبه رو شده است، شروع به تبلیغ و ترویج (Promote) این صفحه کردند. حتی روزنامه گاردین لندن هم ضمن مصاحبه با علی نژاد به معرفی این صفحه پرداخت. صحنه گردانی پشت پرده سرویس های غربی در این مورد وقتی آشکارتر شد که در فوریه امسال، تشکیلاتی به نام «مجمع ژنو برای حقوق بشر و دموکراسی» (مجموعه ای از 21 مؤسسه پوششی غربی برای تحت فشار قرار دادن حکومت‌های مخالف غرب و جریان‌سازی تبلیغاتی علیه این کشورها)، صرفا به دلیل راه‌اندازی این صفحه فیس‌بوکی جایزه سال «حقوق زنان» خود را به علی‌نژاد اهداء کرد.

 تبدیل شدن کمپین آزادی‌های یواشکی به افشای روابط عاشقانه علی‌نژاد

البته با گذشت چند ماه اولیه از راه اندازی این کمپین، و رو شدن دست علی‌نژاد و انگیزه‌های سیاسی او برای کوبیدن نظام و اعتقادات مردم ایران (البته تمام شدن تاریخ مصرف آن برای غرب) و جواب نگرفتن ترفندهایی چون اضافه کردن بخش «آزادی‌های یواشکی مردان» و اباطیلی از این دست، تعداد طرفدارن این صفحه به شدت افت کرد و کم‌کم در بین مخاطبان داخلی آن به محاق رفت. به تدریج بسیاری از چهره‌های اپوزیسیون و به ویژه زنان، بابت سوءاستفاده علی‌نژاد از عکس‌های بی‌حجاب زنان، برای مطرح‌کردن خود و جایزه گرفتن به انتقاد از او پرداختند. افت مخاطبان و بالاگرفتن اعتراضات موجب شد که علی‌نژاد کم‌کم کرکره ماجرا را پایین بکشد و به دنبال علم کردن یک شوی تبلیغاتی دیگر بگردد.

 به نظر می رسد نسبت مستقیمی میان پرده دری و گستاخی هر چه بیشتر از یک سو، و افزایش منافع مالی روزنامه‌نگار مورد نظر از سوی سرویس‌های اطلاعاتی-امنیتی غربی وجود دارد. مسیح علی‌نژاد بعد از فروکش کردن اقبال نسبت به کمپین کذاییش، برای تحت توجه ماندن، دست به افشای اسرار حریم شخصی و جریانات خصوصی زندگی خود کرده است. او که به تازگی با خبرنگار شبکه «بلومبرگ»، فردی به نام کامبیز فروهر، پس از مدتها رابطه، ازدواج کرده است، به خیال خود قصد دارد قبح بازگو کردن احساسات شخصی و مسایل عاشقانه را در جامعه (بحمدالله) سنتی و مبتنی بر حیای ایران بشکند و به نوعی پیشتاز آزادی زنان به سبک غربی شود. انتشار عاشقانه‌های او و همسرش که علی‌نژاد را «عقاب قمی کلا» می‌خواند در صفحات شخصی شبکه‌های‌ اجتماعی، نشان از به سیم آخر زدن علی‌نژاد و تلاش برای خراب‌کردن همه پل‌های پشت سرش دارد.

 

خبرنگاران اصلاح طلب
 
 
 
 
 
 
 
 
 
اتفاقا یکی از اولین قربانیان این نوع پرده‌دری‌های علی‌نژاد، خانواده مذهبی خود اوست. گویی بعد از دست به دست شدن عکس‌های بی‌حجاب و پست‌های او درباره روابطش با معشوقش، در روستای زادگاهش، پدر او که مردی محترم و به شدت مذهبی است دچار تألمات روحی شدید شده و کلا ارتباطش را با دخترش قطع کرده است.
خبرنگاران اصلاح طلبمحکومان امنیتی و دردسری به نام «علی‌نژاد»

علی‌نژاد یکی از پیشتازان سبک سیاه‌نویسی درباره مسایل داخل ایران در میان روزنامه‌نگاران اصلاح‌طلب است. او با دادن پیچ و تاب‌های احساسی به نوشته‌هایش، سعی می‌کند از کاه کوه بسازد و ساده‌ترین مسایلی که وقوع آن در همان انگلستان محل اقامت او امری طبیعی و معمول است، به گردن حکومت ایران بیاندازد. او که تخصص خود را در یافتن و مصاحبه گرفتن با بستگان زندانیان مسایل امنیتی در ایران می‌داند، بارها با فرصت‌طلبی‌های خود، روند رسیدگی به پرونده افراد مورد نظر را با مشکل مواجه کرده و به اصطلاح موجب وخیم‌ترشدن اوضاع آنان شده است. مثلا وقتی یک زندانی امنیتی، بعد از مدتی، به مرخصی می‌آید یا به طور مشروط آزاد می‌شود، به جای این که به او فرصتی برای رسیدگی به خانواده و استفاده از فرصت آزادی یا مرخصی داده شود، توسط روزنامه‌نگاران خارج‌نشین، و در رأس آن‌ها علی‌نژاد، تحریک می‌شود تا مصاحبه کند و با موضع‌گیری‌های نامربوط موجبات پشیمانی مقامات قضایی از دادن فرصت به خود را فراهم آورد. به واقع علی‌نژاد به مانند یک روباه بو می‌کشد تا دریابد کدام زندانی پای از زندان بیرون گذاشته، تا با راه انداختن یک مصاحبه جنجالی، و بعد دادن تحلیل‌های و مقالات سوزناک درباره او، فرد مورد نظر را وادار به موضع‌گیری علیه نظام کند.

 یکی دیگر از شیوه‌های او برای مطرح‌کردن خود و به اصطلاح ارائه مصاحبه‌های داغ، تماس با مسؤولان جمهوری اسلامی در درون کشور بود. در اوایل کاربرد این شیوه، بعضا مسؤولان با تصور این که با خبرنگاری از داخل کشور و وابسته به خانواده رسانه‌ای درون کشور مواجهند، حرف‌هایی می‌زدند که انتشار آن توسط علی‌نژاد، موجب سوءاستفاده‌هایی می‌شد. کم کم با لو رفتن این شیوه و آگاه شدن مقامات کشور نسبت به ماهیت فردی به نام «علی‌نژاد»، دست او از این حربه کوتاه و کوتاه‌تر شده است و بارها در جواب تقاضای او برای مصاحبه، شخصیت‌های داخل کشور او را بابت پناه بردن به دامن اجنبی شماتت و حتی نصیحت کرده‌اند.

آرش سیگارچی: خودباختگی در برابر بت غرب 

خبرنگاران اصلاح طلب

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

آرش سیگارچی، متولد 1357 در رشت، کار خود را با خبرنگاری در نشریات ورزشی محلی آغاز کرد. به گفته خودش، کار جدی خبرنگاریش از مجله ورزشی «گام» آغاز شد. سیگارچی در دوران دانشجویی در تهران برای روزنامه‌های اصلاح‌طلب گزارش تهیه می‌کرد. در سال 1379 به گیلان برگشت و سردبیر روزنامه‌ای به نام «گیلان امروز» شد.

خبرنگاران اصلاح طلب 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

همزمان وبلاگی به نام «پنجره التهاب» را راه‌اندازی کرد که به قول خودش مطالبی که قابلیت چاپ در روزنامه را نداشت، در آن منتشر می‌کرد. او در این وبلاگ به تکرار ادعاهای رسانه‌های فارسی‌زبان ضدانقلاب خارج‌نشین علیه جمهوری اسلامی می‌پرداخت.

خبرنگاران اصلاح طلب

 

 

 آن چه که نام سیگارچی را اولین بار مطرح کرد، پرونده‌ای موسوم به «وبلاگ نویسان» در سال 83 بود. او به همراه چند وبلاگ‌نویس دیگر، به جرم اقدام علیه امنیت ملی به 14 سال زندان محکوم شد که البته در دادگاه تجدیدنظر به 3 سال کاهش یافت. او با کمک شماری از دوستان روزنامه‌نگار خود، با هوچی‌گری و خبرسازی‌های دروغین درباره شکنجه‌شدن در زندان جمهوری اسلامی، مقدمات پناهندگی خود به آمریکا را فراهم کرد. حتی این شایعه مطرح شد که در زندان دهان او را دوختند!. بعدتر معلوم شد که به دلیل ابتلا به سرطان دهان او مورد جراحی قرار گرفت، و به همین علت هم از زندان آزاد شد.

خبرنگاران اصلاح طلبفروپاشی یک خانواده به قیمت اقامت در آمریکا 

سیگارچی، نمونه عیان روزنامه‌نگارانی است که بت ذهنیشان غرب و به ویژه ایالات متحده است. آن‌ها سال‌ها در راه رسیدن به قبله آمال خود، آمریکا، مشق کردند و برای این که راه و جایی در رسانه‌های فارسی زبان خارج از کشور برایشان باز کند و در نهایت به وصال زندگی در غرب برسند، چند سالی به طور خزنده، تبلیغات منفی و مخرب رسانه‌های غربی را مستقیم یا غیرمستقیم در مطبوعات داخلی پوشش می‌دادند. وقتی سیگارچی و همفکران او توسط نیروهای امنیتی کشور دستگیر شدند، به واقع در ته دل راضی بودند که مزد چند سال مقدمه‌چینی خود را گرفته‌اند، و با سابقه زندانی که برایشان ایجاد شده، جای پای محکمی در رسانه‌های آن سوی آب‌ها پید کرده‌اند. 

خبرنگاران اصلاح طلب
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 آرش سیگارچی هم یکی دیگر از صیدهای شبکه جذب خبرنگار با هدایت مسعود بهنود استخانواده سیگارچی مصداق این ذوق‌زدگی و سرسپردگی به فرهنگ آمریکایی هستند. با رفتن آرش سیگارچی به ایالات متحده، به تدریج دو برادر دیگر او به نام‌های افشار و آرمان هم راهی آمریکا شدند. جالب این که، بعد از داستان‌سرایی‌های آرش سیگارچی درباره تحت فشار بودن مادرش در ایران، عکس‌هایی از او و مادرش در آمریکا منتشر شد و دروغ‌پردازی‌های او بیش از پیش آشکار گشت.
خبرنگاران اصلاح طلب
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
با کوچ همه اعضای این خانواده به آمریکا، پدر بیمار و سالخورده آن‌ها، که  ظاهرا از نوازندگان قدیمی استان گیلان بود، در نهایت تنهایی و دلشکستگی در رشت ماند تا از دنیا رفت. او در اواخر عمر، به شدت از دوری فرزندان و جدا شدن همسرش غمگین بود و از آرش گلایه داشت که با سیاست‌بازی‌هایش خانواده را از هم پاشیده است. جالب این که بعد از فوت او، باز آرش سیگارچی به داستان‌سرایی و مظلوم‌نمایی پرداخت که وزارت اطلاعات اجازه دیدار او را با پدرش در ترکیه نداد (یعنی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی به قدری بیکار است که جلوی دیدار یک پیرمرد بی‌آزار دلشکسته با فرزندش را در کشوری دیگر بگیرد). جدای از این که اصولا پدر مرحوم او به دلیل بیماری و کهولت سن امکان سفر به ترکیه را نداشت.
خبرنگاران اصلاح طلب
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
  
خبرنگاران اصلاح طلب
 
 
 
 
 
 
 
 
 
بنا به همان فرمول نسبت مستقیم هنجارشکنی بیشتر و عزیزتر شدن برای دولت‌های غربی (به عنوان کارفرمای این دسته از روزنامه‌نگاران)، هر چه که می‌گذرد توهین‌ها و حرمت‌شکنی‌های سیگارچی نسبت به مردم ایران و اعتقادات مردم ایران بیشتر می‌شود. او اخیرا با انتشار پست‌های وقیحانه در فیس بوک به مناسبت‌های مختلف، حتی داد دنبال‌کنندگان خود را در این شبکه‌ها درآورده است. مثلا او تصویری از یک به اصطلاح اثر هنری درباره شهدای غواص در فیس بوک منتشر کرد، که غواصی را برهنه در محراب مسجد نشان می‌دهد. انتشار این تصویر توهین‌آمیز صدای بسیاری از دوستان او را درآورد و در پای همان مطلب از خجالت او درآمدند.
خبرنگاران اصلاح طلب

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
   
خبرنگاران اصلاح طلب

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یا در یک گاف دیگر، او با انتشار تصویری برداشته شده از یک سایت مستهجن، مدعی شد که هیجان‌انگیز‌ترین «سلفی‌ها» را در این جا می‌توان دید! این مساله آن قدر برای دنبال‌کنندگان اینترنتی او شوک‌آور و توهین‌آمیز بود که بعضی از هک شدن اکانت او خبر دادند. بعضی هم از او خواستند که در حالت مستی از ارسال پست در شبکه‌های اجتماعی خودداری کند.

 اما در حقیقت انتشار چنین مطالبی از کسی که قبله آمالش غرب بوده و حاضر شده خانواده‌اش را به پای این بت قربانی کند، بعید نبود و نیست. در حقیقت، سیگارچی تنها برای این که به خیال خود به مردم و نظام کشورش دهن کجی کند، تنها گوشه‌هایی از خود واقعی خویش را عیان می‌کند. شاید یادآوری این مطلب خالی از فایده نباشد که سیگارچی یکی از فعا‌ل‌ترین خبرنگاران شبکه‌های فارسی زبان خارجی، در پوشش اخبار مرتبط با همجنس‌بازی و دفاع از حقوق! همجنس‌بازان است. بسامد گزارش‌های او در این باره به قدری بالاست که لاجرم مخاطب دچار این احساس می‌شود که همجنس‌بازی و اصولا مطالب جنسی بخشی از وسواس فکری اوست که تاب مستوری ندارد و این گونه لو می‌رود.

خبرنگاران اصلاح طلب

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 سیگارچی که بعد از رفتن از ایران در سال 85، طبق معمول بیشتر روزنامه‌نگاران خارج شده از کشور، مدت یک سال را در مکتب «بهنود-باستانی-اسدی-امیری» در روزآنلاین به کارآموزی مشغول بود، بلافاصله جذب «صدای آمریکا» شد و مزد سال‌ها زحمت در راه رسیدن به محبوب را گرفت. در ایام فتنه 88، او به شدت در زمینه تحریک فتنه‌گران به حضور خیابانی مشغول بود و با باز گذاشتن تلفن‌های این شبکه ضدانقلاب به روی فتنه‌گران، به بهانه پوشش لحظه به لحظه تجمعات، خط دولت آمریکا برای براندازی را پیگیری می‌کرد.

مجتبی واحدی: فوق تخصص فرصت‌طلبی و قلم‌فروشی

خبرنگاران اصلاح طلب
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
مجتبی واحدی، متولد 1343 در نارمک تهران است. او در رشته مهندسی شیمی دانشگاه شریف تحصیل کرده است. به گفته خودش کار با مهدی کروبی را خیلی زود، از سال 1361 آغاز کرد، یعنی زمانی که کروبی مسؤولیت بنیاد شهید را به عهده داشت. مجتبی واحدی، در بین خود اصلاح‌طلبان هم به نمونه اعلای فرصت‌طلبی و موج‌سواری مشهور بوده و هست. کما این که حتی در دوران اوج یکه‌تازی مطبوعات اصلاح‌طلب در دوره اول ریاست جمهوری سید محمد خاتمی، اوهیچ گاه به عنوان یک روزنامه‌نگار شناخته نمی‌شد. او تنها یکی از اطرافیان و مشاوران مهدی کروبی (اصطلاحا نوچه او) محسوب می‌شد و تنها در سال 1379، همزمان با مقدمات برگزاری انتخابات مجلس ششم، با راه‌اندازی روزنامه آفتاب یزد، بدون یک روز سابقه کار روزنامه و خبر، به واسطه اعتماد خانواده کروبی به او، سردبیر این روزنامه شد. بگذریم از این که روزنامه آفتاب یزد هیچ گاه جزو روزنامه‌های سرآمد اصلاح‌طلبان محسوب نمی‌شد. همین بی‌سابقه بودن و خامی او در کار خبر باعث شد که در دوران حضور در آفتاب یزد، با دیکتاتوری تحریریه آن روزنامه را اداره کند و علاوه بر وارد کردن بستگان بی‌تجربه خود به روزنامه، با روزنامه‌نگاران قدیمی‌تر برخوردهای بی‌ادبانه‌ای صورت دهد.

واحدی تا زمانی که در کسوت رییس دفتر و مشاور رسانه‌ای مهدی کروبی، امکان استفاده از رانت‌های اقتصادی و سیاسی را داشت، هیچ‌گاه کلمه‌ای انتقاد درباره نظام بر کاغذ نیاورد ( او حتی از قبل همراهی با کروبی در سال 1367 به معاونت وزارت دارایی هم رسید).

 

خبرنگاران اصلاح طلب

خبرنگاران اصلاح طلب

 

 

 

 

 

 

 

 

شروع حضور تصویری او به آستانه انتخابات 1384 ریاست جمهوری و راه اندازی تلویزیون هما توسط کروبی بود. بعد از آن بود که حضور بیشتر و بیشتر او در رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور بیش از پیش شد. در بررسی روند این حضور، می‌توان به این نتیجه رسید که با شکست مهدی کروبی در انتخابات 84 و کنار رفتن تدریجی او از عرصه رسمی سیاست، واحدی که آرزوهای خود را برای منتفع شدن به عنوان یکی از نزدیک‌ترین مشاوران او نقش بر آب می‌دید، شروع به مقدمه‌چینی برای جا انداختن خود به عنوان یک روزنامه‌نگار منتقد نظام، برای دولت‌های غربی کرد تا بدین واسطه جای پایی در رسانه‌های بیگانه بیابد. دقیقا همین شیب غلتیدن او به سوی بیگانگان را بعد از انتخابات ریاست جمهوری دهم هم شاهدیم، که مجتبی واحدی که دو روز مانده به برگزاری انتخابات از کشور خارج شده بود، با ادعای تقلب از سوی نامزدهای شکست خورده، فرصت را به شدت مساعد دید، و با مطرح کردن خود به عنوان مشاور ارشد کروبی، آنتن تلویزیون‌های ضدانقلاب را قبضه کرد.

 

خبرنگاران اصلاح طلب

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

جالب این جاست که واحدی چنان در استفاده از این موقعیت برای مطرح کردن خود عجله داشت که خیلی زود به زیر سؤال بردن اصل نظام روی آورد. آش دستپخت واحدی چنان شور بود که کروبی بعد از مدتی کوتاه، طی اطلاعیه‌ای اعلام کرد که سخنگویی در خارج از کشور ندارد. اما مجتبی واحدی علی رغم اعلام این موضوع، حاضر به پیاده شدن از اسب هدایت به اصطلاح جنبش سبز نبود و انصافا هم دولت‌های غربی دستمزد او را خیلی زود پرداختند و جایگاهی به عنوان مفسر سیاسی ثابت در بی‌بی‌سی و صدای آمریکا به او دادند تا او به مراد دلش برسد و در خارج از کشور هم از تنعمات مالی بی‌بهره نماند.

 

خبرنگاران اصلاح طلب
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
در الگوی رفتاری مجتبی واحدی در خارج از کشور هم شاهد همان مسأله‌ای هستیم که درباره چهره‌های دیگر شبیه به او رخ داده است، یعنی با نزدیک شدن زمان اتمام تاریخ مصرف او برای سرویس‌های اطلاعاتی-رسانه‌ای غربی، او که با موضع‌گیری‌های ضدمردم و نظام خود، پل‌های پشت سرش را خراب کرده است، برای ماندن در عرصه و اصطلاحا اوت نشدن، به جای تنبّه و عبرت‌گیری، مواضع تندتر و رادیکال‌تری را علیه نظام و مردم و ارزش‌های کشورش اتخاذ کرده است مجتبی واحدی که یکی از اولین چهره‌های اصلاح طلب گریخته از وطن بود که در تحلیل‌هایش جایگاه رهبری نظام را نشانه رفت، امروزه کارش به جایی رسیده که جمهوری اسلامی و اصولا دین در حکومت را از اساس زیر سؤال می‌برد و البته لحنش نسبت به رهبری انقلاب هر روز هتاک‌تر و وقیحانه‌تر می‌گردد. کار او به جایی رسیده که اخیرا در وبلاگ خود، با دفاع از عملکرد مرجعیت انگلیسی و تشیع لندنی و طرفدارانش، به خیال خود سعی کرده تا الگوی تشیع مورد نظر آن‌ها را در برابر تشیع علوی جمهوری اسلامی مطرح کند. این جاست که دم خروس بیرون می‌زند، و مشخص می‌شود که واحدی و واحدی‌ها در اصل چه مأموریتی و از کجا برای خود تعریف کرده‌اند. کیست که امروز نداند، حامیان پشت سر جریانات مشکوک مذهبی چه کسانی هستند و در کدام کشور قرار دارند. مجتبی واحدی که حتی در همان روزی که کشور را ترک می‌کرد، سردبیر آفتاب یزد بود و تحت هیچ‌گونه تعقیب قضایی یا اطلاعاتی نبود (چون اصولا وزنه قابل ملاحظه‌ای به حساب نمی‌آمد)، و حتی بسیاری او را یک فعال سیاسی نمی‌دانستند، از فردای انتخابات چنان ژست مخالفت و ضدیت با نظام گرفت که گویی در همه سال‌هایی که او در کنار کروبی به سرکشی به امور اقتصادی آن خانواده مشغول بود را صرف مبارزه و موضع‌گیری علیه جمهوری اسلامی کرده بود (تنها یکی از این امور اقتصادی اداره یک کارخانه مونتاژ تلویزیون متعلق به خانواده کروبی در شرق تهران بود که او به همراه برادرش آن را اداره می‌کرد.). واحدی که به نقل از همکاران سابقش در آفتاب یزد در تظاهر به تشرع حتی راه افراط می‌پیمود، کارش اکنون به جایی رسیده که احکام مسلم اسلامی از قبیل حجاب را هم قبول ندارد، و اخیرا عکس دختر بزرگسال و بالغه‌اش را بدون حجاب در شبکه‌های اجتماعی به اشتراک گذاشته است.
خبرنگاران اصلاح طلب

 

 

 

 

 

 

او که در درون کشور، به واسطه نزدیکی به شیخ مهدی کروبی به شغل و تنعم و رفاه خوبی رسیده بود، اکنون به جایی رسیده است که برای کسب عایدات بیشتر از بیگانگان، دست رد به حضوردر هیچ شبکه و رسانه ای (هر چه قدر ضد انقلاب وحتی ضد دین) نمی‌زند و حتی یک تنه ارائه دهنده طرح‌هایی چون «کنگره ملی اپوزیسیون» و «اتحاد اپوزیسیون» شده است.

 

خبرنگاران اصلاح طلب

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 مجتبی واحدی که برای گذراندن روزگار خود به سختی افتاده و تحلیل‌های سطحی و غیرواقعی او از مسائل سیاسی داخلی که با بغض نسبت به اصل و اساس نظام آمیخته شده و عصبانیت او - ناشی از آوارگی چند ساله در غربت - بر تحلیل‌هایش سایه افکنده است، حالا با معاندترین رسانه‌های وابسته به آل سعود و رژیم صهیونیستی که در منطقه فتنه‌انگیزی می‌کنند و خون شیعه و سنی را بر زمین میریزند، همکاری می‌کند.
سرنوشت عبرت‌آموز اصلاح‌طلبی افراطی ////خبرنگاران اصلاح‌طلب فراری چگونه روزگار می‌گذرانند +تصاویر و فیلم ///////
مقالات - فحش‌نامه‌‌ - مجتبی واحدی برای شبکه عربی-عبری العربیه

 

 

 

 

 


:: بازدید از این مطلب : 306
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
دو شنبه 9 مرداد 1402

فیلم مصلحت نمادی از رافت ملوکانه فرح دیبا است

 

چون قافیه تنگ آید، شاعر به جفنگ آید. این ضرب‌المثل در موردفیلم «مصلحت» مصداق پیدا می‌کند.

 

این قافیه آنقدر به تنگ آمده که «جواد تمدنی» منتقد سینما در روزنامه کیهان درباره این اثر سینمایی نقد صریح و قابل اعتنایی را در مورد این فیلم به نگارش درآورده که تمام نشانه‌شناسی‌ها و دریافت‌های این منتقد بدل به یکی از صریح‌ترین و خواندنی‌ترین نقدهای سینمایی، در یکسال اخیر شده است. این منتقد و فعال فرهنگی درباره این فیلم می‌نویسد:

 

 

 

پیام فیل مصلحت: ما انقلابیون و مذهبی‌های دو آتشه اوائل انقلاب بودیم که اولین خون را ریختیم و تمام جنایاتی را که این گروهک تروریستی علیه مردم ایران انجام داده‌اند ثمره و نتیجه اولین خونی است که توسط انقلابیون ریخته شد و حال حق این گروهک تروریستی بوده که تمام جنایات خود را تا همین امروز علیه ملت ایران انجام دهند!«تد کاچف» کارگردان آمریکایی در سال ۱۹۸۲‌، فیلم «اولین خون» را با بازی سیلوستر استالونه خلق کرد و شخصیت جان رمبو را به عالم سینما معرفی کرد. در این فیلم رمبو، یک سرباز سرخورده از جنگ ویتنام برگشته که حال در پی شروع زندگی مجدد و آرامی برای خودش است، وارد نزاعی می‌شود که توسط اهالی و کلانتر دهکده برای وی به وجود می‌آید و او ناخواسته وارد معرکه‌ای می‌گردد که فاجعه‌ای انسانی و سرشار از جنایت سبعانه را در پی دارد.

 


لذا در سینما منطقی برای مخاطب به تصویر کشیده می‌شود که با این منطق، فیلم بر پایه اولین خون و ریخته شدن خون اول توسط گروه تبهکار است و برای رمبوی خسته از جنگ برگشته این حق را قائل می‌شود که برای دفاع از خود دست به قتل و جنایت و کشت و کشتار بزند و این ریخته شدن اولین خون موضوعیت پیدا می‌کند.

 

 

 

 

 

فیلم «مصلحت» نمادی از رافت ملوکانه فرح دیبا است/چک سفید امضایی که حسین دارابی به منافقین می‌دهد

 

 

 

این منطق یعنی منطق اولین خون حتی در تاریخ معاصر کشورمان نیز موضوعیت دارد. آن‌جا که در جریان جنگ ایران و عراق‌، صدام حسین برای اینکه به جهانیان اعلام کند که ایران تهاجم و تخاصم اولیه را برای جنگ ۸ ساله با عراق آغاز کرده است، به مدت ۱۸ سال حسین لشکری را در اسارت و در کشور عراق به عنوان اسیر جنگی و اولین مهاجم به عراق نگه داشت تا بار دیگر تاکیدی بر منطق اولین خون و اهمیت این موضوع باشد.

 

گویی مجلس اباعبدالله در تضاد با حاکمیت و قواعد حکمرانی قرار دارد و فردی از مجلس عزاداری برخاسته و شمشیراز نیام برکشیده به مبارزه با اژدهای هزار سر فساد می‌رود! عزم جزم و حریت قهرمان برخاسته از مجالس عزاداری و هیئت سنتی در تقابل با نهادهای رسمی نظامی که در تصویر بدیع و خاصی بود که در این فیلم رؤیت شد.
با این مقدمه کوتاه بار دیگر سراغ موضوعی دیگر در تاریخ معاصر ایران می‌رویم. جالب این‌جاست که تاریخ معاصر ایران نیز خصوصا در سال‌های پایانی استقرار و حکومت پهلوی دوم وآغاز دوران حاکمیتی جمهوری اسلامی سرشار از نکات برجسته ولی مغفول مانده‌ای است که پرداختن به هرکدام می‌تواند بهانه‌ای برای ساخت و تولید یک اثر هنری علی‌الخصوص در حوزه سینما باشد.
سینمای امروز ایران نیز چند سالی است فیلم‌هایی با موضوعات سیاسی را وارد پروسه تولید کرده است و از این رهگذار آثار قابل تامل و پر بحث و جدلی نیز خلق شده‌اند.

 

 

 

 

 

 

 

فیلم «مصلحت» نمادی از رافت ملوکانه فرح دیبا است/چک سفید امضایی که حسین دارابی به منافقین می‌دهد

 

 

 

مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز؟

 


فیلم سینمایی «مصلحت» که پیش از این «مصلحت نظام» و پیش از آن «پدری» نام داشت نیز تجربه‌ای است در ژانر سینمای سیاسی با چاشنی درامی معماگونه با انبوهی از ارجاعات فرامتنی و شعارهای مستقیم که قرار است در بستر یک رویداد تاریخی‌، مانیفست سیاسی و عدالت‌طلبانه یک نظام تازه به حاکمیت رسیده را به چالش بکشد و تقابل دوگانه مصلحت یا عدالت این نظام نوپا را به بوته نقد و آزمایش بگذارد.

 


داستان فیلم داستان روحانی صاحب ‌منصبی در دستگاه قضائی است که فرزندش در جریان یک ‌آشوب خیابانی سیاسی در سال‌های آغازین انقلاب اسلامی(۱۳۵۹) مرتکب قتل می‌شود و دست بر قضا مقتول کسی است که از لحاظ مکتب فکری و آرمان‌هایش متعلق به جریان چپ و مارکسیستی بوده و حالا دستگاه قضا و افراد منتسب به روحانی ذی نفود و صاحب ‌منصب (شما بخوانید لایه‌های زیرین نظام) درصددند تا فرد بی‌گناهی را با جعل اسناد و وارونه جلوه دادن حقیقت به زندان بیندازند.

 


در این میان بازپرس جوانی با مطالعه مجدد پرونده در می‌یابد که مدارک مندرج در پرونده دارای شبهاتی است که با پی‌گیری سرنخ‌های پرونده در می‌یابد که روند قانونی این پرونده به درستی طی نشده و با شکی که در ادامه به یقین تبدیل می‌شود می‌فهمد که دست‌هایی در کارند تا بر حقیقت سرپوش گذاشته شود و عدالت پایمال گردد.

 


با پی‌گیری و رشادت بازپرس جوان و پافشاری و اصرار برای تظلم‌خواهی خانواده مقتول، پرونده مجددا به جریان افتاده و فرزند صاحب‌ منصب عالی رتبه دستگاه قضا به اعدام محکوم می‌گردد ولی در ادامه با گذشت خانواده مقتول فرزند روحانی برجسته منتسب به حاکمیت بخشیده می‌شود و از پای چوبه دار به زندگی باز می‌گردد.

 

 

 

این فیلم سینمایی مصلحت است که با عوض کردن جلاد و شهید به تحریف تاریخ دست می‌زند و متاسفانه بدون هیچ انگاره اخلاقی و منطقی و حتی تاریخی، به راحتی این نظام مقدس را که مرهون و ثمره خون هزاران جوان است بدهکار مشتی تروریست و جلاد خون‌خوار می‌کند.عدالت یا مصلحت، مسئله این است؟

 


یک- در نمای آغازین فیلم عمامه روحانی صاحب منصب حاج آقا مشکاتیان روی داشبورد ماشین قرار دارد و حاج آقا خواب است و لمیده بر صندلی جلوی خودرو. فرمان نیز در دست پسر حاج آقا مشکاتیان است.گویی از همین ابتدا کارگردان تکلیف خود و فیلمش را با مخاطب روشن و یکسره می‌سازد که عدالت در اغماست!

 


دو- خانواده روحانی صاحب‌منصب دستگاه قضا نیز خانواده‌ای به شدت سنتی و خرافاتی در این فیلم به تصویر کشیده شده است. با همان حال و هوای‌ اندرونی و بیرونی و خلوت حاج آقا و زوجه و صبیات حاج آقا و قس علی هذا.

 


سه- بارها و مکررا در جای جای فیلم برای القای التهابات سیاسی در سطح جامعه و حساسیت رسانه‌ها روی مفاسد برخی آقازاده‌ها تصویر روزنامه جمهوری اسلامی از بین نشریات آن زمان انتخاب می‌شود تا مخاطب شیرفهم شود که حرف حساب این فیلم با جمهوری اسلامی است و لاغیر! و الا از بین جراید و نشریات آن زمان چه لزومی داشت که روزنامه جمهوری اسلامی (با تاکید بر ارگان حزب جمهوری اسلامی) انتخاب شود؟

 

 

 

فیلم «مصلحت» نمادی از رافت ملوکانه فرح دیبا است/چک سفید امضایی که حسین دارابی به منافقین می‌دهد

 


چهار- در جایی از فیلم نوه حاج آقا پایش بر پله لغزان منزل آیت‌الله مشکاتیان می‌لغزد و در آستانه سقوط است که به خیر می‌گذرد! پله‌ای که زیرساختش سست و لغزان است و لق می‌زند و کنایه‌ای است از پی ریزی غلط و غیر اصولی دستگاه قضا به عنوان اساس و بنیان یک جامعه (العدل اساس الملک)که به زعم کارگردان و نویسنده فیلم «مصلحت» گویی در سال‌های اول انقلاب کج بنا نهاده شده و تا به امروز نیز روند این کج روی ادامه داشته است.

 

این تاکید کارگردان بر پله‌هایی که دچار مشکل هستند تا آخر فیلم ادامه پیدا می‌کند تا جایی که آیت‌الله مشکاتیان مجبور می‌شود با ماله!(ماست مالیزاسیون؟)در صدد ترمیم و بهبود پله برآید که این نیز کنایه‌ای است مربوط به این که روحانیون در صدد علاج قطعی و بهبود شرایط نیستند و با ماله‌کشی قصد دارند تا چند صباحی را بیشتر حکمرانی کنند!

 


پنج- هنگامی که بازپرس جوان در حال مطالعه پرونده است ناگهان چراغ و روشنایی اتاقش می‌سوزد و بازرسی پرونده در تاریکی ادامه می‌یابد که ارجاعی است نمادین بر ابعاد تاریک و پنهان و غیر شفاف دستگاه قضا عدالت در تاریکی.

 


شش- هنگامی که فرزند آیت‌الله مشکاتیان پس از درگیری از زندان کمیته با تساهل و تسامح برخی از دلسوزان نظام؟ بیرون می‌آید، به او می‌گویند و راه و چاه نشان می‌دهند که به قم برو تا آب‌ها از آسیاب بیفتد.

 

انتخاب قم با وجود پیشینه تاریخی سیاسی مذهبی و استقرار بیوت مراجع و علما کمی شیطنت‌آمیز است چه در این ماجرای سیاسی تو گویی که عبا و ردای مراجع و علما محلی برای پنهان کاری‌های سیاسی و ادامه همان منطق ماست مالیزاسیون است که تهمت و بهتانی بزرگی درحق علمای وارسته مستقر در قم است.

 


هفت- نام فرزند کشته شده در فیلم شاهین آریاست. با علقه و علاقه‌ای نسبت به جریانات ضد امپریالیستی و سمپات بودن نسبت به گروه‌های چپ مبارز و اتاقی پر از تصاویر چه گوارا.جوانی مبارز که توسط انقلابیون مذهبی داعیه‌دار عدالت و برابری کشته شد.

 

 

 

فیلم «مصلحت» نمادی از رافت ملوکانه فرح دیبا است/چک سفید امضایی که حسین دارابی به منافقین می‌دهد

 


نکته قراردادی کارگردان فیلم با مخاطب در تشابه نامگذاری شهرت آریا با عبارت آریامهر و نشان دادن خانه‌ای مجلل و با شکوه همانند قصر تداعی‌کننده صاحبان قدرت و سلطنت در دوره پهلوی دوم است.

 


هشت- اساسا نوع نگاه و منطق حکومت و حکمرانی در این فیلم بر پایه ماکیاولیسم است که برای دستیابی به اهداف سیاسی می‌توان اخلاق را قربانی کرد و به هر وسیله‌ای دست یازید.
در دیالوگی از فیلم، مادر جوان مقتول می‌گوید این چه انقلاب و قدرتی است که به فرزندان خود نیز رحم نمی‌کند. یعنی این روش‌مندی قاعده‌مند و فساد سیستماتیک برای دست‌یابی به اهداف سیاسی را تثبیت می‌کند که انقلاب فرزندان خود را می‌بلعد و ما این را در اقدامات غیراخلاقی مباشرین و لایه‌های درجه دوم دستگاه قضا که از نزدیکان آیت‌الله مشکاتیان هستند به وضوح مشاهده می‌کنیم.

 


نه- در جایی از فیلم مشاهده می‌کنیم که بازپرس جوان در منزل خود مجلس عزاداری برای سیدالشهدا(ع) اقامه کرده است و در مجلس با حالتی متفکرانه و مغموم نشسته است و در مجلس عزاداری تصمیم خود را می‌گیرد و عزم خود را جزم می‌کند تا مقابل فساد سیستماتیک درون قوه قضائیه (شما بخوانید نظام تازه و نورسته جمهوری اسلامی) بایستد.

 

فیلم «مصلحت» نمادی از رافت ملوکانه فرح دیبا است/چک سفید امضایی که حسین دارابی به منافقین می‌دهد

 


گویی مجلس اباعبدالله در تضاد با حاکمیت و قواعد حکمرانی قرار دارد و فردی از مجلس عزاداری برخاسته و شمشیراز نیام برکشیده به مبارزه با اژدهای هزار سر فساد می‌رود! عزم جزم و حریت قهرمان برخاسته از مجالس عزاداری و هیئت سنتی در تقابل با نهادهای رسمی نظامی که در تصویر بدیع و خاصی بود که در این فیلم رؤیت شد.

 


ده- در بخشی از پازل از پیش طراحی شده کارگردان فیلم‌، جوان قاتل با مهرورزی مادر مقتول بخشیده می‌شود و مورد رافت مادرانه زن آریا قرار می‌گیرد. که نمادی از رافت ملوکانه شهبانو و شخص فرح دیباست!!

 


یازده- در پایان‌بندی فیلم نیز ارجاع فیلم به پرونده‌های روی هم انباشته‌ای است که خون از زیر آنها در حال جاری شدن است و این باور را به مخاطب القا می‌کند که این داستان یکی از پرونده‌های خونین دهه ۶۰ بود که یکی از آنها را به مخاطب نشان دادیم و هنوز بسیاری از معماها و پرونده‌های نا معلوم و مجهول النهایه این دهه باقی مانده است!

 

 

 

فیلم «مصلحت» نمادی از رافت ملوکانه فرح دیبا است/چک سفید امضایی که حسین دارابی به منافقین می‌دهد

 

 

 

سریر خون

 


موضوع «مصلحت» و ارجاعات فرامتنی این فیلم از لحاظ نماد شناسی‌، اتمسفر فیلم و بازه زمانی وقوع درام و داستان فیلم بسیار قابل توجه و تامل است که در ادامه به آن می‌پردازیم، اما پیش از آن خوب است تا فارغ از دنیای هنر هفتم و سینما به نکته ای ‌اشاره کنم که به طرز عجیب و غریبی با مضمون این فیلم قرابت مضمونی دارد.

 


در جریانات و کشمکش‌های سیاسی اوان انقلاب و لابه‌لای درگیری‌های طرفداران آیت‌الله دکتر بهشتی و طرفداران مسعود رجوی، فردی از طرفداران مجاهدین خلق آن روز به نام مصطفی ذاکری به صورت کاملا مشکوک از ناحیه پا مورد سوءقصد قرار می‌گیرد و تعمدا توسط کمیته بهداشت و درمان تشکیلات منافقین در چند مرکز درمانی شهر گردانده می‌شود و در نهایت نیز فوت می‌کند.

 


کشته شدن مصطفی ذاکری آن‌قدر برای مسعود رجوی اهمیت داشت که نام فرزندش را مصطفی گذاشت تا اسطوره جعلی و خیالی برای دوام و بقای سلطنت خویش بر اردوگاه ‌اشرف و ادامه حرکت و جریان پلید و ننگین خود در تاریخ معاصر بسازد.

 


از طرف دیگر در عملیات روانی جنگ‌، منطق اولین خون بر پایه مقدمه این نگاره، موضوعیت دارد. این که چه کسی شروع‌کننده جنگ است بسیار مهم است.چرا که طرف مقابل را مستحق این می‌کند که از خود دفاع و مقابله به مثل نماید و شاید درادامه راه به جنایات بیشتری نیز دست بزند.

 

فیلم «مصلحت» نمادی از رافت ملوکانه فرح دیبا است/چک سفید امضایی که حسین دارابی به منافقین می‌دهد

 


حال با ارجاعات مکرر و فکت‌های تاریخی این فیلم در می‌یابیم که داستان فیلم «مصلحت» با موضوع کشته شدن مشکوک مصطفی ذاکری چندان بی‌ربط هم نیست و در واقع بازگشتی رجعت‌گونه و رمز گشایی از یک پرونده تاریخی است تا یک فیلم سینمایی.

 


فقط فرق این ماجرا در این‌جاست که کارگردان فیلم دانسته یا نادانسته از طرف نظام چک سفید امضایی را به منافقین منفور می‌دهد و در لفافه تصریح می‌کند که ما انقلابیون و مذهبی‌های دو آتشه اوائل انقلاب بودیم که اولین خون را ریختیم و تمام جنایاتی را که این گروهک تروریستی علیه مردم ایران انجام داده‌اند ثمره و نتیجه اولین خونی است که توسط انقلابیون ریخته شد و حال حق این گروهک تروریستی بوده که تمام جنایات خود را تا همین امروز علیه ملت ایران انجام دهند!

 


در صورتی‌که هیچ استناد تاریخی و شواهدی مربوط به کشته شدن قطعی و هدف قرار گرفته شدن مصطفی ذاکری از سوی طرفداران نظام جمهوری اسلامی وجود ندارد و صرفا این فیلم سینمایی مصلحت است که با عوض کردن جلاد و شهید به تحریف تاریخ دست می‌زند و متاسفانه بدون هیچ انگاره اخلاقی و منطقی و حتی تاریخی، به راحتی این نظام مقدس را که مرهون و ثمره خون هزاران جوان است بدهکار مشتی تروریست و جلاد خون‌خوار می‌کند. و عملا در اشتباهی نابخشودنی جای ظالم و مظلوم را در معادلات تاریخی- حداقل بخشی از تاریخ معاصر- عوض می‌کند.

 

 

 

فیلم «مصلحت» نمادی از رافت ملوکانه فرح دیبا است/چک سفید امضایی که حسین دارابی به منافقین می‌دهد

 

 

 

چون دوست غافل است شکایت کجا بریم؟

 


اینکه این فیلم توسط یک نهاد ارزشی همچون حوزه هنری انقلاب اسلامی که داعیه‌دار مبارزه با هجوم فرهنگی و مذهبی است و همواره جزو نهادهای مکتبی شناخته می‌شود ساخته شده است نیز شاید از شوخی‌های روزگار باشد که با همکاری یک ارگان فرهنگی دیگر به تولید این فیلم تازه از محاق توقیف رهایی یافته همت گمارده‌اند.

 


از طرفی هم نباید به بهانه واکاوی تاریخ معاصر به هر ارگان و نهادی- حتی خودی- این اجازه داده شود که بی‌هیچ پژوهش و درک صحیحی از وقایع مسلم تاریخی و تنها با تکیه بر اوهام و تخیلات و در خوش‌بینانه‌ترین حالت ارجاع به استثنائات غیر مسلم تاریخی فیلمی را به مثابه یک سند تاریخی خلق کنند و برای آیندگان میراثی مجعول از تاریخ‌، به ارمغان گذاشته شود و برای نسل‌های بعدی با دست خودمان پاس گل به غضنفرهای وطنی بدهیم.!که با تجاهل و ان‌شاءالله که غیر عامدانه تاریخ این مرز و بوم را به دلخواه و نه واقعی و بر اساس مستندات و نصوص صریح تاریخی می‌نگارند.

 


ارزش‌گذاری این فیلم برای تفوق و برتری مصلحت بر عدالت‌، تلاشی ناکام در به تصویر کشیدن مقطعی تاریخی از حیات این امت است که تا همین امروز از دست این گروهک وطن فروش خیانت کار زخم‌ها بر تن دارد و عجیب این‌جاست که در بحبوحه زمزمه استرداد سران این فرقه جنایت کار و کشف بیش از پیش هویت این جانیان خطرناک برای وجدان‌های بیدار داخلی و خارجی و روشدن اسناد فضاحت بار این محاربین خلق‌، فیلم «مصلحت» پس از سال‌ها توقیف، روی پرده سینماها اکران شده و مشغول تطهیر چهره مشوش و نکبت‌بار آنان است!

 


:: بازدید از این مطلب : 107
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
دو شنبه 9 مرداد 1402

عاشورا


:: بازدید از این مطلب : 83
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
شنبه 31 تير 1402

 

 

من آمدم که تو را با سپاه و تیغ بگیرم
مرا به تیر نگاهی تو بی سپاه گرفتی

بگو چرا نشوم آب که دست یخ زده ام را
دویدی و نرسیده به خیمه گاه گرفتی

چنان تبسم گرمی نشانده ای به لبانت
که از دل نگرانم مجال آه گرفتی

رسید زخم سرم تا به دستمال سفیدت
تو شرم را هم از این صورت سیاه گرفتی

 


:: بازدید از این مطلب : 253
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
چهار شنبه 28 تير 1402
1- فکر می‌کنم سال 97 بود. دور دوم ریاست جمهوری آقای روحانی تازه شروع شده بود و رفته رفته مردم متوجه کلاه گشادی که در جریان مبارزات انتخاباتی بر سرشان رفته بود، می‌شدند. برای خرید یک جفت کفش کتانی برای فرزندم به فروشگاهی در پونک رفته بودم. تصور می‌کنم قیمت کتانی حدود 90 هزار تومان بود. قیمت برایم بالا بود و فروشنده نیز حاضر نبود حتی یک ریال تخفیف دهد. وقتی دلیل را پرسیدم از کسادی بازار، اجاره بالای مغازه و گرانی‌ها شکایت کرد. حس خبرنگاری‌ام گل کرد و با ‌اشاره به وعده‌های اقتصادی دولت وقت پرسیدم: 
«به چه کسی رای دادی؟» گفت: «به روحانی.» پرسیدم: «الان با این توصیفاتی که کردی، پشیمانی؟» در همین لحظه، خانومی بسیار بدپوشش با وضعی 
به شدت زننده از جلوی فروشگاه رد شد. گویا، پاسخ سؤالم را دیده باشد، به او ‌اشاره‌ای چشمی کرد و گفت: «اگر گرونی و تورم هست، به جاش اینم هست. راستش از انتخابم پشیمون نیستم»(!) و بلند خندید. همان ایام در جلسه شورای سردبیری روزنامه، ماجرا را برای اعضا تعریف و خیانتی را که طیفی از سیاسیون در این کشور برای کسب مشتی رأی مرتکب شده‌اند گوشزد کردم و نسبت به تبعات این خیانت در سال‌های «نه چندان دور» هشدار دادم.
2- همین طیف پس از راه‌اندازی شورش‌های مربوط به فوت مهسا امینی، تلاش گسترده‌ای را به راه ‌انداختند تا مسئله «حجاب و عفاف» را تبدیل به یکی از مسائل اجتماعی اصلی ایران کنند. عده‌ای با ترفند کهنه «دوقطبی ‌سازی»، جامعه را به دو قسمت کاملا نامساویِ «طرفداران حجاب و عفاف» و «طرفداران بی‌حجابی و بی‌عفتی» تبدیل کردند. برای جا ‌انداختن مسئله بی‌حجابی و بی‌عفتی، اقدام به مشابهت‌سازی، شرعی‌سازی، ساده‌انگاری، اولویت‌بندی مسائل و... کردند. یکی از عوامفریبانه‌ترین روش‌هایشان ساده‌سازی مسئله بود. مثلا می‌گفتند «جمهوری اسلامی ایران با یک تکه پارچه که سقوط نمی‌کند» یا 
«این همه مشکلات اقتصادی وجود دارد، چرا چسبیده‌اید به یک تکه پارچه؟ مشکلات اقتصادی و معیشت اولویت دارد بر یک تکه پارچه»(!)
3- حالا چند روزی است که، پلیس برای مهار این «حرام شرعی و حرام سیاسی» وارد میدان شده و با لطیف‌ترین ادبیات و محترمانه‌ترین تعابیر، از آن معدود افرادی که بر خلاف قانون و احکام شرعی 
- و احتمالا از سر ناآگاهی- رعایت نمی‌کنند درخواست کرده، رعایت کنند. طی همین سه چهار روز گذشته اما، همان طیفی که نامشان رفت، تمام ظرفیت رسانه‌ای و غیر رسانه‌ای‌شان را به میدان آورده و با کمک آن‌ور آبی‌ها تا توانسته‌اند، علیه این اقدام بجا و شایسته و مهم صف‌آرایی کرده‌اند. چند سؤال از این طیف می‌پرسیم:
الف- شما که مسئله حجاب و عفاف را به یک «تکه پارچه» تقلیل می‌دادید، چرا از بازگشتن همین یک تکه پارچه این همه وحشت‌زده‌اید؟ آیا باورکنیم این لشکرکشی عظیم رسانه‌ای‌تان، همه به خاطر یک تکه پارچه است؟
ب- می‌نویسید، نگران کشور، مردم و نظام مقدس جمهوری اسلامی هستید. مگر طی این چهل و اندی سال، براندازی این نظام-که ثمره خون صدها هزار شهید است-آرزویتان نبوده؟ اگر تلاش برای عفیف نگاه داشتن زنان و دختران و حفظ بنیان خانواده، به تعبیر شما 
«خود براندازی» است، شما که باید خوشحال باشید؟ پس این همه تلاش و تقلا و به در و دیوار کوبیدنتان برای چیست؟
ج- می‌دانیم-و می‌دانید- که الگو، قبله و همه آمال و آرزوهایتان «غرب» است. نگاهی به نتایج پژوهش‌هایی که-نه در روزنامه کیهان-که در معتبرترین رسانه‌های همان غرب مورد علاقه و قطب آرزوهایتان درباره بلایی که بر سر خانواده‌ها آمده بیندازید. شاید خانواده دیگران برایتان مهم نباشد اما آیا، خانواده خودتان هم برایتان مهم نیست؟
4- اگر چنانچه به دلیل روحیات غرب‌گرایانه‌تان، غرب را به عنوان یک الگوی موفق در همه امور می‌بینید به این نکته توجه کنید که غرب در تنها حوزه‌ای که الگو نیست و به معنای واقعی کلمه سقوط کرده همین حوزه خانواده و فرهنگ و اخلاق است. فیلم‌ها و انیمیشن‌هایی که چند سالی است با همین موضوع با صرف میلیاردها دلار ساخته می‌شوند را رصد کنید. همین‌طور گزارش‌های تحقیقی معتبرترین رسانه‌های غرب را. صدها اثر‌،گزارش و پژوهش با عنوان «خانواده» و با هدف «نجات» آن تولید شده و همچنان در حال تولید است. رفتن راهی که غرب یک ‌بار رفته و به در بسته خورده، و برای نجات تلاش می‌کند، دیگر یک ‌اشتباه ساده یا بد سلیقگی و انتخاب غلط نیست، در ساده‌ترین حالت «حماقت» است، شاید هم خیانت!
5- گاهی برای فهم اهمیت یک موضوع، باید سراغ واکنش‌های پیرامونی رفت. اکنون که مشغول مطالعه این یادداشتید- بدون اغراق- شاید چیزی بالغ بر صدها رسانه داخلی و خارجی، مکتوب و غیر مکتوب، صوتی و تصویری شبانه‌روز در حال تولید محتوا علیه همین بیانیه ساده پلیس هستند آن هم بدون رعایت اصول حرفه‌ای و اخلاقی. آن‌قدر طی این چند روز محتوا علیه حجاب و عفاف و بیانیه ساده پلیس تولید شده، آن‌قدر در همین چند روز، واژه جعل شده که دود از کله آدم بلند می‌کند. آیا همین دستپاچگی، این نگرانی و این حجم واکنش دسته جمعی و از سر ترس، اهمیت مسئله حجاب و عفاف را نشان نمی‌دهد؟ آیا آنها واقعا مسئله حجاب و عفاف را صرفا «یک تکه پارچه» می‌بینند؟ آنها بهتر از من و شما می‌دانند، تهِ این راه کجاست!
6- طی روزهای گذشته تصاویر تکان‌دهنده‌ای از چند زن یا دختر با پوشش‌های نیمه برهنه در رسانه‌های کشور منتشر شده است. برخی مقابل پرچم‌های امام حسین(ع) و هیئت‌های عزاداری و برخی در مترو یا خیابان. سوای از این که این عده، برای نمایش فحشا، از جایی هدایت می‌شوند یا خیر، سؤال مهم بعدی را می‌پرسیم: «انتهای این حجابی که نامش را اختیاری گذاشته‌اند کجاست؟» بگذارید پاسخ این سؤال را 
در بند بعدی بررسی کنیم. بخوانید:
یکی از اعضای تیم همراه دولت که اخیرا به آفریقا سفر کرده است، تعریف می‌کرد، در جلسه‌ای که با رئیس‌جمهور اوگاندا داشتند اعلام شد، این کشور آفریقایی پس از جرم انگاری برای همجنس‌بازی، از سوی آمریکا و اتحادیه اروپا تحریم شد و غرب تمام کمک‌هایش به این کشور فقیر را به دلیل این که، همجنس بازی را جرم تلقی کرده است، قطع کرد. اوگاندا کشوری مسیحی است، در آن حجاب اختیاری است، نه به مبارزان فلسطین کمک می‌کند، نه رژیم اسرائیل را غده سرطانی می‌داند. جایگاه خاصی نیز در روابط بین‌الملل ندارد و آمریکا را هم شیطان بزرگ نمی‌نامد. اصولا خطری برای غرب ندارد اما به دلیل جرم دانستن همجنس‌بازی، مردمان فقیرش تحریم می‌شوند! می‌خواهیم بگوییم، تفکری که به دنبال ترویج بی‌عفتی و بی‌حجابی است به کدام نقطه می‌نگرد و به دنبال چیست. می‌خواهیم بگوییم، انتهای این مسیر کجاست. تردید نداشته باشید در صورت موفقیت در جا ‌انداختن آنچه نامش را «حجاب اختیاری» گذاشته‌اند، سراغ آزادی همجنس‌بازی، آزادی شرابخواری و... خواهند رفت و اگر اعتراضی هم بشنوند، به کمک دوستان آمریکایی و اروپایی، با اهرم تحریم بازخواهند گشت. می‌گویید نه؟ به عنوان فقط یکی دو نمونه، نگاهی به واکنش‌هایشان به خبر مرگ مصرف‌کنندگان مشروبات بیندازید. همین‌طور واکنششان به دستگیری آن سلبریتی دارای انحراف جنسی را مرور کنید.
7- مخاطب بخش پایانی این یادداشت، برخی مسئولین، سیاسیون و پلیس کشورمان است. هیچ چیزی ارزش این را ندارد که به خاطرش، حتی یک خانواده از هم فرو بپاشد، یک جوان معتاد شود و زنی خیانت کند چه رسد به «جذب چند رأی» برای پیروزی در انتخابات. بروید و رساله‌های دکتری معتبرترین دانشگاه‌های دنیا و خودمان راجع به طلاق، بچه‌های طلاق و فروپاشی خانواده را بخوانید؛ همین‌طور رساله‌هایی که با موضوع «خیانت» تهیه شده‌اند. رساله و پایان‌نامه که دیگر مقاله ژورنالیستی نیست، پژوهشی است دانشگاهی که بعضا با انجام مصاحبه‌های عمیق و دقیق انجام شده‌اند. ما هم می‌دانیم که انتخابات در پیش است. مبادا برای خاطر یک مشت رأی، دنیا و آخرتتان را بفروشید. و اما پلیس. پلیس از ارکان اصلی و مهم تنظیم نظم در هر کشوری است. تضعیف پلیس یعنی، حمله به این نظم. این واقعیت در دنیا از چنان اهمیتی برخوردار است که برخی جامعه‌شناسان معتقدند چه بسا در کشوری مثل آمریکا، دلیل حمایت بی‌حد و حصر از پلیس و تبرئه -حتی پلیس‌های قاتل- در دادگاه‌ها، همین نکته است. نمی‌گوییم نقد نکنید. می‌گوییم حینِ نقد به جایگاه، نقش و اهمیت پلیس هم نیم نگاهی داشته باشید. شورش‌های پس از فتنه اخیر نشان داد پلیس ایران، یکی از محجوب‌ترین، مظلوم‌ترین و در عین حال مقتدرترین نیروهای نظامی دنیاست و از چنین نیروی نظامی باید حمایت کرد و نباید پلیس را در اجرای این رسالت مهم، تنها گذاشت.       کیهان: جعفر بلوری
 
اصل قضیه:
 
اگر گشت ارشاد جمع نشود شورش می کنیم!
 

روزنامه های امروز سه شنبه ۲۷ تیرماه در حالی چاپ و منتشر شد که پیام دلنشین رهبر انقلاب اسلامی پس از قهرمانی خاص جوانان والیبال ایران در جهان، ضرورت تعیین تکلیف شورای رقابت، موانع پیش روی تصویب طرح برگزاری تجمعات، جزئیات اجرای طرح پلیس برای مقابله با بی‌حجابی و واکنش ها به بازگشت گشت ارشاد در صفحات نخست روزنامه های امروز برجسته شده است.

اقدام فراجا برای تامین امنیت اجتماعی در خیابان این روزها دوباره دچار چند حاشیه شده است و طبق معمول رسانه‌های اصلاح‌طلب هم‌صدا با معاندین شده‌اند.

روزنامه هم‌میهن که در طول اغتشاشات پاییزی نقش سکوی شتاب‌دهنده را بازی کرده است در این‌باره می‌نویسد:

اصولاً مناسبات فرهنگی، امری دیرپا و ریشه‌دار است که به‌سختی و با گذشت زمان تغییر می‌کند و زمانی هم که تغییر کرد، با برخوردهای آمرانه قابل بازگشت نیست. این موضوع در مقوله حجاب، کاملاً قابل‌مشاهده است. جامعه ایرانی به همان دلیل که در ابتدای قرن بیستم چنان در برابر کشف حجاب آمرانه ایستادگی نشان داد، امروز در برابر ممنوعیت‌ها و محدودیت‌ها مقاومت می‌کند. در عصر رضاخان، فرهنگ و سبک زندگی بخش بزرگی از جامعه ایران (حتی در پایتخت و شهرهای بزرگ) همچنان سنتی بود و به همین جهت، برابر تغییر و نوسازی آمرانه پهلویستی ایستاد.

در ادامه این گزارش آمده است:

این وضعیت بیش‌وکم در طول دوران ۵۷ساله خاندان پهلوی تداوم یافت؛ ضمن آنکه حجاب نوعی ابزار ابراز مخالفت با وضع موجود و یا ابراز هویت نیروهای مذهبی نیز محسوب می‌شد و به همین دلیل نیز، سال‌های آخر حکومت محمدرضاپهلوی با رشد حجاب مخصوصاً در میان نیروهای مدرن همچون دانشجویان همراه بود. همچنان‌که در دهه اول انقلاب نیز، حجاب (مخصوصاً چادر) علاوه بر وجه مذهبی و اعتقادی، نشانه و نمادی از وفاداری و همراهی اکثریت با گفتمان دهه انقلاب و جنگ نیز محسوب می‌شد.

اگر گشت ارشاد جمع نشود شورش می‌کنیم! / علت مخالفت اصلاح طلبان رادیکال با اصلاح قانون انتخابات چیست؟

روزنامه اصلاح‌طلب و کم تیراژ هم‌دلی نیز در یک گزارش عجیب درباره طرح ارتقاء امنیت اجتماعی با ادبیاتی عجیب نوشته است:

فعالان زنان بیم آن دارند که دور جدید محدودیت و خشونت علیه زنان با پشتوانه لایحه حجاب و عفاف -که به احتمال زیاد در صحن علنی مجلس جامه قانون نیز بر تن می‌کند- و همچنین سخت‌گیری‌های جدید که همراه با تهدید و خشونت کلامی است، آغاز شود و دور تازه‌ای از خشونت‌های خیابانی را پس از اتفاقات سال گذشته بعد از درگذشت مهسا امینی را کلید بزند.

این روزنامه تاکید کرده است:

اکنون که خشونت‌ها به خاطر حجاب به جامعه بازگشته است، بسیاری بر این باورند بازگشت خشونت‌های کلامی و فیزیکی به سطح جامعه به بهانه حجاب، می‌تواند ناآرامی‌های پاییز و زمستان سال گذشته را تکرار کند و یک دوقطبی خطرناک دیگری را درباره حجاب در فضای عمومی جامعه شکل دهد و باعث تقابل‌ها و تنش‌های زیادی بین مردم شود، آن هم درست در برهه‌ای که فضای سیاسی واجتماعی کشور به‌شدت متلاطم است و خطر دو شقه شدن جامعه بیش از هر زمان دیگر کشور را تهدید می‌کند و بیشتر از هر زمان دیگر نیاز به اتحاد و همبستگی بین آحاد جامعه احساس می‌شود.

اگر گشت ارشاد جمع نشود شورش می‌کنیم! / علت مخالفت اصلاح طلبان رادیکال با اصلاح قانون انتخابات چیست؟

در روزهای اخیر رسانه‌های معاندین به روش‌های مختلف سعی کرده‌اند با ایجاد التهاب روانی فضای احساسی را به سوی اغتشاشات هدایت کنند، پیام روزنامه‌های اصلاح‌طلب در این ماجرا مشابه رسانه‌های فارسی زبان در خارج از کشور است!

اگر گشت ارشاد جمع نشود شورش می‌کنیم! / علت مخالفت اصلاح طلبان رادیکال با اصلاح قانون انتخابات چیست؟

اگر گشت ارشاد جمع نشود شورش می‌کنیم! / علت مخالفت اصلاح طلبان رادیکال با اصلاح قانون انتخابات چیست؟

عکس/ هم‌زمان با لیدرهای اغتشاشات رسانه‌های اصلاح‌طلب نیز به خط شده‌اند.

علت مخالفت اصلاح طلبان با اصلاح قانون انتخابات چیست؟

اصلاح طلبان ساختاری در محالف خود عملیاتی شدن اصلاح قانون انتخابات را ضربه ای به برنامه انتخاباتی این جریان در انتخابات مجلس شورای اسلامی ارزیابی می کنند.

روزنامه آرمان امروز دراین‌باره نوشته است:

قانون جدید انتخابات ابتدا با ۶۰ ماده قانونی توسط کمیسیون داخلی و شوراها تنظیم شده بود که در جنجالی‌ترین ماده که مروبط به «الگوی تناسبی انتخابات» است را به‌دلیل اینکه ۵۹ ماده دیگر را فدای یک ماده نکنیم خارج کرده‌اند. روز گذشته قرار بود این قانون در صحن مجلس به رای گذاشته شود ولی گویا باز هم به نتیجه نرسید.

با این وجود در حدفاصل حدود ۷ ماه مانده تا این انتخاب سرنوشت‌ساز هنوز کسی نمی‌داند که با کدام قانون باید پای صندوق رای بیاید و آیا در این وضعیت که هنوز قانونی تصویب نشده است چگونه باید ابهامات و البته شیوه‌های جدید را به «دست‌اندرکاران انتخابات»، «احزاب» و «شهروندان» آموزش داد؟ با این وجود باید به تحرکات انتخاباتی وزارت کشور دولت سیزدهم، که متولی این رویداد محسوب می‌شود اشاره کنیم که گویا منتظر تصویب قانون نیستند و فعالیت‌ها و اقدامات آموزشی را در دستور کار قرار داده است.

اگر گشت ارشاد جمع نشود شورش می‌کنیم! / علت مخالفت اصلاح طلبان رادیکال با اصلاح قانون انتخابات چیست؟

عباس عبدی نیز در یادداشتی در روزنامه اعتماد به صورت تلویحی بهانه‌های انتخاباتی را آغاز کرده و می‌نویسد:

سیاست باید انعطاف‌پذیر باشد و در مسیر خود همواره امکان دوربرگردان را در نظر بگیرد. حتی اگر سیاست اولیه اشتباه نباشد، از آنجا که ممکن است در طول زمان به دلایل پیش‌گفته دچار تغییر شویم و اصلاح سیاست ضروری شود، پس باید دوربرگردان در دسترس باشد نه آنکه مجبور شویم تا پایان راهی را برویم که هزینه‌زا است. سیاست معطوف به خیر عمومی است و مستلزم مشارکت جمعی نیز هست. توافق و تفاهم عمومی شرط لازم آن است. سیاست مبتنی بر ریسک بالا به لحاظ اخلاقی موجه نیست. این مساله نه فقط برای حکومت‌ها بلکه برای سیاست احزاب و گروه‌ها نیز باید درنظر گرفته شود. راهی را نباید رفت که دوربرگردان آن غیرممکن و پرهزینه باشد.

اگر گشت ارشاد جمع نشود شورش می‌کنیم! / علت مخالفت اصلاح طلبان رادیکال با اصلاح قانون انتخابات چیست؟

 

بر اساس اخبار بدست آمده اصلاح طلبان رادیکال با اشاره به بندی از اصلاح قانون انتخابات که بر پیش ثبت نام کاندیداها از 16 مردادماه تاکید دارد، تصریح می کنند این بند موجب می شود که اصلاح طلبان مجبور به رونمایی از برخی کاندیداهای خود شده و پیشاپیش نفرات مورد نظر آنان در استان های مختلف آشکار شوند.رادیکال های اصلاح طلب از دیگر سو بر این باورند پیش ثبت نام کاندیداهای مجلس شورای اسلامی موجب می شود که اصلاح طلبان ظرفیت فشار خود به حاکمیت را که بنا بود در نیمه دوم سال در چرخه عملیاتی قرار بگیرد، از دست بدهند.

 

 

:: بازدید از این مطلب : 202
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
چهار شنبه 28 تير 1402

 

«می‌دانستیم که در محل درگیری و تیراندازی رخ داده است اما، ما رفتیم» این یک جمله که درباره وقایع روز کشته شدن کیان پیرفلک به خوبی نشان می‌دهد کاسبی با خون این کودک مظلوم در دستور کار قرار گرفته است. شبی که در تیراندازی‌های شهر ایذه؛ ضد انقلاب و براندازان تصور می‌کردند که تنها ماموران نیروی انتظامی شهید شدند و برای این فتح الفتوح خود به شادی و پایکوبی پرداختند، کیان پیرفلک مظلوم نیز آسمانی شده بود. به فاصله تنها چند ساعت از هلهله و شادی ضد انقلاب در به شهادت رساندن ماموران انتظامی مشخص شد کیان کشته شده است و در چنین موقعیتی وقت آن رسیده بود که ماجرا به نحو دیگری روایت شود و قاتلان شب، صبح روز بعد از ماجرا به خونخواهان کیان تبدیل شوند.در این میان و با رواج شایعات مختلف، عده‌ای درباره کیان اظهارات عجیب و بی مبنایی را مطرح می‌کنند. در روز خاکسپاری کودک ایذه‌ای، مادر کیان مدعی شد که کیان از قرآن متنفر بود! در حالی که کمی بعد فیلمی از کیان در حالی که قرآن می‌خواند منتشر شد!

این اظهارات به همینجا ختم نشد و عموی کیان در اظهاراتی خواهان آن می‌شود که باید هر چه زودتر قاتل کیان دستگیر شود.اما این بار وکیل مدافع قاتل کیان، کسی نبود جز مادر کیان! چرا؟‌ شاید دلیل این چرایی را بتوان از ملاقات‌های مادر کیان فهمید. آن زمان که با برخی افراد ضدانقلاب مرتبط شد و با ارائه روایت‌های تخیلی تلاش کرد از ماجرا واقعیتی مطابق با خواست ضد انقلاب بسازد. آن هم با کمک فردی به نام حسین رونقی که ماجرای به اصطلاح اعتصاب‌ او به قدری مسخره شد که حتی بعد از مدتی ضد انقلاب نیز تصمیم گرفت درباره آن حرف نزند.

ماجرای کیان این بار به بهانه سالگرد تولد او ادامه یافت. پویا مولایی پسرعموی مادر کیان با خودروی خود و به شکل عمدی به سمت ماموران حمله‌ور می‌شود شود و در این حمله پدر ۵ فرزند را شهید کرد. با این حال، ضد انقلاب روایتی جعل گونه از این اتفاق را منتشر کرد. بی‌بی‌سی در گزارشی عجیب مدعی شد مامور نیروی انتظامی بوده است که به خودرو برخورد کرده است! و با این اقدام مرزهای روزنامه نگاری را جا به جا کرد.ازسوی دیگر، این رسانه‌ها مدعی شدند پسرعموی مادر کیان ماموران را زیر گرفته است اما، مردم حق را به پسرعموی کیان می‌دهند که جلوی پلیس بایستد. و در ادعایی دیگر اعلام کردند که پسرعموی مادر کیان اصلا ماموران را ندیده است و به این دلیل به آنها برخورد کرده است!

کار به جایی رسید که حتی خواهر پویا مولایی ادعا کرد ماموران برادرم را به رگبار بسته‌اند آن هم هنگامی که برادرم تسلیم شده بود و نشانه آن را نیز اصابت نکردن گلوله به خودرو برادرش دانست، در حالی که تصاویر خودرو ادعای خواهر پویا را نقض می‌کند.کیان پیرفلک اکنون میان ما نیست. اما خون او بی‌رحمانه اسباب کاسبی کسانی شده است که برای کاسبی خود کشتن پدری با ۵ فرزند را هم مباح می‌دانند.

 

کاسبان کیان

 

دیگر کاسبان

دروغ پرهزینه پدر مهسا
روایت پدر مهسا امینی از ماجرای جان‌باختن دخترش، یکی از مهم‌ترین نمودهای کاسبی سیاسی است. روایت‌سازی وارونه از نحوه مرگ مهسا، از روایت‌های پدر وی کلید خورد. او در ابتدا ادعا کرد مأموران هنگام دستگیری به سر دخترش ضربه وارد کرده‌اند. با وجود این اما همه بررسی‌ها نشان می‌داد برخوردی میان مهسا و مأموران صورت نگرفته ‌است. پس‌از انتشار سندی مبنی بر اینکه پدر مرحومه مهسا امینی در سال‌های گذشته برای انتقالی از محل کارش به شهر دیگر، عنوان کرده بود دخترش مبتلا به بیماری است، فیلمی منتشر شد که او اذعان می‌کند ضربه‌ای به سر دخترش برخورد نکرده ‌است.

روایت‌سازی‌های خاله نیکا
ماجرای جان‌باختن نیکا شاکرمی در تهران همزمان با اغتشاشات پاییز۱۴۰۱ هم نمود دیگری از کاسبی با خون عزیزان به‌حساب می‌آید که نیت هرچه بود، خوراک مناسبی برای رسانه‌ها و جریان‌های ضدایرانی مهیا کرد. در شرایطی که بررسی همه شواهد نشان می‌داد مرگ نیکا شاکرمی ربطی به اعتراضات ندارد و او با میل خود وارد ساختمانی واقع در یک کوچه بالاتر از خانه خاله‌اش شده ‌است، آتش شاکرمی، خاله وی، با انتشار اخبار و روایت‌های ضدونقیض کوشید مرگ نیکا را اقدامی ازسوی مأموران جلوه دهد. تحرکات خاله نیکا سبب توجه رسانه‌های ضدانقلاب و خارجی شد و او را در کانون توجه دشمنان خارجی کشور قرار داد.

از دادخواهی تا اپوزیسیون‌سازی
حامد اسماعیلیون از دیگر چهره‌هایی است که از خون عزیزان خود، به‌مثابه نردبانی برای گسترش فعالیت‌های سیاسی استفاده کرد. او با روایت‌سازی‌های جعلی از ماجرای سقوط هواپیمای اوکراینی، در ابتدا کوشید اصابت موشک‌های پدافند هوایی به هواپیمای اوکراینی را اقدامی عمدی ازسوی نظام جلوه دهد. این درحالی بود که مقام‌های مسئول با پذیرش اشتباه صورت‌گرفته دراین زمینه و تشکیل پرونده دراین زمینه، نسبت به محاکمه متهمان اقدام کردند. این اما پایان ماجرای اسماعیلیون نبود و او به‌دنبال اغتشاشات پاییز۱۴۰۱ و با سوءاستفاده از خون عزیزانش، کوشید خود را در قامت اپوزیسیون جمهوری‌اسلامی مطرح کند.

این هم نوعی دیگر از کاسبی

یکی از رابطین و نزدیکان یک مجرم امنیتی، برگ دیگری از کلاهبرداری‌های صورت گرفته از سوی لیدرهای اغتشاشات پاییزی در سال گذشته را برملا کرد.

این شخص با انتشار چند قطعه عکس از فیش‌های‌ واریزی، افشا کرد که حسین رونقی به بهانه کمک به زندانیان سیاسی در ایران، مبلغ ۳ میلیارد تومان دریافت کرده و برای مصارف شخصی خود استفاده کرده است.

این کاربر فضای مجازی در پستی اینستاگرامی نوشته است:

«طبق مدارک موجود، حسین رونقی و خانواده‌اش طی پروژه‌ای کثیف و دروغین، با سواستفاده از اعتماد دیگران و برای کمک‌ به مردم، از طریق حساب های خانواده و نزدیکانش، حداقل ۳ میلیارد تومان پول دریافت کرده است. این مبالغ طی چند ماه بصورت مداوم به حسابشان واریز شده. (به تاریخ فیش ها نگاه کنید) او حتی کراوات و سنجاق سینه شیروخورشیدش هم از خودش نیست و در مورد اینکه این پول ها صرف چه شده؟ نه تنها پاسخگو نبوده بلکه با آنفالو و بلاک سعی در فرار از حقیقت داره. در مورد اعتصاب غذا با عسل و ارده و پاهای شکسته و ادعاهای خانواده اش، مبتنی خون بالا آوردن و خطر مرگ هم که جوکی کثیف و بازی با احساسات مردم، چیز دیگری نبود. در مورد دروغ های دیگرش، زندانیان سیاسی و همبندانش قبلاً افشاگری های کرده اند.»

رو شدن کلاهبرداری میلیاردی یک مجرم امنیتی! + سند

رو شدن کلاهبرداری میلیاردی یک مجرم امنیتی! + سند

رو شدن کلاهبرداری میلیاردی یک مجرم امنیتی! + سند

بخش جزئی از فیش‌های افشا شده از مبالغ دریافتی حسین رونقی

این فعال شبکه‌های اجتماعی در ادامه یک استوری اینستاگرامی منتشر کرد و از بابت اعتماد و کمک‌های رسانه ای به رونقی ابراز پشیمانی کرد. این استوری موجب شد تا یکی دیگر از افرادی که بابت هزینه‌های رونقی در بیمارستان به این فرد کمک مالی کرده است، از این افشاگری حمایت کرده و او نیز با مطرح کردن مواردی تاسف برانگیز، از حمایت از رونقی، ابراز پشیمانی کند.

این شخص نوشته است:

لطفا توضیح میدید زمانی که همه در تمدید قرارداد اجاره خود مانده اند چطور در عرض یکسال از نواب به فاطمی و بعد هم به محله ای بالاتر از سعادت آباد نقل مکان کردید و همزمان خودرو و موتور سیکلت خریداری و البته کل وسایل منزل را نیز عوض کردید و اون ۳ تومنم نگرفتید؟ لطفا توضیح میدید با این شغلی که اعلام کردین این هزینه ها تو این دوران بی سامان چطور ممکنه؟ حقیقتش نظر شخص من اینه که ما از دزدی ها، نا عدالتی ها و نادرستی ها به ستوه اومدیم و قرار نیست این حکومت رو تحویل بدیم و یکی عین همینو تحویل بگیریم!

رو شدن کلاهبرداری میلیاردی یک مجرم امنیتی! + سند

رو شدن کلاهبرداری میلیاردی یک مجرم امنیتی! + سند

پرداخت هزینه‌های درمانی رونقی در حالی از سوی شبکه اغتشاشات صورت گرفته است که پس از ترخیص و آزادی این فرد مشخص شد تمام ادعاهای ضرب و شتم و شکستن پا و استخوان دروغ بوده است. پیش از این نیز دو تن از همبندی‌های رونقی در زندان، ادعای های عجیب و کذب اعتصاب رونقی را تکذیب کرده بود.

علی نوری درباره رونقی نوشته بود: زمانی هم که توسط زندانی های سیاسی دیگر مدام تر و خشک می شد، مصرف عسل و ارده بخشی از اعتصابش بود!

یکی دیگر از دوستان سابق رونقی نیز که د شاهد وضعیت او بوده، بارها از او درخواست کرده تا در یک فضای رسانه‌ای عمومی به پرسش هایش پاسخگو باشد. پس از بی توجهی رونقی به او، تصمیم میگیرد در یک رشته توئیت، هرآنچه از رونقی دیده را برملا کند!

رو شدن کلاهبرداری میلیاردی یک مجرم امنیتی! + سند

رو شدن کلاهبرداری میلیاردی یک مجرم امنیتی! + سند

رو شدن کلاهبرداری میلیاردی یک مجرم امنیتی! + سند

رو شدن کلاهبرداری میلیاردی یک مجرم امنیتی! + سند

رو شدن کلاهبرداری میلیاردی یک مجرم امنیتی! + سند

گفتنی است که حسین رونقی که اخیراً بازداشت شده بود با تبدیل قرار بازداشت موقت و سپردن وثیقه، روز گذشته از زندان آزاد شد. البته این بار اول نیست که یکی از عناصر اغتشاشات با سوء استفاده از احساسات دیگران و دروغ پردازی دست به کلاه‌برداری زده است.سعیدپور حیدر که بی‌بی‌سی فارسی در طی فتنه 88 او را روزنامه‌نگار و فعال اصلاح‌طلب می‌خواند از جمله افرادی است که با طرح ادعاهای دروغین از برخی دختران پول گرفته و متواری شده بود، بعدها یک روزنامه‌نگار اصلاح‌طلب درباره او نوشته بود که پورحیدر گافی در جبهه براندازی بود که نباید تکرار شود!

 این هم نوعی دیگر از کاسبی

دیوار نگار فلسطین این روزها منقش به تصویر شهید خضر عدنان است. هفته گذشته رسانه ها خبر از شهادت «خضر عدنان» اسیر ۴۴ ساله فلسطینی، پس از ۸۶ روز اعتصاب غذا در زندان‌های رژیم صهیونیستی دادند. این اعتصاب غذا در اعتراض به بازداشتش توسط نظامیان صهیونیست بود. او تا کنون ۱۴ بار توسط صهیونیست‌ها بازداشت شده بود و هر بار دست به اعتصاب غذا زد. این خبر بازتاب زیادی در رسانه ها پیدا کرد:

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

 

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

موافقت با آتش بس بعد از شهادت اسیر فلسطینی در زندان‌ صهیونیست‌ها

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

 

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

واکنش‌های رسانه‌های جهان درباره اعتصاب غذای خضر عدنان

واکنش کاربران فضای مجازی به شهادت «خضر عدنان»

کاربران فضای مجازی نیز به شهادت خضر عدنان اسیر فلسطینی که بر اثر اعتصاب غذا بود واکنش نشان دادند:

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

 

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

 

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

 

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

 

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

 

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

 

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

مقایسه دو اعتصاب غذا

شهید خضر عدنان پس از ۸۷ روز اعتصاب جانش را از دست داد و به شهادت رسید. این سوی دنیا اما گروهی با عنوان اپوزیسیون علیه جمهوری اسلامی فعالیت می‌کنند که سابقه طولانی مدت در اعتصاب غذا دارند. این سوال بوجود می‌آید چگونه افرادی مانند وحید بهشتی و یا حسین رونقی و ... با وجود اعتصاب غذا نه تنها مشکل جسمی پیدا نمی‌کنند بلکه لاغر هم نمی‌شوند. کاربران فضای مجازی نیز به این موضوع اشاره کرده اند و اعتصاب غذای شهید عزیز را با اعتصاب اپوزیسیون مقایسه کردند:

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

 

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

 

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

 

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

 

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

 

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

 

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

 

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

اعتصاب غذای دروغین

اپوزیسیون مدعی است که وحید بهشتی بیش از ۷۵ روز، برای اینکه سپاه را در لیست گروه های تروریستی قرار دهند، در بریتانیا در مقابل وزارت خارجه این کشور در لندن اعتصاب غذا کرده است.

آیا فردی که بیش از ۷۵ روز اعتصاب غذا کرده است، از نظر جسمی می‌تواند در این وضعیت باشد؟

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

وحید بهشتی در کنار نازنین بنیادی

 

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

حضور در مهمانی ویژه پادشاه بریتانیا در ایام اعتصاب!

دروغ های بزرگ اپوزیسیون

فیلم ها و تصاویر منتشر شده از او نشانی از بیماری و به سختی افتادن او نمی‌دهد. البته استفاده از ارده و عسل در مدت اعتصاب غذا در به اصطلاح مبارزان اپوزیسیون مسبوق به سابقه است. در ایام اغتشاشات 1401 یکی از افرادی که دستگیر شد، فردی به نام حسین رونقی بود. در ایام دستگیری، خانواده او و اپوزیسیون هجمه رسانه ای زیادی درباره وخیم بودن اوضاع جسمانی او به دلیل اعتصاب غذا و شکنجه، علیه جمهوری اسلامی ایجاد کردند.

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

 

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

خبر بی بی سی فارسی به نقل از وال استریت ژورنال درباره بالا آوردن خون توسط رونقی!

 

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

اشاره بی بی سی به پای به وضوح شکسته و خون بالا آوردن رونقی !

اعتصاب غذا با ارده و عسل

این هجمه ها درحالی است که حسین رونقی هنگام آزادی نه آثاری از ضرب و جرح داشت و نه اعتصاب غذا!

علی نوری، زندانی بند۴ اوین درباره ماجرای اعتصاب و شکستگی پاهای حسین رونقی در آن زمان نوشته بود: رونقی موقعی که به زندان آمد هیچ‌ آسیب بدنی ای نداشت و پاهایش کاملا سالم بود. زمانی هم که توسط زندانی های سیاسی دیگر مدام تر و خشک می شد، مصرف عسل و ارده بخشی از اعتصابش بود. قصد صحبت درباره حواشی نمایش اعزامش به بیمارستان را ندارم، بعد از آمدن از بیمارستان در یک سوییت اختصاصی تحت درمان با سرم و مکمل و ویتامین بود و چند روز بعد هم آزاد شد.

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

 

نتیجه:

اغفال کسانیکه در تصمیماتشان عجولند وگول اینگونه آدم ها را به راحتی می خورند.

 


:: بازدید از این مطلب : 240
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
شنبه 24 تير 1402
وبگاه انگلیسی «روابط بین‌الملل» در زمان توافق برجام، در تحلیلی پیرامون «دستاوردهای برجام برای دولت  آمریکا و ایران» نوشت: امضای برجام بین آمریکا و ایران در جولای 2015 روایتی از دو موفقیت بود. اولین موفقیت از جانب دولت اوباما ریس جمهور آمریکا بود که با امضای توافق و اعتبار بخشیدن به آن استفاده موفقیت آمیز از دیپلماسی و نبرد نرم در تسخیر اردوگاه اصلاح طلبان ایران جهت اجرای اهداف برون مرزی آمریکا را نشان داد.

موفقیت دوم برجام نیز برای «حسن روحانی» رییس جمهور ایران و دیگر مذاکره کنندگان این کشور بود و این توافق نشان از توانایی اصلاح طلبان برای تغییر تصویر ایران در خارج بدون به خطر افتادن منافع ایران داشت.

وبگاه یاد شده با اشاره به تفاوت در برداشت‌ها از موفقیت در برجام برای طرفین مذاکره نوشت: در حالی‌که دولت اوباما با دقت تلاش کرد تا اصلاحات ایران را با سرنوشت توافق هسته‌ای پیوند نزند، اما موفقیت اخیر میانه‌روها و اصلاح طلبان در انتخابات مجلس ایران نشان از تاثیر قدرت نرم آمریکا و نفوذ در امور داخلی یک کشور دارد. هرچند که توافق و پیامدهای انتخاباتی  به هم مرتبط هستند، اما این توافق نه تنها بخت اصلاحات در ایران بلکه شرایط اصلاحات را نیز تحت تاثیر قرار داد.

بر اساس این گزارش، برجام شباهت‌های اصلاحات در ایران با آمریکا را نیز نشان داد و اینکه دولت اوباما خواهان تغییر تمرکز اصلاحات از تغییرات داخلی تا تغییر وجهه بین‌المللی ایران و وصل شدن سرنوشت اصلاحات ایران به این مسئله بود. این توافق علامتی از پیروزی اصلاح طلبان محافظه کار که نوعی تغییرات اقتصادی را در اولویت کاری قرار دادند نیز بود. توافق نه تنها توانست توانایی ایران در ساخت سلاح هسته‌ای را محدود کند، بلکه در عرصه سیاست داخلی این کشور تغییراتی را ایجاد کرد. تغییرات رخ داده بیانگر ماهیت ویژه اصلاحات  و در اولویت قرار گرفتن اشتیاق دولت کنونی ایران برای تعامل با آمریکا به عنوان یکی از برنامه‌های کاری اصلاحات است.

وبگاه روابط بین‌الملل به صراحت می‌نویسد: اصلاح طلبان ایران اولویت‌های خود در امور دموکراتیک و حقوق بشر را تنزل دادند؛ در عین حال میانه‌روها نیز از شعارهای ضد آمریکایی و لفاظی‌های تند فاصله گرفتند. هر دوی این گروه‌ها ذره ذره به نمونه‌های توسعه و سیاست خارجی واقع بینانه «هاشمی رفسنجانی»، رییس جمهور دوره‌های گذشته ایران نزدیک شدند. تغییرات کنونی در سیاست‌های داخلی و خارجی ایران در نتیجه سازش (با آمریکا در مسیر برجام) بود.

در انتهای این مطلب آمده است: قبل از انتخابات اخیر ایران، بسیاری از ناظران رسانه‌ای این عرصه را میدانی برای موفقیت دکترین اوباما نام نهادند و البته موفقیت نیز بود اما نشان از محدودیت‌های دکترین اوباما در انجام نوعی تغییرات اجتماعی نیز دارد که بسیاری از اصلاح طلبان آمریکا و ایران مایل به مشاهده آن هستند.
 
 

:: بازدید از این مطلب : 231
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
شنبه 24 تير 1402

 

در تاریخ ۲۱ نوامبر سال ۲۰۱۳ "ویکتور یانوکوویچ" رئیس جمهوری و "نیکولای آزاروف" نخست وزیر وقت اوکراین اعلام کردند که حاضر نیستند توافقنامه مربوط به مشارکت با اتحادیه اروپا را امضاء کنند. شب همان روز صدها تن از مردم اوکراین به میدان استقلال شهر کی‌یف آمده و به این تصمیم قدرت حاکمه در کشور اعتراض کردند. این اعتراضات آنقدر گسترده شد که در اوایل سال ۲۰۱۴ منجر به کودتای خونین و سرنگونی قدرت حاکمه آن وقت اوکراین شد.

در پی عدم امضای توافقنامه کلان با اتحادیه اروپا از سوی رییس جمهور وقت، ویکتور یاناکوویچ، در نوامبر۲۰۱۳، صدها تن از جوانان اوکراینی که «اتحادیه اروپا» در ذهنیت آن‌ها تبدیل به «کلید» حل همه مشکلات و معضلات ریشه دار اوکراین شده بود، دچار احساس خشم و سرخوردگی شدند که در پی آن، خیلی زود خیابان‌های کی‌یف؛ پایتخت این کشور، تبدیل به میدان نبرد میان معرتضان و نیروهای امنیتی شد. خون و آتش بر سر اتحاد یا عدم اتحاد همه جانبه با اروپا، در ظرف چند هفته سراسر اوکراین را فرا گرفت که در نهایت نتیجه‌ای جز تجزیه اوکراین و وخیم‌تر شدن اوضاع اقتصادی نداشت.

اعتراضات نوامبر ۲۰۱۳ در میدان استقلال شهر کی‌یف که خیلی زود از سوی فعالان شبکه‌های اجتماعی نام «یورومیدان» (میدان کلمه‌ای است که از زبان فارسی به اوکراین رفته و به همان معنی در این کشور استفاده می شود) گرفت، بسترها و زمینه‌هایی از پیش چیده شده داشت که اعتراض بر سر یک توافقنامه را تبدیل به جنگی همه جانبه و شکافی عمیق در جامعه اوکراین کرد.

در نهایت، با وجود آن که مجموعه آشوب‌های خونبار و مسلحانه یانوکوویچ را وادار به امضای آن توافقنامه کرد، ولی مجلس این کشور در روندی که روسیه آن را یک کودتا علیه رییس جمهور قانونی و غرب آن را یک اقدام انقلابی می خواند، حکم برکناری او را صادر کرد. به علاوه، مجلس اوکراین با رای ۳۲۲ نماینده از ۳۳۱ نماینده دستور آزادی «یولیا تیموشنکو» نخست وزیر سابق این کشور را که به اتهام سوءاستفاده از قدرت محاکمه و به هفت سال زندان محکوم شده بود نیز صادر کرد.

 
یولیا تیموشنکو معروف به «ملکه گازی»، نخست وزیر اسبق که به جرم فساد مالی به ۷ سال زندان محکوم شده بود

جالب این که، تیموشنکو، معروف به «ملکه گازی»، با ثروت میلیاردی، از رهبران «انقلاب نارنجی» ۲۰۰۴ بود که با رای اکثریت اوکراینی‌ها به نخست وزیری رسید، ولی به واسطه فساد گسترده خود و دولتش، برکنار شد و به زندان افتاد و در نهایت مردم این کشور در سال ۲۰۱۰، دوباره یانوکوویچ را که در سال ۲۰۰۴ هم با انقلاب نارنجی مجبور به کناره گیری شده بود، در انتخاباتی که صحت و سلامت آن به تایید خود غربی‌ها نیز رسیده بود، دوباره به ریاست جمهوری برگزیدند!

به بیان دیگر، مردم اوکراین تجربه شکست و عقب نشینی از انقلاب مخملی ۲۰۰۴ را در سابقه خود داشتند، ولی بار دیگر، در ۲۰۱۴ با همان طناب پوسیده به چاه شورش و اغتشاش فرو رفتند.

در ۲۰۱۴، بر عکس ۲۰۰۴، دولت‌های غربی و در راس آن‌ها ایالات متحده، بسیار رو و آشکار بازی کردند و به صراحت از شورشیان ضددولتی حمایت کردند، تا جایی که «ویکتوریا نولاند»، معاون وقت وزیر خارجه آمریکا، علنا در بین شورشیان در میدان استقلال حاضر می شد و شیرینی و بیسکوییت پخش می کرد.

 
ویکتوریا نولاند، معاون وزیر خارجه آمریکا در جمع شورشیان اوکراینی

در فوریه ۲۰۱۴، فایل مکالمه تلفنی معاون وقت وزیر خارجه آمریکا، ویکتوریا نولاند، و سفیر وقت آمریکا در اوکراین، منتشر شد (احتمالا توسط دستگاه اطلاعاتی روسیه شنود شد) که در آن، این دو دیپلمات آمریکایی به صراحت درباره روند آشوب‌ها و نوع مطالباتی که از سوی آشوب گران اوکراینی باید دنبال می شد، صحبت می کردند. آن‌ها حتی درباره سه رهبر اصلی آشوب‌ها و ترجیح یکی بر دیگری هم بحث فنی می کنند.

در آن مکالمه، نولاند می‌گوید:

" ترجیح می‌دهد یاتسنیوک مقام ارشدی در حکومت نوین اوکراین داشته باشد. چرا که «یاتس» (نام خودمانی یاتسنیوک) کسی است که هم تجربه اقتصادی دارد و هم تجربه سیاسی."

«آرسنی یاتسنیوک»، سیاستمدار ۴۱ ساله به شدت غرب‌گرا، ضدروس و مخاصمه‌جوی اوکراین طبق نظر آگاهان و تحلیل‌گران بسیاری، شاگرد و دست پرورده معاون اروپا و اوراسیای وزارت خارجه آمریکا، یعنی همین «ویکتوریا نولاند» (دیپلمات کارکشته یهودی-آمریکایی) بود و در کنار «ویتالی کلیچکو»(قهرمان سابق بوکس سنگین وزن) از رهبران مخالفان غربگرای ویکتور یانوکوویچ محسوب می شد.

 
آرسنی یاتسنیوک
 
 
 
رهبران شورش ۲۰۱۴ در کنار معاون جان کری(از راست:یاتسنیوک، ویتالی کلیچکو، ویکتوریا نولاند و اولگ تیانیبوک)

 

 
ویتالی کلیچکو در آغوش ارباب!

او طبق نقشه و نظر آمریکایی‌ها، بعد از برکناری یاناکوویچ توسط پارلمان، به نخست وزیری رسید، اما آرسنی یاتسنیوک، در آپریل ۲۰۱۶، در حالی به سادگی استعفاء کرد که در زمان ورود به این جایگاه قول داده بود که به سان یک «کامیکازه»(خلبانان داوطلب انتحاری ارتش ژاپن در جنگ جهانی دوم) برای ایجاد تغیرات انقلابی مبارزه کند، اما با متحد سیاسی خود، رییس جمهور «پترو پوروشنکو»، خیلی زود دچار اختلاف و در نهایت مجبور به کناره‌گیری شد.

 
درگیری یاتسنیوک با مخالفانش در پارلمان (آپریل ۲۰۱۶)

اما یکی از پایوران اصلی تحرکات خیابانی کی‌یف در ۲۱ نوامبر ۲۰۱۳، که تبدیل به شورش مسلحانه علیه حکومت شد، یک خبرنگار اوکراینی افغان‌تبار به نام «مصطفی نعیم» بود. به واقع، آغاز تجمعات در میدان استقلال، در پی مخالفت یانوکوویچ با توافقنامه با اتحادیه اروپا، با فراخوان فیسبوکی این چهره مرموز انجام گرفت. گفتنی است که مصطفی نعیم در ارتباط نزدیک با بنیاد «جامعه باز» جورج سوروس، سرمایه دار صهیونیست آمریکایی و پدر انقلاب‌های رنگی و همچنین «مرکز وودرو ویلسون» از متنفذترین اندیشکده‌های آمریکا قرار دارد.

 
مصطفی نعیم

خود نعیم در مقاله‌ای که در ۴ آپریل ۲۰۱۴ در وبسایت موسسه «جامعه باز» منتشر کرد، ماجرای شروع آشوب‌ها و نقش خود را چنین شرح داد:

" صبحی که این اتفاق افتاد، من اخبار پارلمان را پوشش می دادم. ابتدا فکر کردم که یاناکوویچ بازی سیاسی انجام می دهد و امضای توافقنامه با اروپا را به دلیل گرفتن پول و امتیازات بیشتر معلق نگه داشته است. ولی خیلی زود، روشن شد که آن توافقنامه عملا مرده است. فیسبوک از خشم منفجر شد، از پست های منتشر شده زهر می چکید. آن‌ها(طرفداران توافق با اروپا) بعد از آن همه مقدمه‌چینی، سرخورده شده بودند. آن‌ها دیگر به نهادها و تشکل‌های خود اعتماد نداشتند که بتوانند صدای آن‌ها را به گوش‌ها برسانند. این جمعیت خشمگین، اتحادیه اروپا را فرصتی برای تغییر همه چیز در اوکراین می دانستند."

این خشم نیاز به یک خروجی داشت. من حدود ساعت ۸ بعد از ظهر در فیسبوک نوشتم: " یالله بچه‌ها! بیایید جدی باشیم. اگه واقعا می خواین کاری بکنین، فقط این پست من رو لایک نکنید. بنویسید که آماده‌اید و می‌تونیم یک چیزی رو کلید بزنیم." ظرف کم‌تر از یک ساعت، ۶۰۰ کامنت گرفتم. دوباره پست گذاشتم: " بیایید ساعت ۱۰:۳۰ شب اطراف مجسمه میدون استقلال جمع بشیم." وقتی به آن‌جا رسیدم، حدود ۵۰ نفر آمده بودند. خیلی زود جمعیت به بیش از ۱۰۰۰ نفر رسید.

من فهمیدم که لحظه‌ای که در فیسبوک پست گذاشتم، دیگر یک خبرنگار نبودم؛ من یک کنش‌گر بودم. به عنوان خبرنگار، باید بی‌طرف باشید. از سوی دیگر، به عنوان یک شهروند، باید عمل می کردم."

 
مصطفی نعیم؛ میدان‌دار آشوب‌ها در «یورومیدان»

 

گفتنی است که نعیم، که خبرنگار بزرگ‌ترین شبکه تلویزیونی اوکراین(شبکه Inter) نیز بود، یکی دو ماه مانده به شروع اغتشاشات، با پول بنیاد جامعه باز سوروس و کمک همفکرانش، تلویزیون اینترنتی «Hromadske-TV»  را راه‌اندازی کرد که در جریان اغتشاشات صرفا به پوشش ناآرامی‌ها و شورش‌ها اختصاص داشت.

 

مصطفی نعیم بعدها دستخوش این آشوب‌سازی خود را گرفت و در انتخابات پارلمانی ۲۶ اکتبر ۲۰۱۴، از لیست طرفداران پترو پوروشنکو از منطقه «ورخوونا رادا» به پارلمان رفت تا مقدمات پیوستن اوکراین به اتحادیه اروپا و خروج کامل آن را از مدار روسیه به صورت پیگیرتر دنبال کند. او در همان سال، جایزه «Ion Ratiu Democacy Award» را از مرکز صهیونیستی «وودرو ویلسون» دریافت کرد. خاندان راتیو، که بانی این جایزه در آن مرکز هستند، از خاندان‌های یهودی معروف رومانی هستند که به شدت در زمینه آرمان‌های صهیونیزم جهانی فعالیت می کنند.

 
مصطفی نعیم در مراسم دریافت جایزه از مرکز وودرو ویلسون

از همان اولین روز شروع بحران در نوامبر ۲۰۱۳، سیاستمداران و رسانه‌های غربی، در اقدامی هماهنگ، هجوم آوردند و به دفاع از «معترضان» پرداختند. معترضانی که از همان روزهای اول با پرتاب کوکتل مولوتف و استفاده از سلاح گرم، هم به پلیس حمله می کردند و هم به ساختمان‌های دولتی.

به واقع، در ذهن آن دسته از جوانان اوکراینی که به انگیزه پیوستن به «اروپا» به خیابان‌ها ریختند و خون و آتش به پا کردند، پیوستن به اتحادیه اروپا همان کلیدی بود که می خواست قفل همه مشکلات کهنه و ریشه دار اوکراین را حل کند. آن‌ها در پیوستن به اتحادیه اروپا، انتظار داشتند که خیلی زود تبدیل به یک کشور «توسعه یافته» غرب اروپا شوند که در آن اثری از فساد، فقر، تبعیض و الیگارک‌های فوق-سرمایه‌دار فاسد نباشد، و البته کارزار رسانه‌ای غربی‌ها، که در رقابت با روسیه و برای ضربه زدن به مسکو نفت بر آتش شورش‌ها می ریختند، نقش عمده‌ای در نقش بستن این سراب در ذهن بخش قابل توجهی از جوانان اوکراینی داشتند. خبرگزاری ‌AP، در گزارشی در تاریخ ۲ دسامبر ۲۰۱۳ درباره ناآرامی‌های کی‌یف، به همین سراب در ذهن معترضان اشاره می‌کند:

" اوکراین به لحاظ جغرافیایی بخشی از اروپا محسوب می‌شود، ولی برای تظاهرکنندگان و حامیان آن‌ها، مفهوم «اروپا» جلوه‌ی یک رویای زنده و چشمگیر و خارج از دسترس را دارد. برای آن‌ها، اروپا یعنی دموکراسی راستین، پلیس قابل اعتماد و احترام مخلصانه به حقوق انسانی."

به هر حال، ظرفیت رسانه‌ای، سیاسی و دیپلماتیک و حتی نظامی غرب از همان روزهای نخست بحران به صحنه آمد تا اجازه خاموش شدن شورش‌ها را ندهد.

در ۲ دسامبر ۲۰۱۳، دبیرکل ناتو در بیانیه‌ای از تمامی احزاب اوکراین خواست که به هر قیمتی شده از خشونت و استفاده از زور علیه معترضان این کشور خودداری کنند.

به گزارش  پایگاه اطلاع‌رسانی ناتو، به دنبال اعتراضات گسترده در «کی‌یف» پایتخت اوکراین، ناتو بیانیه‌ای را صادر کرد.

در ابتدای این بیانیه آمده بود:

" امشب، در کی‌یف، بسیاری از اوکراینی‌ها همچنان به حمایت مستحکم از روابط نزدیک‌تر کشور خود با اتحادیه اروپا ادامه دادند. این حق مردم در هرجایی است که عقاید خود را به شیوه‌ای دموکراتیک ابراز دارد."

«آندرس فوگ راسموسن» دبیرکل ناتو در این بیانیه تصریح کرد:

 "من از تمامی احزاب می‌خواهم به هر قیمتی که شده از خشونت‌ و استفاده از زور خودداری کنند. خشونت و زور راه رفع اختلافات سیاسی در یک جامعه دموکراتیک نیست. من از همه می‌خواهم طبق قواعد قانونی و دموکراتیک حرکت کنند. ناتو کاملاً به همه اوکراینی‌ها و ایده‌آل‌های دموکراتیک ملت اوکراین احترام می‌گذارد."

 

وی همچنین از اوکراین درخواست کرد که به عنوان رئیس سازمان امنیت و همکاری در اروپا، کاملاً به تعهدات بین‌المللی برای احترام به آزادی بیان و تجمع احترام بگذارد.

این بیانیه آن قدر غیرمنتظره و حیرت‌آور بود(از منظر دخالت ناتو در امور داخلی یک کشور) که سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه بلافاصله به آن واکنش نشان داد. او در ۴ دسامبر پس از دیدار با وزرای خارجه پیمان ناتو گفت:

"نمی‌فهمم چرا ناتو به انتشار چنین اطلاعیه‌هایی دست می‌زند... ناتو به گسترش تصویری انحرافی از اوضاع اوکراین یاری می‌رساند... بحران سیاسی اوکراین، موضوع داخلی این کشور است و به دیگران ارتباطی ندارد."

روز ۱۱ دسامبر ۲۰۱۳، وبسایت فارسی صدای آمریکا گزارش داد:

"گزارش ها حاکی است معترضین با پاشیدن آب از لوله های آتش نشانی به نیروهای امنیتی پاسخ دادند. بعدا گزارش رسید اتوبوس های پلیس محل را ترک کردند.

چند ساعت پس از زد و خورد پلیس با معترضان، «جان کری»، وزیر امورخارجه آمریکا با صدور بیانیه ای اعلام کرد: «ایالات متحده آمریکا انزجار خود را از تصمیم مقامات اوکراین برای برخورد با معترضان با استفاده از پلیس ضد شورش، بولدوزر و باتوم به جای احترام گذاشتن به حقوق دموکراتیک و کرامت انسانی اعلام می کند.»

ویکتوریا نولاند، مدیرکل وزارت امور خارجه آمریکا، که روز چهارشنبه در میدان استقلال کی‌یف با معترضین صحبت کرد، گفت او در مورد استفاده پلیس از زور به ویکتور یانوکوویچ رئیس جمهوری اوکراین شکایت کرد. او گفت چنین اتفاقی در یک کشور دموکراتیک اروپایی رخ نمی دهد.

برای آن دسته از اوکراینی ها که به زبان انگلیسی مسلط نیستند، پخش چهره خانم نولاند از صفحه تلویزیون که بدون لبخند در کنار رئیس جمهوری اوکراین ایستاده بود، و در لحظه ای دیگر خندان در کنار معترضان بود، گویای موضع وی بود.

علاوه بر ویکتوریا نولاند، کاترین اشتون، مسوول سیاست خارجی اتحادیه اروپا نیز در کی‌یف حضور داشت. آنها در مجموع شش ساعت در جلسات جداگانه با رئیس جمهوری اوکراین برای یافتن راه حلی سیاسی گفتگو کردند."

همان طور که گفته شد، ویکتوریا نولاند، معاون جان کری از همان روزهای اول میدان‌دار شد و به طور مرتب، از یک سو، به مقامات اوکراینی فشار می آورد که در برابر آشوب به زور متوسل نشوند، و از سوی دیگر، در میدان استقلال و در جمع شورشیان حاضر می شد و گل و شیرینی پخش می کرد.

در همان روز، آمریکا رسما به اوکراین هشدار داد که برای مقابله با تظاهرکنندگان از نظامیان استفاده نکند. وزیر دفاع آمریکا گفت که در غیر این‌صورت یک رشته گزینه‌ها، از جمله گزینه تحریم علیه اوکراین را در نظر خواهد گرفت.

چاک هیگل، وزیر دفاع آمریکا نسبت به "هر گونه" اعمال خشونت ارتش علیه تظاهرکنندگان اوکراینی به پاولو لبدوف، همتای خود در این کشور هشدار داد.

سخنگوی هیگل اعلام کرد، وزیر دفاع آمریکا طی تماسی تلفنی روشن ساخت که در غیر این صورت این رویکرد پیامدهایی به دنبال خواهد داشت.

جنیفر ساکی، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا ضمن خودداری از ذکر جزئیات به گزارشگران گفت که " دولت یک رشته گزینه‌های سیاسی را مد نظر خود قرار داده‌ است که شامل گزینه تحریم نیز می‌شود." او در عین حال اضافه کرد که تا به‌حال تصمیمی در این باره اتخاذ نشده است.

ساکی افزود:

"مهم نشان دادن حمایت ما از توانایی آنها [معترضان اوکراین] برای بیان نظراتشان است و حمایت از تلاش‌های آنها برای همگرایی با اروپا. مهم نشان دادن احترام ما به اصول دمکراتیک، از جمله آزادی اجتماعات است که حقی جهانی است."

کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا نیز از اعمال خشونت نیروهای دولتی اوکراین علیه معترضان ابراز تأسف کرده است.

گیدو وستروله، وزیر خارجه آلمان از خواست معترضان حمایت کرد و گفت: "در یک کشور دموکراتیک نمی‌توان با زور جلوی تظاهرات مسالمت‌آمیز را گرفت."

در ۱ فوریه ۲۰۱۴، «جیمز فرنی»، خبرنگار یورونیوز، از محل کنفرانس امنیتی مونیخ، که در اقدامی نمادین شماری از رهبران اپوزیسیون اوکراین چون ویتالی کلیچکو به آن دعوت شده بودند، گزارش داد:

"ایالات متحده و اتحادیه اروپا با تمام توان پشت سر مردم اوکراین قرار گرفته اند. اما رهبران مخالف دولت اوکراین انتظار بیشتری دارند. آنها تلاش می‌کنند آمریکا و اتحادیه اروپا را قانع کننده که اعمال مجازات های بین المللی علیه دولت یانوکوویچ، گامی منطقی در جهت حل بحران اوکراین است."

جان کری، وزیر امور خارجه آمریکا در همین کنفرانس گفت:

"اکثریت مردم اوکراین می خواهند یک زندگی آزاد در کشوری امن و موفق داشته باشند. آنها برای حق انتخاب همپیمانی که می تواند به تحقق خواسته هایشان کمک کند، مبارزه می کنند. آنها مصمم اند که آینده خود را در گروی تنها یک کشور قرار ندهند."

اروپایی‌ها برای آن که دولت اوکراین را بیشتر در مسیر استحاله به سوی غرب سوق دهند و از سوی دیگر، «سراب» همپیمانی با غرب را در چشم شورشیان پر رنگ و لعاب‌تر کنند، بلافاصله وارد فاز وعده و وعیدهای مالی شدند.

پوشش لحظه به لحظه بحران اوکراین توسط بی بی سی

در ۴ فوریه ۲۰۱۴، خبرگزاری فرانسه گزارش داد:

" اتحادیه اروپا و آمریکا در نظر دارند تا به کشور مقروض اوکراین، وام‌های بزرگ بدهند. یکی از سخنگویان کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا گفت: ما به دنبال یافتن راه‌هایی هستیم که به اوکراین در زمان بحران سیاسی و اقتصادی کمک کنیم.

درباره جزییات راه‌های کمک به اوکراین توضیحی داده نشده اما هم اتحادیه اروپا و هم آمریکا، کمک به این کشور اروپایی را منوط به "اصلاحات واقعی" کرده‌اند.

براساس گزارش ها، اتحادیه اروپا و آمریکا قصد دارند کمک مالی عمده‌ای را در اختیار اواکراین قرار دهند تا اقتصاد این کشور از بحران خارج شود و دامنه نفوذ روسیه در اوکراین محدود شود. شرط این کمک تشکیل یک دولت انتقالی است.

اتحادیه اروپا قصد دارد با یک "طرح مارشال" برای کمک گسترده به اقتصاد اوکراین وارد عمل شود. کاترین اشتون، هماهنگ‌کننده سیاست خارجی اتحادیه اروپا گفته است که اروپا و آمریکا در این زمینه در حال بحث و رایزنی‌اند.

اشتون به روزنامه وال‌استریت ژورنال گفت که اروپا و آمریکا یک بسته کمکی را در اختیار دولت انتقالی قرار خواهند داد تا این دولت بتواند در یک شرایط اقتصادی بهتر به اقداماتی مانند اصلاحات اقتصادی و سیاسی و تدارک انتخابات ریاست جمهوری جامه عمل بپوشد."

به وقاع سیاستمداران غربی، از طریق موضعگیری‌ها، تماس‌های تلفنی و سفر به اوکراین، کارزار سنگینی را برای القاء عقب نشینی در برابر شورشیان در ذهن مقامات اوکراینی به راه انداختند که نتیجه‌ای جز تحریک اغتشاش و شورش نداشت. آمریکا و اروپا بلافاصله بعد از شروع ناآرامی‌ها، به جای تلاش برای میانجیگری واقعی و کوشش جهت کاهش التهابات، در راستای راهبرد «سنگ‌ها را بستن و سگ‌ها را باز گذاشتن»، عملا سیاست منفعل سازی نیروهای امنیتی این کشور را از طریق فشار بر رییس جمهور اوکراین در پیش گرفتند و حتی مقامات اوکراینی را تحریم کردند تا مستقیما آب به آسیاب عناصر شورشی افراطی مسلح بریزند که اعتراضات را به نبرد نظامی تبدیل کردند.

روزنامه بریتانیایی گاردین، در ۲۱ فوریه ۲۰۱۴ از کیف گزارش داد:

" نبرد، روز سه شنبه وقتی زبانه کشید که پیکارجویان خیابانی رادیکال در میان معترضان به صفوف پلیس در میدان استقلال حمله کردند و خط دفاعی پلیس را در هم شکستند. تبادل آتش دست کم ۱۰ کشته به جا گذاشت، از جمله ۹ پیکارجو. شبه نظامیان سپس به سمت تپه‌های جنوب شهر حرکت کردند، جایی که تک تیراندازان پلیس کاملا آماده شلیک بودند. مرکز شهر کیف تبدیل به میدان جنگ شد.

معترضان ساختمان‌های دولتی را که از اوایل هفته خالی شده بود، دوباره تصرف کردند. نیروهای ضدشورش عادی خیلی زود عقب نشستند تا جای خود را به واحدهای ویژه سوریس امنیتی «برکوت» بدهند. آن‌ها هم خیلی زود عقب نشستند و به معترضان اجازه پیشروی دادند.

کشته‌ها و مجروحان در همه جای خیابان به چشم می خورند و جنازه‌ها موقتا به حال خود رها شده‌اند. خودروهای پلیس در آتش می سوزند و سپس توسط معترضان تکه تکه می شوند."

در حالی که حتی رهبران به اصطلاح «میانه رو» معترضان هم در همان هفته اول اذعان کردند که "کنترل اوضاع را از دست داده‌اند"، کمپین‌های سیاسی-رسانه‌ای غرب برای هیولاسازی از روسیه و دولت یاناکوویچ و نادیده گرفتن نقش عناصر شورشی افراطی و دارای اسلحه در گسترش آشوب، عملا موجب تعمیق و تشدید بحران شد.

بعد از موضعگیری چندباره باراک اوباما در دفاع از شورشیان اوکراین، «استفن کوهن»، مورخ معروف تاریخ روسیه و کارشناس مسایل اوکراین در ۲۰ فوریه ۲۰۱۴ در برنامه تلویزیونی «حالا دموکراسی» با اجرای آمی گودمن، گفت:

" اوباما می گوید مسوولیت احیای آرامش بر گردن دولت اوکراین است و باید نیروهای امنیتی را از خیابان‌ها بیرون بکشند. ولی بگذارید از شما بپرسم، اگر در واشینگتن کسانی در تظاهرات کوکتل مولوتف به ساختمان کنگره پرتاب کنند- که شورشیان در اوکراین همین کار را با کنگره این کشور کردند-اگر تظاهرکنندگان در واشینگتن راه ورود به کاخ سفید را با سنگربندی مسدود و به سمت نگهبانان کاخ سفید پاره آجر پرتاب کنند، آیا رییس جمهور اوباما از نیروهای امنیتی خود می خواهد که از خیابان‌ها خارج شوند؟ بگذارید طرفداری را کنار بگذاریم. این نوع اظهارنظرها به آن چه که این قاتلان در خیابان‌ها انجام می دهند، مشروعیت می بخشد. این نوع سخنان صدور مجوّز برای خشونت استف چرا که اوباما به این افراد در خیابان‌های کیف نمی گوید که " دست بردارید، از شلیک به پلیس دست بردارید، از حمله به ساختمان‌های دولتی دست بردارید، بنشینید و با هم حرف‌هایتان را بزنید."

 
معترضین «مدنی»! مورد حمایت غرب

به هر حال، با برکناری ویکتور یانوکوویچ توسط پارلمان و انتخاب پترو پوروشنکو سرمایه‌دار طرفدار غرب به ریاست جمهوری و آرسن یاتسنیوک(شاگرد ویکتوریا نولاند) به نخست وزیری، ظاهرا غرب به خواسته خود مبنی بر حاکم شدن یک دولت غربگرای ضدروس محقق شد، لیکن مردم اوکراین هزینه سنگینی بابت این آشوب پرداخت کردند که مهم‌ترین این هزینه‌ها تجزیه شرق اوکراین(شبه جزیره کریمه) توسط روس تبارهای مخالف دولت کی‌یف، دوپارگی جامعه اوکراین بین ملی گرایان افراطی اوکراین و طرفداران نزدیکی به روسیه و همچنین تداوم و تعمیق فساد گسترده و وضعیت فلاکت‌بار اقتصادی بوده است.

 
پترو پوروشنکو
 

حال، پوروشنکو از سوی آمریکا، اروپا، مردم کشورش و موسسات مالی اوکراین زیر ذره بین است تا اصلاحات وعده شده از سوی او در زمان انقلاب «میدان» در کی‌یف را عملی سازد. گرچه به نظر می‌رسد که پوروشنکو نه توان و نه خواست انجام چنین ماموریت سختی را داشته باشد. از زمان روی کار آمدن حکومت جدید در اوکراین، بعد از خروج ویکتور یانوکوویچ از کشور در ۲۰۱۴، عملا هیچ گام جدی برای مبارزه با فساد فراگیر در دستگاه‌های دولتی و اصلاحات ساختاری انجام نگرفته است.

اوضاع برای پوروشنکو، با افشای «اسناد پاناما» در آپریل ۲۰۱۶ بیش از گذشته وخیم شد. اسناد فاش شده یک شرکت حقوقی پانامایی به نام «موساک فونسکا»، نشان می‌داد که پوروشنکو به طور غیرقانونی یک تجارت شخصی به راه انداخت و از حساب‌های خارجی برای فرار از مالیات استفاده می‌کرد.

طبق اسناد پاناما، «بنیاد روچیلد» (یکی از بزرگ‌ترین مجموعه های تجاری صهیونیستی دنیا وابسته به خاندان معروف یهودی روچیلد) از سوی پوروشنکو به عنوان «امین اموال» اتنخاب شده بود تا ظاهرا سهام شرکت بزرگ متعلق به او را بفروشد(شرکت عظیم تولید شیرینی و شکلات «روشن»).

البته لازم به ذکر است که پوروشنکو، این سیاستمدار میلیاردر، به مانند آرسن یاتسنیوک، ریشه‌های یهودی دارد.

پوروشنکو، ثروتمندترین رهبر در کل اروپا ( با حدود ۷۵۰ میلیون دلار سرمایه شخصی اعلام شده)، رییس شرکت بزرگ شکلات‌سازی «روشن» و صاحب یکی از کانال‌های اصلی تلویزیون در اوکراین، در ابتدای ورود به کاخ ریاست جمهوری تضمین داد که در اسرع وقت سهام شرکت خود را بفروشد تا تنها و تنها "روی مبارزه با فساد و تامین رفاه مردم متمرکز شود."

 
کارخانجات شکلات سازی آقای رییس جمهور

نشان به آن نشان که او نه تنها هنوز صاحب اصلی شرکت روشن است، که طبق اسناد منتشر شده پاناما، تمام این مدت در حال توسعه تجارت شخصی خود در آن سوی مرزها بوده است. بر اساس یکی از این اسناد، او در تاریخ ۲۱ آگوست ۲۰۱۴، «شرکت پرایم اَسِت پارتنرز لیمیتد» را در جزایر «بریتیش ویرجین» (بهشتی برای فرار مالیاتی) به ثبت رساند. این درست همان تاریخی است که یکی از سهمگین ترین نبردها در جریان جنگ شرق اوکراین میان روس تبارهای شرق اوکراین و ارتش این کشور در جریان بود. در این تاریخ ارتش اوکراین با به جا گذاشتن ۱۰۰۰ کشته و صدها مجروح مجبور به عقب نشینی از یکی از مواضع مهم خود شد. در چنین شرایطی، رییس جمهور «انقلابی» کشور به دنبال ثبت شرکت در خارج از کشور، برای سرمایه گذاری های خارجی و فرار از مالیات بود!

حال اوکراین نه تنها در پی انقلاب رنگی خود، منطقه راهبردی «کریمه» را از کف داد، و نه تنها وارد یک جنگ خونین با روس تبارهای خواهان استقلال در لوبانسک و دونتسک شد، که به لحاظ وضعیت داخلی هم، هم به لحاظ سیاسی و هم اقتصادی در آستانه یک بن بست است.

مطبوعات و رسانه‌های غربی که خود در سال‌های ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ مشتاقانه بر آتش آشوب در اوکراین بنزین می ریختند و وعده‌های رنگین را درباره پیوستن به اتحادیه اروپا در ذهن جوانان اوکراینی پمپاژ می کردند، اکنون مرتب از اوضاع وخیم و بن بست اقتصادی در این کشور گزارش می نویسند.

امروز در ژانویه ۲۰۱۸، نه تنها فساد گسترده در بخش دولتی و رانت‌های گسترده الیگارک‌ها در بخش اقتصاد کاسته نشده است، که رشد اقتصادی و جذب سرمایه گذاری خارجی هم به واسطه جنگی که در شرق اوکراین در جریان است(و عامل سر باز کردن آن هم آشوب‌های سال ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ بود)نسبت به سال‌های قبل از آن کاهش یافته است. به واقع اوکراین امروز کشوری است که برای اداره امور خود به شدت وابسته به وام‌های اتحادیه اروپا و صندوق بین المللی پول است. اوکراین با بحران پرداخت بدهی‌های دولتی و انجام تعهدات مالی خود رو به روست و حتی صحبت از استفاده از ذخایر استراتژیک بانک مرکزی این کشور برای پرداخت بهای گاز مصرفی شهروندان به شدت مطرح است. مردم اوکراین به شدت از جنگ و درگیری‌های مداوم در سه سال اخیر خسته‌اند و ثبات و امنیت به آرزو و خواست قاطبه اقشار جامعه اوکراین تبدیل شده است.

 
گزارش رسانه‌های غربی از اوضاع وحشتناک اقتصادی اوکراین

گروه پژوهش جامعه شناسی «ریتینگ»، یک گروه نظرسنجی مستقل و غیرحکومتی در اوکراین در نظرسنجی که برای بازه زمانی ۲۱ آپریل تا ۵ می ۲۰۱۷ انجام داد، به نتایج قابل تاملی رسید. طبق نتایج این نظر سنجی، ۸۵% اوکراینی ها معتقدند کشورشان در حالت هرج و مرج قراردارد و ۷۵% می گویند در حال فروپاشی است. فقط ۴۴% آنها معتقدند اوکراین در روند تحولات به سر می برد. تعداد کسانی که می گویند اوکراین پیشرفت می کند از این هم کمتر بوده و فقط ۲۱% است.

ضمنا ۷۰% نظرخواهی شدگان می گویند وضع فعلی می تواند به اعتراضات جمعی همچون سال های ۲۰۰۴ یا ۲۰۱۳ منجر شود. ۴۱% خواستار سازماندهی فوری اعتراضات جدید و ۴۷ درصد مخالف چنین کارهایی هستند.

اکثریت نظر خواهی شدگان معتقدند طی سال گذشته وضع مادی آنها بدتر شده و ۶۰ % آنها قادر به پرداخت بهای خدمات عام المنفعه نیستند.

۶۵% اوکراینی ها دلیل وضع بد اقتصادی کشورشان را بی لیاقتی و فساد حکومت فعلی می دانند.

 
بخشی از نتایج نظرسنجی آپریل ۲۰۱۷ توسط گروه «ریتینگ» در اوکراین
 
 
نمودار نرخ بهره بانکی
 
 
نمودار موازنه تجارت خارجی
 
 
نمودار نرخ تورم
 
نمودار ذخایر ارزی اوکراین به میلیارد دلار

به افول همه این نمودارها در بازه آشوب‌های ۲۰۱۴-۲۰۱۳ دقت کنید

***        ***

زن و شوهری که عراق و اوکراین را به ویرانی کشاندند


:: بازدید از این مطلب : 226
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
پنج شنبه 22 تير 1402

 

ساختن دو فیلم غیرقانونی با پوششی غیرمتعارف در سال ۱۴۰۲ و حضور سال گذشته سینمای زیرزمینی ایران با فیلمی با مضمون همجنسبازانه در کارلووی‌واری نشان از ادامه ولنگاری این حوزه است.
 
 پنجاه و هفتمین دوره جشنواره فیلم «کارلو وی‌واری» در جمهوری چک روز شنبه ۱۷ تیر با اهدای دو جایزه به دو فیلم ایرانی به کار خود پایان داد. جایزه ویژه هیئت داوران این فستیوال به فیلم «تورهای خالی» ساخته بهروز کرمی‌زاده رسید و جایزه بهترین کارگردانی را نیز بابک جلالی برای فیلم «فریمونت» از آن خود کرد.
 
کارویژه «کارلو وی‌واری» برای حمایت از یک فیلم همجنسگرایانه
این جشنواره از سال گذشته تمرکز خود را متوجه سینمای ایران کرد و به صورت جدی به سینمایی زیرزمینی ایران توجه ویژه‌ای دارد. سال ۱۴۰۱ در پنجاه و ششمین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم کارلووی واری فیلم «تابستان با امید» ساخته صدف فروغی موفق به دریافت گوی بلورین بهترین فیلم، در این رویداد سینمایی شد.
 
این فیلم دومین ساخته بلند فروغی بود و با تامین سرمایه از سوی یک کمپانی کانادایی در ایران به صورت زیرزمینی ساخته شد و توانست جایزه نقدی ۲۵ هزار دلاری این جشنواره را دریافت کند.
 
صدف فروغی علاوه‌بر نویسندگی و کارگردانی «تابستان با امید»، تهیه‌کنندگی این فیلم را نیز به‌همراه کیارش انوری و کریستینا پیووسان بر عهده داشته است.
این فیلم زیرزمینی بااستفاده از بازیگران مشهور ایرانی همچون لیلی رشیدی، مهدی قربانی، علیرضا کمالی در سکوت خبری در شمال ایران مقابل دوربین رفت. روایت این فیلم درباره یک شناگر جوان و مربی جوانش است که دارای تمایلات همجنسگرایانه‌ ای هستند.
 
شخصیت اصلی این فیلم امید (مهدی قربانی بازیگر ابد و یک روز و تنگه ابوقریب) پس از آنکه از مربی شنای خود ناامید می‌شود وارد رفاقتی با دومین مربی ‌اش می شود و رگه‌هایی از همجنسبازی در رابطه این دو نفر دیده می‌شود.
 
چرا تورهای خالی به تور کارلووی‌واری افتاد؟
سال گذشته صدف فروغی به صورت زیرزمینی وارد ایران شد و فیلم زیرزمینی خود را با عنوان «تابستان با امید» تولید کرد. امسال نیز فیلم «بهروز کرمی‌زاده» فیلمساز ایرانی مقیم آلمان با سرمایه‌گذاری یک کمپانی آلمانی وارد ایران شد و فیلم خود را با قواعد رایج سینمای زیرزمینی و بدون پوشش عرفی رایج تولید کرد.
 
«تورهای خالی» مانندفیلم «عصبانی نیستم » با الگویی کهنه شده به شیفتگی پسر جوانی نسبت به دختری ثروتمند می‌پردازد و القای مضامین سیاسی و تاکید روی فلج شدن اقتصاد کشور را در زیر متن این روایت کلیشه‌ای گنجانده است.
 
امیر (حمیدرضا عباسی ) به عنوان پیک موتوری شرکتی خصوصی در شهری ساحلی در شمال ایران کار می‌کند. او درآمد بسیار کمی دارد و صرفا می‌تواند هزینه‌های زندگی خودش را تامین کند و مادرش با تهیه و فروش خیارشور خانگی روزگار می‌گذارند. او شیفته نرگس (صدف عسگری ) دختر یک قناد است و و خانواده دختر از نظر اقتصادی زندگی ممتازتری دارند.
 
این دو مثل زوج فیلم «عصبانی نیستم» به دنبال فرصتی برای ازدواج با یکدیگر هستند و چون توانایی ازدواج با یکدیگر را ندارند مجبور هستند که رابطه خود را مخفی نگاه دارند تا اینکه نرگس دیگر نمی‌خواهد این رابطه ادامه پیدا کند و امیر باید شغلی پیدا کرده تا هزینه‌های یک زندگی مشترک را تامین کند. او وارد یک شغل پرمخاطره غیرقانونی می‌شود تا بتواند با دختر دلخواهش زندگی کند.
 
اگر نمایش خبرها در برادران لیلا متمرکز روی تحریم های بود در این فیلم همان الگو مورد بهره‌برداری قرار می‌گیرد و عمده پس زمینه خبری فیلم در چهارچوب تلویزیون متمرکز بر فشارهای مالی از طریق تحریم های اقتصادی است. فیلم با یک بیانیه سیاسی رادیکال علیه حاکمیت به پایان می‌رسد.
 
یکی از موضوعات فرامتنی این فیلم حضور صدف عسگری پس از «آیه‌ های زمینی» در جشنواره فیلم کن اخیر است . او در این فیلم یز نقش آفرینی کرده و با توجه به رفتار هنجارشکن این بازیگر سابق سینمای ایران مشخص است که رویکرد جشنواره کارلووی واری نیز همانند جشنواره های کن و برلین رویکردی کاملاً سیاسی علیه کشورمان است.
 
با تلاش عوامل این فیلم و کریم لک‌زاده و عوامل فیلم «ماده تاریک» در حاشیه جشنواره، هئیت داوران این فستیوال در بیانیه‌ای از آشوب‌های پاییز ۱۴۰۱ حمایت کردند.
 
ساختن دو فیلم غیرقانونی در ایران با پوششی غیرمتعارف در سال ۱۴۰۲ و حضور سال گذشته سینمای زیرزمینی با حمایت کمپانی‌های خارجی نشان می‌دهد، ولنگاری همچنان ادامه دارد.
 
مانند فیلم هجوم (که مضمونی همجنسگرایانه داشت)به کارگردانی شهرام مکری که در جشنواره فیلم برلین حضور داشت.
فیلم خوک به کارگردانی مانی حقیقی و بازیکنانی مانند حسن معجونی، لیلا حاتمی، لیلی رشیدی، پریناز ایزدیار، علی باقری و علی مصفا را داشت.
 

:: بازدید از این مطلب : 244
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
پنج شنبه 22 تير 1402

 

سرکوب معترضان به دولت نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی توسط پلیس-سرزمین‌های اشغالی

 

اعتراضات مردمی به اصلاحات قضایی بنیامین نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی - تل‌آویو

 

سفر جو بایدن رئیس جمهور آمریکا به انگلیس و استقبال چارلز سوم پادشاه این کشور

 

ژست دونالد ترامپ بعد از سخنرانی در کارولینای جنوبی _ آمریکا

 

 

 

 


:: بازدید از این مطلب : 222
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
یک شنبه 18 تير 1402

تجاوز جنسی یک جنایت جدی است که زندگی میلیون‌ها نفر عمدتا زنان و دختران را در سراسر جهان تحت تاثیر قرار می‌دهد؛ بر اساس داده‌های موجود تخمین زده می‌شود که تقریبا ۳۵ ٪ از زنان در سراسر جهان در زندگی خود آزار جنسی را تجربه کرده اند.

گزارش سازمان جهانی بهداشت (WHO) نشان می‌دهد که از هر سه زن، یک زن در طول زندگی خود خشونت جنسی را تجربه می‌کند و ۷ درصد از این زنان تجاوز جنسی یا اقدام به تجاوز جنسی را تجربه کرده اند.

این آمار عمیقا نگران کننده است.

کشورهای اروپایی در میان کشورهای دارنده بالاترین آمار تجاوز جنسی

آن چه در بررسی کشورهای دارای آمار بالای تجاوز جنسی قابل تامل است، حضور کشورهای اروپایی در جمع کشورهای مذکور است.

در میان کشورهای اروپایی، سوئد از نظر آمار تجاوز جنسی در جایگاه نامناسبی قرار دارد؛ این کشور پس از سه کشور آفریقایی بوتسوانا، لسوتو و گرانادا، در جایگاه چهارم قرار دارد.

سوئد در آمار سال ۲۰۲۱ در رتبه ششم قرار داشت؛ آن چه مشخص است بحران تجاوز جنسی در این کشور بحرانی جدیست که در مسیر وخامت قرار دارد.‌

می‌توان گفت سوئد دارای بالاترین نرخ تجاوز جنسی در اروپاست.

ایسلند دیگر کشور اروپاییست که از نظر آمار تجاوز جنسی در جهان جایگاه نامناسبی دارد؛ این کشور نهمین کشور از نظر بالاترین آمار تجاوز جنسی در سال ۲۰۲۳ قرار دارد.

پس از حضور پر تعداد کشورهای آفریقایی در میان ۱۰ کشور با بدترین آمار تجاوز جنسی، بقیه رده‌های این جدول را کشورهای اروپایی و آمریکا در اختیار دارند.

نروژ و فرانسه در رده‌های ۱۱ و ۱۲ و آمریکا در رده سیزدهم این مشکل در سطح جهان قرار گرفته اند.

در حالی که فراوانی تجاوز جنسی در آمریکا از ایالتی به ایالت دیگر متفاوت است، به طور متوسط هر ۱ تا ۲ دقیقه به یک مورد می‌رسد.

در آمریکا، زنان ۱۶ تا ۱۹ ساله چهار برابر بیشتر از جمعیت عمومی قربانی تجاوز جنسی یا تجاوز جنسی می‌شوند.

۹۴ درصد از زنانی که مورد تجاوز جنسی قرار می‌گیرند علائم اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) را در طی دو هفته پس از تجاوز تجربه می‌کنند؛ ۳۰ درصد از این موارد PTSD حداقل ۹ ماه طول می‌کشد.

۳۳ درصد از زنانی که مورد تجاوز جنسی قرار می‌گیرند، به خودکشی فکر می‌کنند.

در آمریکا، ۷۰ درصد تجاوزها توسط فردی انجام می‌شود که قربانی می‌شناسد.

دانمارک و نیوزیلند در جمع ۲۰ کشور دارای بدترین آمار تجاوز جنسی دیده می‌شوند.

بلژیک، فنلاند و انگلیس نیز در جمع ۳۰ کشور دارای بدترین آمار تجاوز جنسی قرار دارند.

البته وضعیت در ایرلند و اتریش نیز هشدار دهنده است.

نکته قابل تامل این که رژیم اشغالگر صهیونیستی در رتبه چهلم این جدول قرار دارد.

حشونت بر علیه زنان در آلمان

آمارهای ارائه شده در مقایسه با سال پیش از آن افزایشی ۹.۳ درصدی را نشان می‌دهد. هر چند که پیش از این کرونا عامل خشونت خانوادگی در جوامع غربی عنوان می‌شد اما با وجود فروکش کردن تب کرونا همچنان آمار این خشونت‌ها در حال افزایش و بیان‌گر بحرانی شدید در ساختار اجتماعی و فرهنگی آلمان است.

بر اساس گزارش منتشره؛ دو سوم از قربانیان خشونت خانگی در آلمان زنان بوده‌اند که به دلیل ترس قربانیان از مراجعه به پلیس، تخمین زده می‌شود که آمار واقعی خشونت خانگی در آلمان بیش از موارد ثبت‌شده باشند.

طبق این گزارش ایالت‌های زارلند (با ۱۹.۷ درصد)، تورینگن (۱۸.۱ درصد) و بادن وورتمبرگ (۱۳.۱ درصد) به ترتیب شاهد بیشترین افزایش موارد خشونت خانگی در سال گذشته بوده‌اند.

بنابر این آمار در میان ۱۶ ایالت، تنها در ایالت برمن (منفی ۱۳.۶ درصد) آمار خشونت خانگی کاهش داشته است.

میزان خشونت خانگی در ایالت نوردراین وستفالن که پرجمعیت‌ترین ایالت آلمان به شمار می‌رود در سال ۲۰۲۲ افزایشی ۸.۵ درصدی و تعداد موارد آسیب‌های بدنی ناشی از خشونت خانگی در این ایالت، طی پنج سال اخیر ۲۶.۲ درصد افزایش داشته است.

نکته قابل توجه آنکه خشونت علیه زنان در آلمان دارای سابقه بوده، چنانچه در سال ۲۰۲۱ نیز بیش از ۱۶۰ هزار نفر در آلمان قربانی خشونت خانگی شده‌ بودند که دو سوم آنها زن بودند.

این آمارها درباره وضعیت خشونت خانگی علیه زنان در آلمان و نوع واکنش‌ها به آن حاوی نکات مهمی است:

نخست؛ یکی از محورهای سیاست خارجی آلمان‌ را تکیه بر مسائل حقوق بشر در سایر کشورها به‌ویژه در حوزه زنان تشکیل می‌دهد. خانم «آنالنا بربوک» وزیر خارجه آلمان در دوران حضورش در این سمت در سخنرانی‌های شخصی و جمعی در مقام یک حامی و پشتیبان حقوق زنان سایر کشورها ظاهر شده است.

او مدعی است که برای حمایت از آنچه آزادی و پیشرفت زنان می‌نامد از هیچ اقدامی به‌ویژه تحریم فروگذار نخواهد کرد. نمود عینی این رفتار را در مواضع او در قبال تحولات داخلی ایران می‌توان مشاهده کرد.

سران آلمان اما، یا هیچ اقدام عملی برای مقابله با موج خشونت علیه زنان در آلمان صورت نداده، یا مانند خانم بربوک سکوت کرده‌ و یا مانند «لیزا پاوز» وزیر امور خانواده آلمان این خشونت‌ها را طبیعی و ناشی از کرونا دانسته که تا سال‌های آینده نیز ادامه می‌یابد.

البته «نانسی فزر» وزیر کشور آلمان هم خواستار آن شده که پلیس افراد مهاجم را که از خانه اخراج شده‌اند به طور مداوم کنترل کند تا آنها نتوانند پس از گذشت مدتی کوتاه، بار دیگر به خانه بازگردند.

وضعیت داخلی زنان آلمانی نشان‌گر دروغ بودن ادعاهای بشردوستانه افرادی همچون وزیر خارجه این کشور از زنان است و مقامات این کشور نه تنها حق سخن گفتن در باب حقوق زنان را ندارند بلکه به جرم بی‌توجهی به بحران خشونت علیه زنان در کشورشان باید مورد بازخواست قرار گیرند.

دوم؛ آلمان به عنوان بخشی از اتحادیه اروپاست و بخش‌های مختلف این اتحادیه همچون کمیسیون اروپا، شورای اروپا، نهادهای حقوق بشری این اتحادیه موظف به رسیدگی به وضعیت بحرانی زنان در این کشور هستند حال آنکه نه تنها اقدامی صورت نداده‌ بلکه بدون هیچ واکنشی از کنار آن گذشته‌اند.

اکنون این سوال مطرح است که اتحادیه اروپا که خود را کانون حقوق بشر می‌نامد و به ادعای بورل مسئول سیاست خارجی این اتحادیه، اروپا باغ سبزی که همه اصول دموکراتیک و بشر دوستانه در آن اجرا می‌شود، چگونه در برابر خشونت‌های شدید اعمالی علیه زنان در آلمان سکوت کرده و متقابلا به پرونده‌سازی و اعمال تحریم و تهدید علیه سایر کشورها می‌پردازد.

البته این همراهی با عاملان خشونت علیه زنان در سایر کشورهای اروپایی نیز وجود دارد. به عنوان مثال بر اساس گزارش‌های بحران تجاوز جنسی، از هر چهار زن در بریتانیا یک زن در بزرگ‌سالی مورد آزار یا تجاوز جنسی قرار گرفته اما میزان محکومیت همچنان پایین است.

سوم؛ رسانه‌های غربی از جمله فارسی‌زبانان که مدعی حقوق زنان هستند هیچ واکنشی به این آمارها نداشته و از کنار آن گذشته‌اند گویی برای این رسانه‌ها سرنوشت زنان در غرب هیچ اهمیت ندارد و همچون سرمایه‌داری حاکم بر غرب، رسانه‌ها نیز به زن همچون یک کالای قابل خرید و فروش بدون اهمیت سرنوشت می‌نگرند.

زن کشی در سوئد

تا سال‌ها پیش، خشونت علیه زنان در سوئد، تقریباً یک سوژه مخفی بود تا جایی که این کشور مرفه حوزه اسکاندیناوی از نظر برابری جنسی پیشرو قلمداد می‌شد اما اخبار و آمارها نشان می‌دهد که واقعیت چیز دیگری است و خشونت علیه زنان در آن رو به افزایش است به طوری که هر سه هفته یک زن در سوئد به دست نزدیکانش به قتل می‌رسد.

نمونه‌های زیادی وجود دارد که عمق این فاجعه را به تصویر می‌کشد. به تازگی مردی سوئدی که متهم است پس از قتل همسر ایرانی‌اش، جسد او را در قالی ایرانی پیچیده و آن را در قعر دریا پنهان کرده‌بود، محاکمه و به حبس ابد محکوم شد. جنایت علیه این زن ایرانی در حالی رقم خورده که رسانه‌های مدعی دفاع از حقوق زنان به دلیل غربی‌بودن عامل جنایت در این‌باره سکوت کرده‌اند.

قضیه از این قرار بود که فروردین‌ماه سال گذشته خانواده زنی ایرانی به نام سمیه به پلیس استکهلم سوئد خبر دادند دختر ۴۰ ساله‌شان گم شده‌است. یکی از اعضای خانواده‌اش گفت دخترمان سمیه که او را «ساشا» صدا می‌کردیم، از چند سال قبل در استکهلم زندگی می‌کند. او در این مدت با مردی سوئدی به نام «اریک وانهاتالو» که پنج سال از او بزرگ‌تر بود، آشنا شد و با هم ازدواج کردند. آن‌ها صاحب یک پسر خردسال بودند.

شوهرش اریک در نهایت به ظن قتل بازداشت شد و در جریان بازجویی‌ها ادعا کرد که از همسرش سمیه خبر ندارد، اما پس از هفت ماه قفل سکوت را شکست و مهرماه سال گذشته بود که به قتل اعتراف کرد.

او در شرح جنایت گفت: بعد از مشاجره با سمیه او را کتک زدم و بعد دست انداختم در گلویش و او را خفه کردم. در آن مدت پسر کوچکمان هم در خانه و شاهد ماجرا بود. وقتی دیدم که نفس نمی‌کشد، تصمیم گرفتم جسدش را از خانه خارج کنم. جسد را داخل قالی ایرانی که پدرش به ما هدیه داده‌بود، پیچیدم. بعد آن را به داخل خودرو منتقل کردم. سپس در حالی که بچه‌ام هم سوار خودرو کرده‌بودم پشت فرمان نشستم و به سمت خلیج سالتویکن رانندگی کردم. در محلی که از قبل در نظر گرفته‌بودم، جسد را به قعر آب فرستادم و به خانه برگشتم. صبح روز بعد هم به پلیس خبر دادم که همسرم از خانه بیرون رفته و دیگر برنگشته است.

بعد از اعتراف متهم بود که مأموران پلیس در محل حاضر شدند و جسد را از قعر ۲۳ متری آب خارج کردند. گزارش پزشکی قانونی در این‌باره نشان داد که سمیه با فشار بر عناصر حیاتی گردن به کام مرگ رفته‌است.

سمیه تنها یک نمونه از قتل و آدم‌کشی در سوئد است و سالانه ده‌ها زن و حتی مرد در این کشور مرفه اسکاندیناوی قربانی خشونت خانوادگی می‌شوند که در ادامه نگاهی آماری به این موضوع خواهیم داشت.

نگاهی آماری به خشونت مرگبار و قتل زنان در سوئد

چندی پیش آمار «شورای ملی پیشگیری از جرم» (Brå) نشان می‌داد تعداد افرادی که در سوئد توسط یک شریک یا شریک قبلی کشته شده‌اند بین سال‌های ۲۰۱۷ تا ۲۰۱۸ بیش از دو برابر شده‌است. تقریباً یک چهارم موارد و در مجموع ۲۶ مورد، توسط یک شریک یا شریک سابق انجام شده‌است - بیش از دو برابر سال قبل، زمانی که تنها ۱۱ مورد از این قبیل وجود داشت.

بیشتر افرادی که توسط شریک یا شریک قبلی کشته شدند، زنان بودند. بنابراین حدود ۶۷ درصد از کل این نوع قتل‌ها را زنان (۲۲ زن در سال) تشکیل می‌دادند. تنها پنج درصد از مردانی که قربانی خشونت مرگبار شده بودند توسط یک شریک یا شریک قبلی مورد حمله قرار گرفتند.

در دوره ۲۰۱۲-۲۰۱۷، به طور متوسط ۲۵ زن در هر سال به دلیل خشونت مرگبار جان خود را از دست می‌دادند اما تعداد افرادی که به دست شریک فعلی یا سابق خود جان خود را از دست داده‌اند حدود نصف این رقم بوده‌است.

بین سال‌های ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۵، هر سال به طور متوسط ۱۷ زن به دست یک شریک فعلی یا سابق جان خود را از دست می‌دادند، این رقم در دوره ۲۰۱۰-۲۰۱۵ به ۱۴ زن در هر سال کاهش یافته است.

وبسایت آماری «استاتیستا» در گزارشی با درج نموداری که در ذیل خواهد آمد، تعداد قتل‌ها را در سوئد از سال ۲۰۱۱ تا ۲۰۲۱ بر اساس جنسیت قربانی تفکیک کرده‌است؛ گزارشی که ۱۶ ژوئن ۲۰۲۲ انتشار یافت.

بر پایه این گزارش، مردان بیشتر از زنان قربانی قتل در سوئد می‌شوند. تعداد مردانی که در جرایم خشونت آمیز کشته شدند از سال ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۵ افزایش یافته اما از آن زمان تاکنون ثابت مانده است. در همین حال، تعداد قربانیان قتل زن در طول دهه گذشته معمولاً بین ۲۵ تا ۳۰ نفر بوده است. در سال ۲۰۲۱، ۸۹ مرد و ۲۴ زن به عنوان قربانیان قتل در سوئد تأیید شدند. در مقایسه با سایر کشورهای اروپایی، میزان قتل در سوئد در حدود متوسط بود.

چشمان بسته رسانه‌های غربی بر زن‌کُشی در سوئد

زنان در سوئد نه تنها قربانی خشونت خانگی و جامعه هستند بلکه آنها در فرصت‌های اجتماعی و اقتصادی نیز مورد بی‌مهری و تبعیض قرار می‌گیرند؛ فرصت‌هایی از اشتغال گرفته تا دستمزد.

تبعیض علیه زنان سوئد از مشاغل گرفته تا دستمزد

طبق نتایج انتشاریافته از وبسایت «یورو استات» به عنوان سایت آماری اتحادیه اروپا، میزان فقر زنان سوئد در سال ۲۰۲۱ میلادی ۱۶.۳۰ بود. تقریباً ۲۰ سال پس از معرفی سیستم بازنشستگی مبتنی بر امتیاز در سوئد، تفاوت قابل توجهی در پرداخت حقوق بازنشستگی وجود دارد و زنان به طور متوسط ۳۰ درصد کمتر از مردان دریافت می‌کنند.

بر اساس گزارش سالانه آمار سوئد در مورد برابری جنسیتی در سال ۲۰۲۲، تنها ۱۰ درصد از شرکت‌های فهرست شده در بورس اوراق بهادار استکهلم دارای رؤسای زن بوده‌اند. نرخ اشتغال در میان مردان در تمام سال‌های در نظر گرفته شده، بیشتر از زنان بود. در سال ۲۰۲۲، حدود ۷۱.۸ درصد اشتغال به مردان و ۶۶ درصد به زنان اختصاص می‌یافت.

در سال ۲۰۲۱، کارگران زن در سوئد به طور متوسط ۲۶ هزار و ۴۰۰ کرون سوئدی به صورت ماهانه درآمد داشتند، در حالی که میانگین حقوق برای مردان در همان طبقه ۳۰ هزار کرون سوئد در ماه بود. این تفاوت برای کارمندان دولتی بیشتر بود: در اینجا، مردان ۴۷ هزار و ۶۰۰ کرون در ماه حقوق می‌گرفتند، در حالی که این رقم برای زنان کمی بالاتر از ۴۰ هزار کرون بود.

چشمان بسته رسانه‌های غربی بر زن‌کُشی در سوئد

این در حالی است که زنان از سطح تحصیلات بالاتری نسبت به مردان برخوردار هستند، اما درآمد مردان در سوئد بیشتر از زنان است. میانگین درآمد زنان در کشور برابر با ۹۶ درصد از همتایان مرد آنها بوده‌است. در یک نظرسنجی (۲۰۲۲) در مورد نگرش نسبت به برابری جنسیتی، دستمزد برابر برای کار برابر، مهم‌ترین مسائلی است که زنان و دختران امروز در سوئد با آن مواجه هستند.

سال گذشته میلادی «کنفدراسیون اتحادیه‌های کارگری سوئد» در بیانیه‌ای اعلام کرد که از هر ۱۰ زن تنها ۴ زن به صورت تمام وقت در سوئد کار می‌کنند، به این معنی که شکاف جنسیتی واقعی در حقوق دریافتی در خانه بسیار بیشتر از آن چیزی است که به نظر می‌رسد. در سال ۲۰۲۲، نرخ بیکاری در میان مردان ۷ درصد بود، در مقایسه با ۸ درصد برای زنان. این در حالی است که نرخ بیکاری عمومی در همان سال ۷.۵ درصد بود.

فرجام سخن

کشتار زنان در پهنه قاره اروپا تنها مختص سوئد با جمعیتی حدود ۱۰ میلیون نفر نیست. طبق برآوردها، از هر ۷ زن در اروپا، یک نفر مورد خشونت خانگی شوهر، دوست پسر یا همسر سابق قرار می‌گیرد و در برخی از این موارد، آنها جان خود را نیز بر سر رابطه از دست داده‌اند.

حال این پرسش به ذهن می‌رسد که با توجه به عمق این فاجعه، چرا سلبریتی‌ها و رسانه‌های اروپایی از قبیل سوئد در این زمینه سکوت کرده‌اند؟ آنها ورود دو زن ایرانی‌تبار برای وزارت به پارلمان سوئد را برجسته می‌کنند تا ایران را ناقض حقوق زنان در مقابل دموکراسی پوشالی غرب به تصویر بکشند در حالی که سالانه ده‌ها زن جوان در همین کشور در سینه قبرستان دفن می‌شوند.

 آمار عجیب از تجاوز جنسی در آمریکا

تا سال‌ها پیش، خشونت علیه زنان در سوئد، تقریباً یک سوژه مخفی بود تا جایی که این کشور مرفه حوزه اسکاندیناوی از نظر برابری جنسی پیشرو قلمداد می‌شد اما اخبار و آمارها نشان می‌دهد که واقعیت چیز دیگری است و خشونت علیه زنان در آن رو به افزایش است به طوری که هر سه هفته یک زن در سوئد به دست نزدیکانش به قتل می‌رسد.

نمونه‌های زیادی وجود دارد که عمق این فاجعه را به تصویر می‌کشد. به تازگی مردی سوئدی که متهم است پس از قتل همسر ایرانی‌اش، جسد او را در قالی ایرانی پیچیده و آن را در قعر دریا پنهان کرده‌بود، محاکمه و به حبس ابد محکوم شد. جنایت علیه این زن ایرانی در حالی رقم خورده که رسانه‌های مدعی دفاع از حقوق زنان به دلیل غربی‌بودن عامل جنایت در این‌باره سکوت کرده‌اند.

قضیه از این قرار بود که فروردین‌ماه سال گذشته خانواده زنی ایرانی به نام سمیه به پلیس استکهلم سوئد خبر دادند دختر ۴۰ ساله‌شان گم شده‌است. یکی از اعضای خانواده‌اش گفت دخترمان سمیه که او را «ساشا» صدا می‌کردیم، از چند سال قبل در استکهلم زندگی می‌کند. او در این مدت با مردی سوئدی به نام «اریک وانهاتالو» که پنج سال از او بزرگ‌تر بود، آشنا شد و با هم ازدواج کردند. آن‌ها صاحب یک پسر خردسال بودند.

شوهرش اریک در نهایت به ظن قتل بازداشت شد و در جریان بازجویی‌ها ادعا کرد که از همسرش سمیه خبر ندارد، اما پس از هفت ماه قفل سکوت را شکست و مهرماه سال گذشته بود که به قتل اعتراف کرد.

او در شرح جنایت گفت: بعد از مشاجره با سمیه او را کتک زدم و بعد دست انداختم در گلویش و او را خفه کردم. در آن مدت پسر کوچکمان هم در خانه و شاهد ماجرا بود. وقتی دیدم که نفس نمی‌کشد، تصمیم گرفتم جسدش را از خانه خارج کنم. جسد را داخل قالی ایرانی که پدرش به ما هدیه داده‌بود، پیچیدم. بعد آن را به داخل خودرو منتقل کردم. سپس در حالی که بچه‌ام هم سوار خودرو کرده‌بودم پشت فرمان نشستم و به سمت خلیج سالتویکن رانندگی کردم. در محلی که از قبل در نظر گرفته‌بودم، جسد را به قعر آب فرستادم و به خانه برگشتم. صبح روز بعد هم به پلیس خبر دادم که همسرم از خانه بیرون رفته و دیگر برنگشته است.

بعد از اعتراف متهم بود که مأموران پلیس در محل حاضر شدند و جسد را از قعر ۲۳ متری آب خارج کردند. گزارش پزشکی قانونی در این‌باره نشان داد که سمیه با فشار بر عناصر حیاتی گردن به کام مرگ رفته‌است.

سمیه تنها یک نمونه از قتل و آدم‌کشی در سوئد است و سالانه ده‌ها زن و حتی مرد در این کشور مرفه اسکاندیناوی قربانی خشونت خانوادگی می‌شوند که در ادامه نگاهی آماری به این موضوع خواهیم داشت.

نگاهی آماری به خشونت مرگبار و قتل زنان در سوئد

چندی پیش آمار «شورای ملی پیشگیری از جرم» (Brå) نشان می‌داد تعداد افرادی که در سوئد توسط یک شریک یا شریک قبلی کشته شده‌اند بین سال‌های ۲۰۱۷ تا ۲۰۱۸ بیش از دو برابر شده‌است. تقریباً یک چهارم موارد و در مجموع ۲۶ مورد، توسط یک شریک یا شریک سابق انجام شده‌است - بیش از دو برابر سال قبل، زمانی که تنها ۱۱ مورد از این قبیل وجود داشت.

بیشتر افرادی که توسط شریک یا شریک قبلی کشته شدند، زنان بودند. بنابراین حدود ۶۷ درصد از کل این نوع قتل‌ها را زنان (۲۲ زن در سال) تشکیل می‌دادند. تنها پنج درصد از مردانی که قربانی خشونت مرگبار شده بودند توسط یک شریک یا شریک قبلی مورد حمله قرار گرفتند.

در دوره ۲۰۱۲-۲۰۱۷، به طور متوسط ۲۵ زن در هر سال به دلیل خشونت مرگبار جان خود را از دست می‌دادند اما تعداد افرادی که به دست شریک فعلی یا سابق خود جان خود را از دست داده‌اند حدود نصف این رقم بوده‌است.

بین سال‌های ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۵، هر سال به طور متوسط ۱۷ زن به دست یک شریک فعلی یا سابق جان خود را از دست می‌دادند، این رقم در دوره ۲۰۱۰-۲۰۱۵ به ۱۴ زن در هر سال کاهش یافته است.

وبسایت آماری «استاتیستا» در گزارشی با درج نموداری که در ذیل خواهد آمد، تعداد قتل‌ها را در سوئد از سال ۲۰۱۱ تا ۲۰۲۱ بر اساس جنسیت قربانی تفکیک کرده‌است؛ گزارشی که ۱۶ ژوئن ۲۰۲۲ انتشار یافت.

بر پایه این گزارش، مردان بیشتر از زنان قربانی قتل در سوئد می‌شوند. تعداد مردانی که در جرایم خشونت آمیز کشته شدند از سال ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۵ افزایش یافته اما از آن زمان تاکنون ثابت مانده است. در همین حال، تعداد قربانیان قتل زن در طول دهه گذشته معمولاً بین ۲۵ تا ۳۰ نفر بوده است. در سال ۲۰۲۱، ۸۹ مرد و ۲۴ زن به عنوان قربانیان قتل در سوئد تأیید شدند. در مقایسه با سایر کشورهای اروپایی، میزان قتل در سوئد در حدود متوسط بود.

چشمان بسته رسانه‌های غربی بر زن‌کُشی در سوئد

زنان در سوئد نه تنها قربانی خشونت خانگی و جامعه هستند بلکه آنها در فرصت‌های اجتماعی و اقتصادی نیز مورد بی‌مهری و تبعیض قرار می‌گیرند؛ فرصت‌هایی از اشتغال گرفته تا دستمزد.

تبعیض علیه زنان سوئد از مشاغل گرفته تا دستمزد

طبق نتایج انتشاریافته از وبسایت «یورو استات» به عنوان سایت آماری اتحادیه اروپا، میزان فقر زنان سوئد در سال ۲۰۲۱ میلادی ۱۶.۳۰ بود. تقریباً ۲۰ سال پس از معرفی سیستم بازنشستگی مبتنی بر امتیاز در سوئد، تفاوت قابل توجهی در پرداخت حقوق بازنشستگی وجود دارد و زنان به طور متوسط ۳۰ درصد کمتر از مردان دریافت می‌کنند.

بر اساس گزارش سالانه آمار سوئد در مورد برابری جنسیتی در سال ۲۰۲۲، تنها ۱۰ درصد از شرکت‌های فهرست شده در بورس اوراق بهادار استکهلم دارای رؤسای زن بوده‌اند. نرخ اشتغال در میان مردان در تمام سال‌های در نظر گرفته شده، بیشتر از زنان بود. در سال ۲۰۲۲، حدود ۷۱.۸ درصد اشتغال به مردان و ۶۶ درصد به زنان اختصاص می‌یافت.

در سال ۲۰۲۱، کارگران زن در سوئد به طور متوسط ۲۶ هزار و ۴۰۰ کرون سوئدی به صورت ماهانه درآمد داشتند، در حالی که میانگین حقوق برای مردان در همان طبقه ۳۰ هزار کرون سوئد در ماه بود. این تفاوت برای کارمندان دولتی بیشتر بود: در اینجا، مردان ۴۷ هزار و ۶۰۰ کرون در ماه حقوق می‌گرفتند، در حالی که این رقم برای زنان کمی بالاتر از ۴۰ هزار کرون بود.

چشمان بسته رسانه‌های غربی بر زن‌کُشی در سوئد

این در حالی است که زنان از سطح تحصیلات بالاتری نسبت به مردان برخوردار هستند، اما درآمد مردان در سوئد بیشتر از زنان است. میانگین درآمد زنان در کشور برابر با ۹۶ درصد از همتایان مرد آنها بوده‌است. در یک نظرسنجی (۲۰۲۲) در مورد نگرش نسبت به برابری جنسیتی، دستمزد برابر برای کار برابر، مهم‌ترین مسائلی است که زنان و دختران امروز در سوئد با آن مواجه هستند.

سال گذشته میلادی «کنفدراسیون اتحادیه‌های کارگری سوئد» در بیانیه‌ای اعلام کرد که از هر ۱۰ زن تنها ۴ زن به صورت تمام وقت در سوئد کار می‌کنند، به این معنی که شکاف جنسیتی واقعی در حقوق دریافتی در خانه بسیار بیشتر از آن چیزی است که به نظر می‌رسد. در سال ۲۰۲۲، نرخ بیکاری در میان مردان ۷ درصد بود، در مقایسه با ۸ درصد برای زنان. این در حالی است که نرخ بیکاری عمومی در همان سال ۷.۵ درصد بود.

فرجام سخن

کشتار زنان در پهنه قاره اروپا تنها مختص سوئد با جمعیتی حدود ۱۰ میلیون نفر نیست. طبق برآوردها، از هر ۷ زن در اروپا، یک نفر مورد خشونت خانگی شوهر، دوست پسر یا همسر سابق قرار می‌گیرد و در برخی از این موارد، آنها جان خود را نیز بر سر رابطه از دست داده‌اند.

حال این پرسش به ذهن می‌رسد که با توجه به عمق این فاجعه، چرا سلبریتی‌ها و رسانه‌های اروپایی از قبیل سوئد در این زمینه سکوت کرده‌اند؟ آنها ورود دو زن ایرانی‌تبار برای وزارت به پارلمان سوئد را برجسته می‌کنند تا ایران را ناقض حقوق زنان در مقابل دموکراسی پوشالی غرب به تصویر بکشند در حالی که سالانه ده‌ها زن جوان در همین کشور در سینه قبرستان دفن می‌شوند.

 

وصعیت تجاوزات جنسی در آمریکا

مردان غربی به زن نگاه نمی‌کنند؟/ آمار عجیب تجاوز و رابطه جنسی در آمریکا+ نمودار

مخالفان قانون حجاب مدعی هستند که عدم وجود این موضوع در جوامع غربی موجب عادی سازی جنسی شده است. حتی یکی از مجریان زن در شبکه منوتو برای تحقیر مردان ایرانی گفته بود که زنان در شهر ساحلی یکی از کشورهای غربی کاملاً برهنه بودند ولی هیچکس حتی نگاه هم نمی‌کرد!

برای پاسخ به این ادعا کشور ایالات متحده آمریکا را به عنوان منادی منادی لیبرالیسم در جهان درنظر می‌گیریم. نهاد موسوم به «RAINN» یک سازمان ضد خشونت جنسی در آمریکاست. این سازمان آمارهایی منتشر کرده است که خبر از وقایع فجیع زیرپوست جامعه آمریکا می‌دهد.[1] در این آمار آمده است:

۱: هر ۶۴ ثانیه یک تعرض جنسی (sexually assaulted) در آمریکا رخ می‌دهد. سنین ۱۲ تا ۳۴ سال بیشترین خطر برای تجاوز و تعرض جنسی است. یک نفر از هر ۶ زن آمریکایی در طول زندگی خود قربانی «تلاش برای تجاوز» یا «تجاوز کامل» شده است.

نهاد موسوم به مرکز ملی خشونت جنسی (NSVRC) در سال ۲۰۱۵، آمار مذکور را یک نفر از هر ۵ زن آمریکایی اعلام کرد. مضاف بر این، ۹۴% از زنانی که مورد تجاوز جنسی قرار می گیرند علائم اختلال استرس پس از شوک روحی (PTSD) را طی دو هفته پس از تجاوز تجربه می کنند. ۳۳% زنان قربانی به خودکشی فکر می‌کنند و ۱۳% دست به خودکشی می‌زنند.

۲: یکی از عجیب‌ترین آمارها مربوط به تجاوز به مردان است: قریب به ۳٪ مردان در آمریکا یا به تعبیری دیگر، یک نفر از هر ۳۳ مرد آمریکایی در طول زندگی خود قربانی «تلاش برای تجاوز» یا «تجاوز کامل» شده است. در آماری دیگر آمده است که مردان قربانی هر یک مورد از ۱۰ تعرض جنسی هستند. نهاد NSVRC نیز گزارش داده است که نزدیک به یک چهارم مردان در آمریکا (۲۴.۸٪) نوعی از تماس جنسی خشن را در طول زندگی خود تجربه کرده اند.[2]

دانش آموزان و دانشجویان مذکر ۵ برابر بیشتر از سایر پسران/مردان در معرض خشونت جنسی قرار دارند. یکی از دلایل این است که متجاوز پس از بلوغ در میان انواع تحریک کننده‌ها نظیر وب‌سایت‌های پورن و نیز دختران نیمه برهنه در جامعه غوطه ور است. دلیل دیگر نیز این است که عطش جنسی فرد متجاوز دیگر توسط دختران (به دلیل تعداد بالای رابطه جنسی) اطفاء نمی‌شود و او به دنبال سطح دیگری از انحرافات جنسی می‌رود. از همین روی، این عطش جنسی را با اعمال زور علیه همجنس خود به کار می‌گیرد.

۳: تخمین زده می شود که هر سال ۸۰۶۰۰ زندانی در بازداشت یا زندان خشونت جنسی را تجربه می‌کنند. نکته عجیب ماجرا اینجاست: ۶۰% از خشونت های جنسی علیه زندانیان توسط کارکنان زندان انجام می شود! پنتاگون نیز تخمین می زند که ۶.۲% از زنان و ۰.۷% از مردان در سال ۲۰۱۸ حین وظیفه مورد تعرض جنسی قرار گرفته‌اند.

۴: اکثر تعرضات جنسی در جامعه، نزدیک خانه قربانی رخ می‌دهد! این موضوع نشان می‌دهد که فرد متجاوز از قبل قربانی را می‌شناخته است. قاعدتاً قربانی باید از همسایگان یا هم‌شاگردی کالج، فردی آشنا در باشگاه یا محل کار باشد. فراوانی محل وقوع این تعرضات جنسی از این قرار است: ۵۵% داخل یا نزدیک خانه قربانی، ۱۵% در یک مکان عمومی نظیر اتوبوس، ۱۲% داخل یا نزدیک خانه خویشان(!)، ۱۰% در یک مکان عمومی ولی مسقف نظیر گاراژ و پارکینگ و ۸% در محوطه مدارس رخ داده است.

۵: هر ۹ دقیقه یک کودک در آمریکا مورد تعرض جنسی قرار می‌گیرد. یک نفر از هر ۹ دختر و یک نفر از هر ۵۳ پسر زیر ۱۸ سال در آمریکا قربانی سوءاستفاده یا تعرض جنسی به دست یک بزرگسال بوده است.

دختران ۸۲% از کل قربانیان زیر ۱۸ سال را تشکیل می‌دهند. آماری بالغ بر ۳۴% قربانیان جنسی (در سنین پایین)  در بازه سنی زیر ۱۲ سال هستند و ۶۶% در بازه سنی ۱۲ الی ۱۷ سال هستند. سالانه نیز ۷۷۵۰ تا ۱۲۵۰۰ کودک در آمریکا بر اثر تجاوز جنسی باردار می‌شود. این عدد یک تخمین بسیار کلی است و تعداد واقعی ممکن است متفاوت باشد. 

نکته اینجاست که ۹۷% قربانیان سنین پایین، فرد متجاوز را می‌شناسند. ۳۴% متجاوزین از اعضای خانواده و ۵۹% نیز از آشنایان (نظیر افراد حاضر در محل زندگی یا محل تحصیل) هستند. متجاوزین نیز فقط مرد نیستند. در میان موارد آزار جنسی گزارش شده در سال ۲۰۱۳، تعرض جنسی از سوی قریب به ۵۰۰۰ زن انجام شده بود!

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مرکز پیشگیری و کنترل بیماری (CDC) آمریکا گزارشی براساس داده‌های پیمایش ملی رشد خانواده (NSFG) منتشر کرد. آمار رابطه جنسی خارج از چارچوب برای دختران و پسران نوجوان و مجرد از قرار ذیل است:

۱: در سال ۲۰۰۲ بالغ بر ۴۴%، در بازه سال‌های ۲۰۰۶-۲۰۱۰ بالغ بر ۴۳%، در بازه سال‌های ۲۰۱۱-۲۰۱۵ و ۲۰۱۵-۲۰۱۷ بالغ بر ۴۲% دختران نوجوان رابطه جنسی داشته‌اند. مشابه همین آمار برای پسران ذکر شده است. به تعبیری دیگر، نیمی از نوجوانان آمریکا رابطه جنسی دارند.

۲: آخرین آمار نکته‌ جالبی دارد. [3] در گزارش مرکز پیشگیری و کنترل بیماری (CDC) میزان رابطه جنسی دختران و پسران آمریکایی تا سن ۲۰ سالگی تحمین زده شده است:

  • ۲۱% دختران تا ۱۵ سالگی، ۵۳% دختران تا ۱۷ سالگی، ۷۴% دختران تا ۱۹ سالگی و ۷۹% دختران تا ۲۰ سالگی در آمریکا با جنس مخالف رابطه جنسی برقرار کرده‌اند.
  • ۲۰% پسران تا ۱۵ سالگی، ۴۸% پسران تا ۱۷ سالگی، ۷۰% پسران تا ۱۹ سالگی و  ۷۷% پسران تا ۲۰ سالگی در آمریکا با جنس مخالف رابطه جنسی برقرار کرده‌اند.

آمارهای مذکور از قول نهادهای مستقر در آمریکا ذکر شده است. این آمار قدیمی و فقط مربوط به سه نهاد مطالعاتی «RAINN»، «NSVRC» و «CDC» بوده است. به این اعداد، آمار انحرافات جنسی نظیر رابطه جنسی با حیوانات، اشیاء، محارم  و ... را نیز باید اضافه کنیم. تخمین «رابطه جنسی ۸۰% دختران و پسران آمریکایی تا ۲۰ سالگی» و «تعرض جنسی به ۲۵% زنان» در آمریکا این گزاره را تایید می‌کند که مردان در کشورهای غربی فقط نگاه نمی‌کنند بلکه عمل می‌کنند!

بی‌نیازی جنسی مردان به ازدواج سبب شده است که آمار تجرّد در آمریکا به عنوان قدرتمندترین اقتصاد جهان بالا برود. به گونه‌ای که موسسه مطالعات خانواده (IFS) آمریکا گزارش داد[4] ۳۵% افراد ۲۵ تا ۵۰ ساله در آمریکا ( ۳۹ میلیون آمریکایی) اصلاً ازدواج نکردند. این آمار برای سال ۲۰۱۸ است. افراد مذکور قاعدتاً در مسائل جنسی مبتنی بر تعالیم مذهبی عمل نمی‌کنند و خارج از چارچوب خانواده آتش غریزه خود را اطفاء می‌کنند.

 
 

 

 


:: بازدید از این مطلب : 254
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
جمعه 16 تير 1402

 

در اواسط ماه می(اردیبهشت)، خبری در رسانه‌های فرانسه منتشر شد که یک شهروند نسبتا مسن، با اسپری رنگ به یک تابلوی نقاشی حمله و آن را مخدوش کرد.

بلافاصله رسانه‌های جریان اصلی، جریان‌های به اصطلاح روشنفکری و البته سیاستمداران این کشور، وارد میدان شدند و با شعار «دفاع از آزادی بیان» این اقدام و اقدامات مشابه در برابر تجلیات «هنری» مدرن را محکوم کردند. در اوج این کارزار در دفاع از «بیان هنری»، امانوئل مکرون، رییس جمهور این کشور، خود وارد عمل شد و به دفاع از آن تابلو و نقاش آن پرداخت.

اما واقعیت ماجرا این بود که آن تابلو، یک صحنه‌ی حقیقتا هولناک و ضدبشری را به نمایش می گذاشت: متجاوز پدوفیلی که همزمان در حال آزار جنسی دو کودک بود.

ذکر این توضیح ضروری است که آن‌چه ما را به نوشتن این سطور وا می دارد، افشای ذات مخوف و تاریک مقامات سیاسی کشوری است که خود را مهد دمکراسی مدرن و پدرسالار «حقوق بشر» و «آزادی بیان» در دنیا می داند، وگرنه، آثار «ضدهنری» نقاشی که تابلوی مورد نظر مربوط به اوست، آن اندازه شنیع، هولناک و پریشان‌کننده است که اصولا در این مجال قابل نمایش نیست.

کارنامه‌ی این زن «هرزه‌نگار» که به دروغ به «هنرمند» ملقب گشته، حاوی نقاشی‌های وحشتناکی است که اشکال مختلف سوء استفاده و شکنجه جنسی را نشان می دهد. و بسیاری از این نقاشی ها به وضوح شامل کودکان می شود. این نقاشی‌ها در مکان‌های مبهم و زیرزمینی به نمایش گذاشته نمی‌شوند، آن‌ها در کاخ توکیو، یعنی یک مرکز هنر معاصر "معتبر" در پاریس به نمایش گذاشته می‌شوند.

یکی از این نقاشی ها که حتی عنوان آن هم منحط و ضداخلاقی است(عمل جنسی انتزاعی!)، آنقدر پَست است که حتی باعث خشم مردم فرانسه شد، مردمی که متاسفانه سلیقه و هاضمه‌ آن‌ها از عصر موسوم به روشنگری و دوران انقلاب فرانسه به این سو، به تابوشکنی‌های اخلاقی عادت کرده است. با این حال، آش آن اندازه شور بود که شش انجمن بزرگ - به رهبری Association de Juristes Pour L'Enfance (وکلا برای دوران کودکی) - به این دلیل که قانون فرانسه نمایش تصاویر و صحنه‌های مستهجن خردسالان را ممنوع می کند، به دنبال حذف این نقاشی بودند. دادگاه، به بهانه دفاع از «آزادی بیان» علیه انجمن‌ها حکم داد.

سپس مردی مسن در اعتراض به محتوای شنیع و ضدبشری این تابلو مقداری رنگ به سمت آن پرتاب کرد. به دنبال این اتفاق، امانوئل مکرون، رییس جمهور فرانسه، راسا و شخصا دست به کار شد و در توییتر از این «زباله‌ی متعفن» دفاع کرد. او در حساب توئیتر خود نوشت:

شیطان کت و شلواری با عطر فرانسوی در کاخ الیزه/ چرا مکرون از تابلوهای «کودک‌آزاری» حمایت کرد؟ +عکس

"در این هشتم ماه مه که پیروزی آزادی را جشن می‌گیریم، اقدام خرابکارانه دیروز را محکوم می‌کنم. حمله به یک اثر، حمله به ارزش‌های ماست. در فرانسه هنر همیشه آزاد است و احترام به خلق فرهنگی تضمین شده است."

این تابلویی است که مکرون این‌چنین از آن دفاع می کرد.

شیطان کت و شلواری با عطر فرانسوی در کاخ الیزه/ چرا مکرون از تابلوهای «کودک‌آزاری» حمایت کرد؟ +عکس

همانطور که می بینید، این نقاشی، که قطعا از یک ذهن روانپریش، سادیست و جنایتکار برخاسته، به صورتی عریان کودکی را تحت تجاوز جنسی به تصویر می کشد. این نقاشی است که رئیس جمهور فرانسه - و بسیاری از مقامات دیگر - به شدت از آن دفاع کردند.

شیطان کت و شلواری با عطر فرانسوی در کاخ الیزه/ چرا مکرون از تابلوهای «کودک‌آزاری» حمایت کرد؟ +عکس

عجیب است: تنها زمانی که این افراد، این به اصطلاح «نخبگان» می‌گویند «آزادی بیان» دفاع از فیلم‌های پدوفیلی مانند Cuties، کتاب‌های کتابخانه مدرسه حاوی مطالب مستهجن یا «اثر هنری»! مانند آن چه اشاره شد، را مد نظر دارند، نقاشی‌هایی که به معنای واقعی کلمه یک پدوفیل (آزارگر جنسی کودکان) را به تصویر می‌کشد که به یک کودک تجاوز می‌کند.

به عبارت دیگر، در حالی که این افراد طرفدار سانسور هر چیزی هستند که خلاف دستور کار آن‌ها باشد، وقتی مردم در برابر وسواس جنون آمیز آنان و همفکران و همپالگی‌های منحرف و فاسدشان برای عادی سازی پدوفیلیا مقاومت نشان می دهند، به قهرمانان آزادی بیان تبدیل می شوند.

شیطان کت و شلواری با عطر فرانسوی در کاخ الیزه/ چرا مکرون از تابلوهای «کودک‌آزاری» حمایت کرد؟ +عکس

جالب این که طرفداران این گنداب متعفن به اصطلاح هنری، مدعی شدند که این نقاشی و خالق مریض آن، «جنایت»های در حال رخ دادن توسط روسیه در اوکراین را نشان می دهد! این یک ادعای پوچ و یک عذر بدتر از گناه بیش نیست.

مطلقاً چیزی در مورد این نقاشی وجود ندارد که به روسیه، اوکراین، جنگ یا هر چیز دیگری اشاره کند. نقاشی ها برای توضیح معنای خود نیازی به توییت ندارند. معنا با آنچه در نقاشی وجود دارد منتقل می شود. و چیزی که میلیون‌ها نفر می‌بینند یک «هنرمند» بیمار و عمیقاً آشفته است که وقت گذاشت و تجاوز به کودک را به عیان‌ترین شکل ممکن ترسیم کرد.

علاوه بر این، این مدافعان هنر منحط، واقعیت مهم دیگری را توضیح نمی دهند: «میریام کان»، خالق این اثر، صدها نقاشی وحشتناک را، با مضامین هولناک‌تر، بسیار قبل از جنگ اوکراین کشید. او علاقه‌ی شدیدی به تصویر کردن کودکان اسیرشده یا برده، کودک‌دزدی با هدف تجاوز، کودک‌خواری و تجاوز و شکنجه صریح کودکان دارد و در ادامه(با عذرخواهی از مخاطبان) تنها چند نمونه نسبتا قابل نمایش از آثار این ذهن تاریک را می آوریم، چرا که بیشتر آثار او علاوه بر غیراخلاقی بودن، به شدت روان‌آزار و از این رو غیرقابل نشان دادن هستند:

شیطان کت و شلواری با عطر فرانسوی در کاخ الیزه/ چرا مکرون از تابلوهای «کودک‌آزاری» حمایت کرد؟ +عکس

شیطان کت و شلواری با عطر فرانسوی در کاخ الیزه/ چرا مکرون از تابلوهای «کودک‌آزاری» حمایت کرد؟ +عکس

شیطان کت و شلواری با عطر فرانسوی در کاخ الیزه/ چرا مکرون از تابلوهای «کودک‌آزاری» حمایت کرد؟ +عکس

شیطان کت و شلواری با عطر فرانسوی در کاخ الیزه/ چرا مکرون از تابلوهای «کودک‌آزاری» حمایت کرد؟ +عکس

 

حقیقت تاریک در مورد این وضعیت اینجاست: نقاشی های میریام کان وسواس نخبگان غیبی را در مورد کنترل، شکنجه و سوء استفاده سیستماتیک از کودکان به تصویر می کشد. سبک نقاشی او به طرز وحشتناکی شبیه به هنرمندانی مانند «کیم نوبل»(قربانی سیستم کنترل ذهن موسوم به Monarch) است که او نیز سوء استفاده‌های وحشتناک از کودکان و حتی «نوزادان» را با سبکی متمایز به تصویر می کشد که کودکانه و در عین حال عمیقاً آزاردهنده و هولناک است.

میریام کان یک نقاش سوئیسی است که به عنوان "فمینیستی که دوست دارد مبارزه کند" توصیف می شود. گفته می‌شود که نقاشی‌های او شامل «فمینیسم، مضامین کودکان به خطر افتاده و آیین‌های زنانه با بازنمایی خشونت‌آمیز و تکان‌دهنده از اندام‌های جنسی» است. بله، توصیف رسمی کار او شامل کلمه "به خطر افتادن کودک" است. علی‌رغم این واقعیت، نقاشی‌های کان برای چندین دهه مورد ستایش قرار گرفته و در سراسر جهان در معرض دید قرار گرفته‌اند.

شیطان کت و شلواری با عطر فرانسوی در کاخ الیزه/ چرا مکرون از تابلوهای «کودک‌آزاری» حمایت کرد؟ +عکس
 
میریام کان

 

مرور مجموعه آثار کان مانند وارد شدن به ذهن یک فرد بیمار و سادیست است که از تماشای رنج مردم و به ویژه خردسالان لذت می برد. تعیین دقیق پیام پشت هر یک از این نقاشی ها دشوار است. با این حال، برخی از موضوعات تکراری واضح وجود دارد. و آنها وحشتناک هستند

نکته این جاست که، آن چیزی که امانوئل مکرون، رسانه‌های جریان اصلی و به اصطلاح «روشنفکران» فرانسوی، برای دفاع از آن یقه جر دادند و خود را به خاک کشیدند، نقاشی‌های مبهمی نیستند که توسط یک فرد خسته و تنها ساخته شده باشد. آن‌ها توسط میریام کان، یکی از مشهورترین نقاشان جهان امروزی ساخته شده اند. آثار او در کاخ توکیو - یکی از مهم‌ترین موزه‌های اروپا - به نمایش گذاشته شد. علاوه بر این، زمانی که یکی از نقاشی‌های او تخریب شد، امانوئل ماکرون خود به نجات آن پرداخت و از آن دفاع کرد – حتی گفت که این نقاشی «بخشی از فرهنگ ماست». به عنوان یادآوری، تابلویی که او از آن دفاع می کرد، یک کودک خردسال را تحت تجاوز جنسی به تصویر می کشید.

شیطان کت و شلواری با عطر فرانسوی در کاخ الیزه/ چرا مکرون از تابلوهای «کودک‌آزاری» حمایت کرد؟ +عکس

وقتی مکرون گفت که این نقاشی «بخشی از فرهنگ ماست»، منظورش فرهنگ مردم فرانسه نبود. منظور او فرهنگ بیمار و سادیستی نخبگانی بود که سوء استفاده سیستماتیک از کودکان را جشن می گیرد. این فرهنگ کسانی است که در حلقه‌های پدوفیلی نخبگان شرکت می‌کنند و بردگان را تحت کنترل ذهن مبتنی بر تروما قرار می‌دهند. این نخبگان نه تنها یک «جنبش» هنری را ایجاد کردند که بر جنون‌های روان بیمار ایشان متمرکز است، بلکه سعی می‌کنند با نمایش دادن آن‌ها در مکان‌های «معتبر»، آن را برای توده‌ها عادی کند.

شیطان کت و شلواری با عطر فرانسوی در کاخ الیزه/ چرا مکرون از تابلوهای «کودک‌آزاری» حمایت کرد؟ +عکس
 
علامت معروف به «شاخ شیطان» توسط مکرون
 
 
شیطان کت و شلواری با عطر فرانسوی در کاخ الیزه/ چرا مکرون از تابلوهای «کودک‌آزاری» حمایت کرد؟ +عکس
 
علامت «هرم» توسط مکرون

در طول تاریخ، آثار هنری که در موزه‌ها به نمایش گذاشته می‌شوند، ارزش‌ها و روح فرهنگی را منعکس کرده‌اند. نقاشی‌های یک روانپریش ضدبشر چون میریان کاین، در مورد فرهنگ چه می گویند؟ اصولا از کدام فرهنگ پرده برمی دارد؟ فرهنگی در محافل بسته و مناسک رازآمیز نخبگان در جریان است؟

گفتنی است که در خود فرانسه مدتی است که به شدت انحرافات اخلاقی مکرون، و «همجنسباز» بودن احتمالی او بسیار مورد بحث است. از جمله، قرائنی دال بر این وجود دارد که «همسر» او بریژیت مکرون، اصولا یک مرد تغییر جنسیت داده است.

شیطان کت و شلواری با عطر فرانسوی در کاخ الیزه/ چرا مکرون از تابلوهای «کودک‌آزاری» حمایت کرد؟ +عکس

 

اما این فرهنگ توده‌های مردم نیست، فرهنگ «آن‌ها»ست. و از طریق قدرت تبلیغات، سعی می کنند این فرهنگ را به «هنجارهای عام» تبدیل کنند. برای ساکت کردن مخالفان، نخبگان به تاکتیک جدید مورد علاقه خود می پردازند: «راست افراطی» کسانی که آن‌ها را زیر سوال می برند. در واقع، در هفته‌های گذشته، مقالات خبری بی‌شماری از فرانسه و سراسر جهان، کسانی را که با نقاشی‌هایی که تجاوز به کودک را به تصویر می‌کشد مخالف بودند، با جریان موهومی به نام «راست افراطی» مرتبط می‌کردند.

کلاف «جنسیت» حقیقی بانوی اول فرانسه

بریژیت ماکرون، بانوی اول فرانسه، در سال ۲۰۲۱ پرونده ای را علیه دو زن که ویدئویی در یوتیوب با عنوان "بریژیت ماکرون یک مرد است" بارگذاری کردند، تشکیل داد. ویدئوی مورد بحث اعلام کرد که بریژیت در سن ۱۸ سالگی تحت عمل جراحی تغییر جنسیت قرار گرفته است.

بریژیت مکرون در دادگاه شکست خورد/ کلاف «جنسیت» حقیقی بانوی اول فرانسه پیچیده‌تر شد+عکس

حال، اخیرا منابع خبری فرانسوی گزارش داد که شکایت بریژیت در مورد این ویدئو و این دو زن توسط یک قاضی در پاریس باطل شده است. 

 

در این گزارش آمده است:

"دادگاه در تصمیم خود با مشورت خبرگزاری فرانسه، دادخواست ارایه شده از سوی بریژیت ماکرون ذیل عنوان «تجاوز به حریم خصوصی و حقوق تصویر» را باطل اعلام کرد و اقدام آن دو زن را مصداق چنین اتهامی ندانست. "

 

 

بریژیت مکرون در دادگاه شکست خورد/ کلاف «جنسیت» حقیقی بانوی اول فرانسه پیچیده‌تر شد+عکس

بر اساس این گزارش، یکی از زنانی که ویدئوی یوتیوب را تهیه کرده است، خود را یک "رسانه" معرفی کرده است، در حالی که زن دوم خاطرنشان کرد که او یک "روزنامه نگار مستقل" است.

خانواده مکرون پس از پخش این ویدئوی بی اساس در کانال یوتیوب رسانه ادعایی، در فوریه ۲۰۲۲ از دادگاه درخواست کردند که این دو زن را محکوم و به پرداخت غرامت وادار کند و افزودند که این اتهامات "یک فرضیه‌ی کاملاً غیرعادی" است. 

بریژیت مکرون در دادگاه شکست خورد/ کلاف «جنسیت» حقیقی بانوی اول فرانسه پیچیده‌تر شد+عکس

یکی دیگر از رسانه های فرانسوی، به نام Le Media، در همین زمینه نوشت:

"سخت است تصور این که که بانوی اول فرانسه، همراه با بهترین وکلا، در توصیف شکایت خود به عنوان افترا به جای تجاوز به حریم خصوصی اشتباه کرده باشد. مگر این که سعی داشته هر چه زودتر پرونده را رها کند و بیشتر از این پیش نرود. "

گزارش شده است که شایعات در مورد بریژیت توسط گروه های سیاسی راست افراطی منتهی به انتخابات ۲۰۲۲ در فرانسه شعله ور شد.

بریژیت مکرون در دادگاه شکست خورد/ کلاف «جنسیت» حقیقی بانوی اول فرانسه پیچیده‌تر شد+عکس

در واقع مفهوم این حکم دادگاه و شکست شکایت حقوقی بانوی اول فرانسه برای همسر رئیس جمهور کنونی فرانسه، بریژیت ماکرون، به مشکلی واقعی تبدیل شده است، چرا که دادگاه از تایید افتراء بودن گزارش‌های مطبوعات فرانسوی در مورد وضعیت تراجنسیتی بریژیت خودداری کرده است.

به گفته نشریات فرانسوی، بریژیت ماکرون مردی بیولوژیکی است که با عمل جراحی به یک زن تبدیل شده است. پیش از این، بریژیت نام و نام خانوادگی دیگری داشت، چنین اطلاعاتی توسط یک "روزنامه نگار مستقل" گزارش شده است که در فرانسه به آن اشاره می شود.

بریژیت مکرون در دادگاه شکست خورد/ کلاف «جنسیت» حقیقی بانوی اول فرانسه پیچیده‌تر شد+عکس
 
گفته می شود پسرک سمت چپ تصویر، کودکی بانوی اول فرانسه است

نکته بسیار تکان‌دهنده این است اگر واقعاً بانوی اول فرانسه تراجنسیتی است، پس او مادر سه فرزند مکرون نیست. برخی رسانه‌ها، شخصیت واقعی بریژیت ماکرون را مردی به نام ژان میشل ترونیه شناسایی کرده‌اند که می توانست برادر بریژیت باشد که قبلا درگذشته است(ترونیه نام خانوادگی قبل از ازدواج بریژیت مکرون بوده است). برخی رسانه های فرانسوی این نسخه را تبلیغ می کنند که ترونیه و بریژیت اصولا یک نفر هستند، اما قبل و بعد از عمل جراحی تغییر جنسیت.

از زمان تصمیم دادگاه، هیچ اطلاعات جدیدی در مورد این موضوع وجود ندارد و خانواده مکرون نیز اظهار نظری نکرده اند.

مدت‌هاست که بحث جنسیت و هویت واقعی بریژیت مکرون در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی فرانسه مطرح است. شایعات آنلاین حاکی از آن است که بانوی اول فرانسه مردی به نام "Jean-Michel Trogneux" به دنیا آمده است، در حالی که در بیوگرافی رسمی او آمده است که نامش بریژیت ماری کلود ترونیه بوده و زن متولد شده است.

بریژیت مکرون در دادگاه شکست خورد/ کلاف «جنسیت» حقیقی بانوی اول فرانسه پیچیده‌تر شد+عکس

به عنوان «اثبات» این ادعاها، کاربران شبکه‌های اجتماعی، از جمله به کمیاب بودن عکس‌های منتشر شده از بریژیت ماکرون در دوران جوانی‌اش، و همچنین تمایل او به «پنهان کردن گردنش» اشاره می‌کنند.

بریژیت مکرون در دادگاه شکست خورد/ کلاف «جنسیت» حقیقی بانوی اول فرانسه پیچیده‌تر شد+عکس

بریژیت مکرون در دادگاه شکست خورد/ کلاف «جنسیت» حقیقی بانوی اول فرانسه پیچیده‌تر شد+عکس

یکی از نام‌های کلیدی این فرضیه، »ناتاشا ری»، روزنامه‌نگار است که ادعا می‌کند به مدت سه سال در مورد گذشته بریژیت ماکرون تحقیق کرده است. در مصاحبه‌ای در سال ۲۰۲۱ ری گفت که موفق به تهیه اسنادی شده است که تایید می کند بانوی اول، مرد به دنیا آمده است، و این شواهد "در یک پاکت مهر و موم شده، تحت مراقبت یک وکیل است"، و افزود که او آن را به وقت مقتضی به دادگاه ارائه خواهد کرد. این احتمال قوی وجود دارد که ارایه چنین اسنادی در دادگاه اخیر، منجر به تبرئه منتشرکنندگان آن گزارش ویدئویی درباره ترانسجندر بودن بریژیت مکرون شده باشد.

گفتنی است که به همان اندازه، شایعات و ادعای بسیار پررنگی وجود دارد که امانوئل مکرون، به صورت پنهان یک فرد همجنسباز است. شاید نخستین بار در آستانه انتخابات ۲۰۱۷ فرانسه بود که ژولیان آسانژ، موسس وبسایت ویکی‌لیکس مدعی شد که اسنادی از امانوئل مکرون در اختیار دارد که برای مفتضح کردن او و جناح سیاسی پشت او کافی است. 

بریژیت مکرون در دادگاه شکست خورد/ کلاف «جنسیت» حقیقی بانوی اول فرانسه پیچیده‌تر شد+عکس

روزنامه بریتانیایی دیلی‌میل هم در ژانویه ۲۰۲۲ در چند گزارش شواهد و قراینی دال بر همجنسباز بودن مکرون ارایه کرد. 

بریژیت مکرون در دادگاه شکست خورد/ کلاف «جنسیت» حقیقی بانوی اول فرانسه پیچیده‌تر شد+عکس


:: بازدید از این مطلب : 277
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
یک شنبه 11 تير 1402

 

بعضی واژه ها در واژه یاب ها معنی خاص خود را نشان می دهند.در حالیکه همین واژه اگر برای مکانی خاص یا جای خاصی قرار گیرد معنی اش تغییر نمی کند ولی ارزش دار می شود. مثلا ذلت کلمه است که معنی آن جزء کلمات ارزشی نیست. خواری، حقارت، نکبت معنی آن است. ذلت یعنی خواری در برابر مردم ، کسی که ذلت پذیر است، به خاطر رسیدن به بعضی از متاع عای دنیوی خود را در برابر اشخاصی خوار و ذلیل می کنند. این کلمه در جای دیگر ارزش پیدا می کند. آنهم ذلت در برابر خدا. انسان هزچه در برابر خدا خود را خوار و ذلیل نشان دهد.برعکس در مقابل مردم عزت وارزش بیشتری پیدا می کند. چون از آن ذلت اولی خود را دورمی کند.

اگر تمام رفتار و خواسته های ما در گروه رضایت حق تعالی باشد و فرد خود را ذلیل و ناتوان در برابر قدرت حق تعالی قرار دهد خداوند نیز ابهت و عطوفت فرد را در دل مردم قرار می دهد. صاحب اصلی دلها خداست. چنین شخصی در مقابل بزرکترین زورگوی دنیا خم به ابرو نمی آورد و در مقابل مردم نیز مهربان است. 

این نوع نگرش در تفکر لیبرالیستی غرب غریب است، زیرا پایه تفکری چنین تفکری ریشه در معرفت و ارزش ها و کرامات انسانی دارد. در حالیکه مبنای فکری یک لیبرالیست (غربی ها) ریشه در سود و لذت دارد که نظام حکومتی اش یک نظام شهوت سالار به صورت یک جامعه مدرن و اتوکشیده است. چون زیر بنای فکری غرب بر پایه سود و لذت بی حد و حصر پی ریزی شده است برای رسیدن به این دو واژه هیچ حد و مرزی نمی شناسد. این نوع تفکر برای رسیده به هدف حتی به مردم جامعه خود نیز رحم نمی کند. مردم را چنان سرگرم خطوط ترسیم شده جامعه به اصطلاح مدنی خود می کند، که حتی نمی توانند فکر آزاد اندیشی داشته باشند، برای قدم ره قدم آنها برنامه دارند و چون برنامه های آنها آمیخته با بیبند باری و لذت های دنیوی و هوس های زودگذر است، گرفتار توهم آگاهی یک سیکل مدار بسته فکری اجتماعی می شوند. خوراک لازم را نیز با جراید کثیرالانتشار، روزنامه ها و مجلات و شبکه های مجازی برای آنها تهیه می نمایند.

یک نمونه از بیرحمی ها که غرب به نیمی از جامعه خود روا داشته است. زنان است. تفکر سود و لذت یادگار اندیشمندان غربی است که بعد از دوره رنسانس در پی جستجوی آن بوده اند. این درخت تنومند از درون پوسیده که مدعی است بدون خدا هم می توان زندگی کرد. حالا دارد ثمرش را به جامعه بشری نشان می دهد. برای بدست آوردن ثروت «سود» هدف وسیله را توجیه می کند با اصل مهم جواز تجاوز به حریم خصوصی نیز باز می شود. چا کسانی بهتر از زنان می توانند جیب سرمایه دارن پر کنند. از نوع جنسیت سوء استفاده نمودند و به سوء استفاده از اسم و واژه آزادی،ارزش، حریت، معنویت، عفاف و پاکدامنی را از زنها گرفت و آنها را به سمت و سوی سوداگرا اقتصادی در حوزه های مختلف(تبلیقاتی، تولیدی، خودفروشی به سبک مدرن) کشاندند.  

غرب از آزادی شمشیری بران ساخت، اولین ضربه ای که اندیشمندان لیبرال غربی با این شمشیر وارد کردند، پیکر خوش ترکیب خود آزادی واغعی بود که می تواند با تمام ارزش هایی که در دل خود دارد به جامعه آرامش ببخشد. آنها با همین شمشیر دودم آزادی مسیر مهرورزی، معرفت، کرامت انسانی را طوری شخم زدند که آثاری از این ارزش های انسانیت در مسیر به سوی لیبرالیسم نه خوانه زند و نه رهروان مسیر بویی از این مفاهیم عطر آلود زیبائیهای ماندگار را استشمام نمایند. از چهره آزادی واقعی می توان اثرات تازیانهایی که با نام او به آزادی زده اند، دید. تا توتنستند در همان مسیر تخم پلیدی کاشتند. که رهروان این مسیر خوش بزک کرده برداشتی جز لذت های زودگذر و کسب در آمدهای نامشروع نداشته باشند. مکملهای آزادی تحریف شده طوری در این مسیر پاشیده شده است که با ابزاری به نام قانون آنها را در میان جامعه خود به سوغات برده اند. بیچاره مردمی که با نآگاهی های خود مرام هایی را دارند که حیوانات هم ندارند.

 


:: بازدید از این مطلب : 136
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
پنج شنبه 8 تير 1402

 دیگر رسانه‌ها- نورنیوز نوشت: اخیراً دادستان تهران با حضور در بند محکومان مالی ندامت‌گاه مرکزی زنان استان تهران، ضمن برپایی میز خدمت به صورت چهره به چهره با مددجویان این بند دیدار کرد و پاسخ‌گوی درخواست‌های آنها شد. 

یکی از پرونده‌های قابل توجه در این ملاقات حضوری، اظهارات لیلا کریمی خواهر علی کریمی درباره کلاه‌برداری برادرش از او بود که جزئیات آن در رسانه‌ها منتشر شد.

رونمایی از چک بی‌محل دیگری که علی کریمی از حساب خواهرش کشید+ سند

 

اسناد و مدارک این پرونده و همچنین اظهارات و مکاتبات خانم کریمی نشان می‌دهد دقیقاً زمانی که علی کریمی با انتشار مطالب مختلف در صفحات مجازی شخصی‌اش، خود را حامی حقوق زنان معرفی و شعار تبلیغاتی «زن، زندگی، آزادی» را تکرار می‌کرده، حتی به خواهر خود که دو فرزند ۵ و ۱۵ ساله دارد نیز رحم نکرده است.

درد و رنج‌های جان‌سوزی که به واسطه رفتار غیر انسانی و غیر اخلاقی کریمی در این ۱۷ ماه بر خواهرش با دو فرزند گذشته است، گرچه با اسناد و مدارک غیرقابل انکار منتشر شده اما کریمی بدون هیچ توضیحی سیاست فرار به جلو را در پیش گرفته است.

 

تصویر چک برگشتی خواهر علی کریمی

در این خصوص ذکر چند نکته ضروری است:

نخست؛ رنج‌های تحمیل شده توسط علی کریمی ـ که در ماه‌های گذشته ژست ناجی زنان گرفته و بر آن بوده تا به کمک پروپاگاندای رسانه‌های معاند در قامت یک اپوزیسیونِ انسان‌دوست ظاهر شود ـ به خواهرش به عنوان یک زن، رونمایی از باطن حقیقی نقاب فریبنده‌ای است که مدعیان حقوق بشر و حقوق زنان را رسوا می‌کند. 

مسلماً فردی که به خانواده و نزدیک‌ترین افراد به خود خیانت می‌کند و هیچ مسئولیتی در قبال آنها نمی‌پذیرد، ذره‌ای برای دیگران ارزش قائل نبوده و جز منافع شخصی به چیز دیگری نمی‌اندیشد، چنانچه طی ماه‌های گذشته با تحریک جوانان موجب بروز خسارات جبران‌ناپذیر به مردم و کشور شده و جیب خود را پُر کرده است. 

دوم؛ ماهیت کلاه‌بردار و ضد انسانی علی کریمی از منظر ماهیت حاضران در سیرک جورج تاون با ادعای منشور همبستگی نیز قابل بررسی است، چه، همه آن افراد یک به یک با رسوایی‌هایی از جنس فساد و کلاه‌برداری‌ در پوشش «زن زندگی آزادی» مواجه شدند. 

در این خصوص؛ اظهارات علی جوانمردی عنصر ضدایرانی مشغول در صدای آمریکا علیه کاسبی کردن پهلوی از کمک‌های مالی ضدانقلاب جالب توجه است: «مبارزه فرزندان ما به عاملی برای پول جمع کردن و تقویت بنیه مالی این افراد تبدیل شده است. فقط بیش از یک میلیون دلار در لس‌آنجلس جمع شده است، اینکه در اروپا چقدر جمع شده، مهم نیست؛ به‌زودی ما خواهیم گفت چقدر از اسرائیل گرفتند! این پول‌ها که به اسم مردم ایران برای اعتصاب سراسری، برای اعتراضات جمع شده، به کجا رسیده است؟ در مورد ثروت میلیارد دلاری در باهاما و جزایر دیگر هنوز صحبت نکرده‌ام!»

نکته اینکه؛ کاسبی به نام مردم ایران و هزینه کردن آن در سرمایه‌گذاری‌ها و خوش‌گذرانی‌های شخصی تنها شامل پهلوی نیست، چنانچه طبق شواهد موجود، حامد اسماعیلیون نیز به سرکیسه کردن و کسب منافع مالی شخصی پرداخته است که همین موضوع شکایت بسیاری از خانواده‌های هواپیمای اوکراینی را به همراه داشته است.

مسیح علی‌نژاد هم طبق آنچه در ستون هزینه‌های آژانس رسانه‌های جهانی ایالات متحده آمریکا آمده، قرارداد سالانه جدیدی به ارزش پایه ۹۹ هزار دلار برای سال مالی ۲۰۲۳ با آنها منعقد کرده است.

این وب‌گاه همچنین نشان می‌دهد که علی‌نژاد که خود را حامی و دلسوز مردم ایران نشان می‌دهد در سال مالی اول مارس ۲۰۲۲ (۱۰ اسفند ۱۴۰۰) تا ۲۸ فوریه ۲۰۲۳ (۹ اسفند ۱۴۰۱) مبلغ ۱۰۸ هزار دلار پاداش از آژانس رسانه‌های جهانی آمریکا برای خوش‌خدمتی به دولت آمریکا علیه ملت ایران دریافت کرده است.

البته پیش از این در دعوای میان او و مجری من‌وتو مشخص شد که علی‌نژاد چگونه با اعتراضات تجارت می‌کند و گریه خود را می‌فروشد و برای مصاحبه‌ای که حتی پخش نشده ۱۰ هزار پوند مطالبه می‌کند.

نازنین بنیادی، گلشیفته فراهانی و دیگران هم هر یک به عناوینی زیر پوشش «زن زندگی آزادی» به کاسبی خود در قالب دریافت کمک‌های مالی و یا حضور در جشنواره‌ها و گرفتن جوایز به اصطلاح حقوق بشری و هنری پرداخته‌اند.

سوم؛ نوع رفتار رسانه‌های بیگانه از جمله فارسی‌زبانان معاند در پرونده مربوط به خواهر علی کریمی حاوی معانی بسیاری است. بی‌بی‌سی فارسی، من‌وتو، اینترنشنال، صدای آمریکا، رادیو فردا و... که همواره خود را ناجی و حامی زنان معرفی کرده و شبانه‌روز با شعار و هشتگ «زن زندگی آزادی»، خود را رهایی‌بخش زنان ایران معرفی می‌کنند، طی ۱۷ ماه زندانی بودن لیلا کریمی به دلیل کلاه‌برداری برادرش نه تنها هیچ اشاره‌ای به موضوع نداشته و هیچ کدام از دادخواهی‌ها و درخواست‌های او را پوشش نداده‌اند بلکه با حمایت‌های تهوع‌آور از علی کریمی سعی در معرفی او در قامت یک قهرمان داشته‌اند.

 این رسانه‌ها که با پردازش‌های خبری به دنبال قهرمان‌سازی از یک کلاه‌بردار بوده‌اند حتی حاضر به پوشش رنج‌های اخیر لیلا کریمی نشده و در حالی که اسناد متقن کلاه‌برداری علی کریمی به عنوان کسی که حتی به خانواده خودش هم رحم نکرده منتشر شده، فقط شعارهای علی کریمی که حکم فرار به جلو را دارد منتشر کردند! 

حقیقت کاملاً روشن است؛ برای این رسانه‌ها و اربابانشان، زن فقط ابزاری برای رسیدن به اهدافشان علیه سایر کشورهاست و در عمل هیج اعتقادی به حقوق زن و حمایت از آن ندارند.

آنچه توسط علی کریمی و رسانه‌های بیگانه علیه لیلا کریمی صورت گرفته، درسی بزرگ برای کسانی است که در خیال خود علی کریمی را قهرمان و حامی زن تصور کرده و متأثر از همین خیال، گرفتار فضاسازی‌های القایی و دروغ او و رسانه‌های حامی او شده‌اند.


:: بازدید از این مطلب : 283
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
پنج شنبه 8 تير 1402

 

مسعود اکبری در یادداشتی نوشت: «جیمز جوردانو» متخصص علوم اعصاب در بخشی از کتاب «نوروتکنولوژی در امنیت ملی و دفاع» آورده است: «مغز انسان میدان نبرد قرن بیست‌ و یکم است. هدف این است که نه تنها آنچه مردم فکر می‌کنند، بلکه نحوه تفکر و عمل آنها نیز تغییر کند.

اگر این جنگ با موفقیت انجام شود، باورها و رفتارهای فردی و گروهی را شکل داده و تحت تأثیر قرار می‌دهد تا به نفع اهداف تاکتیکی یا استراتژیک مهاجم باشد. در شکل حداکثری خود، این پتانسیل را دارد که کل جامعه را بشکند و از هم بپاشد، به‌طوری که دیگر اراده جمعی برای مقاومت در برابر نیات دشمن را نداشته باشد. در این میدان نیروی مهاجم می‌تواند بدون توسل به زور یا اجبار آشکار، جامعه را تحت سلطه خود درآورد.»

در جنگ ترکیبی، خبری از حمله نظامی نیست و دستور کار اصلی بمباران افکارعمومی است. در این جنگ، ذهن انسان‌ها به میدان نبرد تبدیل می‌شود. اغتشاشات سال گذشته یکی از مصادیق روشن در این خصوص است.

دشمن در سال گذشته عوامل فرهنگی، امنیتی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را در کنار یکدیگر بکار گرفت تا اراده ملت را سست و امیدها را خاموش کند. رهبر معظم انقلاب- 14 خرداد 1402- فرمودند: «طرّاحی آنها جوری بود که فکر می‌کردند کار جمهوری اسلامی تمام شده، فکر می‌کردند می‌توانند ملّت ایران را به خدمت بگیرند.

احمق‌ها باز هم ‌اشتباه کردند، باز هم ملّت را نشناختند. البتّه ملّت ایران به آنها بی‌اعتنائی کرد، به فراخوان آنها اعتنائی نکرد. جوان‌های متعهّد در خیابان‌ها، در دانشگاه‌ها توانستند کارهای بزرگی انجام بدهند...دشمن را ناکام کردند. نقشه‌ دشمن باطل شد ولی این هشدار به همه داده شد که از کید دشمن غفلت نکنید.»

دشمن در سال گذشته با وجود سرمایه‌گذاری هنگفت، سیلی محکمی از ملت ایران خورد. اما قطعا این جنگ پایان نیافته و باید نسبت به خدعه دشمن، آگاه و هوشیار بود. به این موارد توجه کنید:

1- براساس مصوبه شورای‌عالی انقلاب فرهنگی- در جلسه 30 خرداد سال جاری- وظیفه نظارت در حوزه سکوهای صوت و تصویر فراگیر و شبکه نمایش خانگی طبق قانون اساسی و قوانین موضوعه برعهده سازمان صدا و سیما قرار گرفت. بنابر تصریح اصل ۴۴ قانون اساسی، رادیو و تلویزیون به‌صورت مالکیت عمومی بوده و در اختیار دولت است. همچنین طبق نظر تفسیری شورای نگهبان مورخ 10 مهر 1379 انتشار و پخش برنامه‌های صوتی و تصویری از طریق سیستم‌های فنی قابل انتشارِ فراگیر (همانند ماهواره فرستنده فیبر نوری و...) برای مردم در قالب امواج رادیویی و کابلی غیر از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران خلاف اصل مذکور است.

نکته آن که بلافاصله پس از انتشار خبر مربوط به مصوبه اخیر شورای‌عالی انقلاب فرهنگی، رسانه‌های معاند و از جمله رسانه تروریستی «اینترنشنال» با عصبانیت نسبت به آن موضع گرفته و این اقدام را در تضاد با آزادی عمل «هنرمندان مستقل»! قلمداد کردند.
همزمان با خشم و عصبانیت رسانه‌های معاند، رسانه‌های منتسب به جریان مدعی اصلاحات در داخل نیز فریاد وامصیبتا سر داده و با تیترهایی از جمله «خطر تعطیلی صنعت سینما»، «علیه شبکه خانگی»، «سرعت‌گیر پاستور برای نمایش خانگی»، «به نام مردم، به کام صداوسیما» و... به این خبر واکنش نشان دادند.

شلوغ بازی رسانه‌های معاند و همصدایی مدعیان اصلاحات با این عملیات رسانه‌ای در حالی است که تولیدات شبکه نمایش خانگی، اعتراض گسترده عموم مردم را در پی داشته است. عادی‌سازی روابط نامشروع، شوخی‌های متعدد جنسی، ترویج خشونت- از جمله نمایش روش‌های شکنجه-، عادی‌سازی مصرف مواد مخدر و مشروبات الکلی، توهین به باورهای دینی، پدرکُشی و هتک جایگاه پدر و مادر، تبلیغ و ترویج ازدواج سفید، به‌کارگیری الفاظ رکیک، عادی‌سازی استفاده کودکان از دخانیات و...تنها بخشی از محتوای مبتذل تولیدات شبکه نمایش خانگی است.

اما در کنار همه این موارد، تحرکات شبکه نمایش خانگی در اغتشاشات سال گذشته نیز قابل تأمل است. در اوایل شهریور سال گذشته، دست‌کم یک‌ماه قبل از آشوب‌ها به بهانه حقوق زنان، سریالی در شبکه خانگی منتشر شد که در حقیقت راهنمای اغتشاشات با تابلوی حقوق زنان بود. این سریال با استقبال ویژه رسانه‌های معاند در خارج و جریان غربگرا در داخل مواجه شد. یکی از توصیه‌های ویژه در این سریال، اقدام مسلحانه علیه نیروهای امنیتی و نیروهای منتسب به حاکمیت بود.

پیش از آن نیز سریال دیگری در شبکه نمایش خانگی با محوریت ایجاد تنفر و خشونت علیه حافظان امنیت با تبلیغات گسترده پخش شد. نکته قابل توجه اینجاست که این سریال نیز با استقبال ویژه رسانه‌های معاند در خارج و جریان غربگرا در داخل مواجه شد و همزمان اعتراض گسترده خانواده‌ها را در پی داشت.

نحوه مواجهه آشوبگران با نیروهای حافظ امنیت در اغتشاشات سال 1401 درمقایسه با فتنه‌های قبلی یک تفاوت عمده داشت و آن توحش و خشونت بی‌سابقه بود. قطعا تهییج رسانه‌های بیگانه و دنباله‌های داخلی آن، عامل اصلی در این خصوص بود اما بدون شک، تولیدات نمایش خانگی و از جمله دو نمونه ‌اشاره شده نیز در این خصوص تأثیرگذار بوده‌اند.

2- به لطف خدا، دولت سیزدهم با وجود آنکه میراث نامطلوبی از مدعیان اصلاحات و اعتدال تحویل گرفت، با «تدبیر و امید» این میدان مین را پشت سر گذاشته و با همت و تلاش شبانه‌روزی در پی رفع مشکلات و به‌خصوص مشکلات اقتصادی است و تاکنون نیز توفیقات بسیاری به دست آورده است.

حالا به این خبر توجه کنید: در روزهای گذشته دهمین دوره هیئت نمایندگان اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی ایران برای انتخاب هیئت‌رئیسه این نهاد برگزار شد. کارشناسان از اتاق بازرگانی با عنوان «پارلمان اقتصادی بخش خصوصی» نام می‌برند. بخشی که موتور محرک اقتصاد کشور است. همچنین اتاق بازرگانی ایران یکی از مراکز حساس اقتصادی کشور است و دسترسی ویژه به بسیاری از اطلاعات طبقه‌بندی‌شده دارد که به‌صورت طبیعی نباید در اختیار ‌اشخاص بدون صلاحیت قرار بگیرد با این‌حال نکته قابل تأمل این‌جاست که فردی که به‌عنوان رئیس‌جدید اتاق بازرگانی ایران انتخاب شده است، در اغتشاشات سال گذشته، حامی آشوب و التهاب بوده است.

در این انتخابات، آشکارا برخلاف قانون نحوه انتصاب ‌اشخاص در مشاغل حساس عمل شده است. براساس مفاد این قانون، ریاست اتاق بازرگانی جزو مشاغل مهم و حساس محسوب می‌گردد و نهادهای نظارتی یک ماه فرصت دارند تا درخصوص صلاحیت نامزدها اعلام نظر کنند.

گفتنی است که طبق گزارش مستند، عدم صلاحیت فرد منتخب به‌صورت کتبی به اتاق بازرگانی از سوی مراجع قانونی اعلام گردیده است. علاوه‌بر این حراست وزارت صمت نیز نامه‌ای مبنی بر عدم صلاحیت وی به برگزارکنندگان انتخابات اتاق بازرگانی تحویل داده بود. اما وی به رغم رد صلاحیت در انتخابات شرکت کرده است.

پس از انتشار اخبار مربوط به روند انتخاب رئیس‌جدید اتاق بازرگانی ایران، نمایندگان مجلس، رسانه‌ها و تشکل‌های دانشجویی نسبت به آن اعتراض کرده و خواستار اجرای قانون شدند. در این مورد نیز رسانه‌های معاند و جریان غربگرا به صورت ویژه از این فرد حمایت کرده و اصرار دارند که وی در مسند ریاست اتاق بازرگانی ایران باقی بماند، آن هم شخصی که آشکارا حامی اوباش و تروریست‌ها بوده و در جنگ ترکیبی، آب به آسیاب دشمن ریخته است. به نظر شما شخصی که برای براندازی، توئیت منتشر کرده و هشتگ می‌زد، می‌تواند امانتدار اسرار نظام بوده و در جنگ اقتصادی، مقابل دشمن بایستد؟!

3- نوع واکنش رسانه‌های دشمن به این دو فقره، حاکی از آن است که هم در موضوع شبکه نمایش خانگی و هم در موضوع اتاق بازرگانی ایران، نقطه‌زنی انجام شده و همین مسئله جیغ و داد بازوهای رسانه‌ای دشمن و دنباله‌های داخلی آن را به دنبال داشته است.
بر همین اساس لازم است که دستگاه‌های ذی‌ربط به پشتوانه مطالبه قاطبه مردم عزیز ایران و بدون تأثیرپذیری از شلوغ بازی رسانه‌های معاند و دنباله‌های داخلی، قانون را اجرا کرده و نقشه دشمن را ناکام بگذارند.

در بخشی از آیه 112 سوره مبارکه هود آمده است: «فَاستَقِم کَما اُمِرتَ وَ مَن تابَ مَعَک»؛ پس، همان‌گونه که دستور یافته‌ای ایستادگی کن، و هر که با همراهی تو به خدا رجوع کرده [نیز چنین کند]...»؛ ملت ایران هوشیار است و همان‌طور که به بانیان و حامیان جنگ ترکیبی در سال گذشته سیلی زد، پس از آن نیز چنین خواهد کرد و از کید دشمن غافل نخواهد شد؛ ان شاءالله.


:: بازدید از این مطلب : 259
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
چهار شنبه 7 تير 1402

 

در آخرین روز از بهار امسال یک خبر عجیب از شهر دورس نظر همه را به سوی خود جلب کرد، رسانه‌های آلبانی اعلام کردند که در اثر درگیری میان نیروهای پلیس و عناصر منافقین یکی از اعضای این گروهک تروریستی به هلاکت رسیده و نزدیک به ۱۰۰ نفر از ساکنین کمپ تیرانا معروف به اشرف ۳ زخمی شده‌اند.

پلیس آلبانی اعلام کرد که بر اساس حکم دادگاه آلبانی و به دلیل نقض توافقات صورت گرفته به لانه تروریستی فرقه رجوی حمله کرده است. ساعاتی پس از این ماجرا وزارت کشور آلبانی نیز یک بیانیه منتشر کرده و نوشت که پاک‌سازی مقر منافقین با تصمیم دادگاه صورت گرفته است در این بیانیه آمده بود که عملیات پلیس در راستای اجرای قانون ویژه پیگرد علیه فساد و جنایت سازمان یافته و همچنین تصمیم دادگاه ویژه مربوط به فساد و جنایت سازمان یافته انجام شده است. تصمیم دادگاه نتیجه اقدامات گروهک منافقین بوده که با تعهدات آنها در سال ۲۰۱۴ یعنی در زمان استقرار این گروه در آلبانی داده بودند در تعارض بوده است.

بر اساس گزارشات پلیس ضدتروریسم آلبانی بارها درخواست فراهم شدن امکان بازرسی از کمپ اشرف ۳ را ارائه کرده بود و برخی از این درخواست‌ها با تذکر و اخطار همراه بوده اما با این وجود منافقین به این درخواست‌ها مبنی بر حضور و بازرسی از این کمپ تن ندادند که نهایتا به دلیل نگرانی از انجام برخی عملیات خرابکارانه و تروریستی توسط این گروه در آلبانی، پلیس ضد تروریسم آلبانی وارد عمل شده است.

 پشت پرده غیرفعال شدن شبکه سایبری منافقین/ آغاز تسویه حساب‌های تشکیلاتی در اشرف ۳/ ادمین‌های صفحات جوانان محلات این روزها کجا هستند؟ +عکس و فیلم

 پشت پرده غیرفعال شدن شبکه سایبری منافقین/ آغاز تسویه حساب‌های تشکیلاتی در اشرف ۳/ ادمین‌های صفحات جوانان محلات این روزها کجا هستند؟ +عکس و فیلم

کلیک کلیک، بنگ بنگ در جنگ سایبری!

یکی از نکات قابل توجه در این عملیات ویژه و چند جانبه آن بود که پلیس آلبانی پس از ورود به کمپ تروریستی منافقین کلیه تجهیزات الکترونیکی و وسایل غیرمتعارفی از جمله تعدادی پهپاد، سرورهای هک و نفوذ رایاینه‌ای، تلفن‌های همراه ماهواره‌ای در کمپ اشرف ۳ را کشف و ضبط کرده است. این ابتکار عمل باعث شد از زمان اجرای عملیات پلیس ضد تروریسم آلبانی در کمپ اشرف ۳ بسیاری از حساب‌های کاربری منافقین در شبکه‌های اجتماعی به ویژه توییتر از کار افتاده و برخی حساب‌های مشهور که در آشوب‌های اخیر فعالیت بالایی داشتند یا از دسترس خارج شوند یا آنکه فعالیت‌های این اکانت‌ها به طرز قابل توجه‌ای کاهش یابد.

گروهک منافقین در طول ۵ سال اخیر سرمایه‌گذاری سنگینی در جنگ سایبری انجام داده و علاوه بر راه اندازی و پروموت برخی حساب‌های کاربری مشهور تعدادی از حساب‌های پر اینترکشن را نیز خریداری کند، در حال حاضر همگی این‌حساب‌ها از کار افتاده است.

به عنوان مثال برخی اکانت‌های شتاب دهنده در اغتشاشات پاییزی که نقش لیدری آشوب‌ها را برعهده داشتند و هر توییت آن‌ها ثانیه‌ای پس از انتشار بیش از ۵۰۰۰ هزار لایک می‌خورد حالا به زحمت ۱۰ بازدید می‌گیرند! عبدالله فولادوند و نعمت، دو نفر از مسئولان فنی این فرقه گفته‌اند که پلیس آلبانی سرور اصلی را که حاوی اطلاعات تمام مرتبطین داخل ایران بوده با خود برده‌اند.

 پشت پرده غیرفعال شدن شبکه سایبری منافقین/ آغاز تسویه حساب‌های تشکیلاتی در اشرف ۳/ ادمین‌های صفحات جوانان محلات این روزها کجا هستند؟ +عکس و فیلم

 

عکس/ اکانتی که در جریان اغتشاشات از طرف منافقین حمایت می‌شد حالا کمتر از انگشتان دو دست لایک می‌گیرد!

ابراهیم خدابنده یکی از اعضای بریده و جدا شده از گروهک تروریستی منافقین درباره فعالیت‌های این سازمان مخوف و زیرزمینی نوشته است:

روشی که اکنون سازمان از آن استفاده می‌کند، بهره‌گیری از شبکه‌های اجتماعی است. حدود یک سال و نیم پیش، یک‌هزار دستگاه رایانه برای سازمان از طریق یک شرکت آلبانیایی وارد آلبانی و به سازمان که سفارش‌دهنده بود، داده شد. عکس‌هایی هم که اخیراً منتشر شد، مؤید همین مطلب است. اعضای سازمان تلاش می‌کنند در شبکه‌های اجتماعی، پست‌های مریم رجوی را پربیننده کنند، در این راستا از ماشین‌های ترول برای ترند کردن مریم رجوی و سازمان استفاده می‌کنند. فعالیت‌های سازمان در شبکه اجتماعی اینستاگرام افزایش پیدا کرده چون توئیتر و فیس‌بوک محیط کنترل‌شده‌تری هستند. اینها اکانت‌های فیک زیادی می‌سازند و از آن‌ها استفاده می‌کنند.

هر یک از اعضای سازمان ممکن است بیش از ۱۰ حساب کاربری در شبکه‌های اجتماعی داشته باشند که تصاویر بیشتر آن حساب‌ها، دخترهای جوان و با نام‌های آذر، اکرم و... است. همچنین به‌طور گسترده با فالورهایشان ارتباط برقرار می‌کنند. ترفند جذب فالورهایشان این‌گونه است که مدام فالو می‌کنند و به تمامی فالورهای خود پیام می‌دهند تا اینکه بتوانند با یک فرد ارتباط برقرار کنند. پس از اینکه ارتباط برقرار شد، ارتباط‌گیری با آن فرد با همان اکانت به فرد دیگری در سازمان سپرده می‌شود.

این عضو قدیمی منافقین درباره دلایل علاقه این گروهک به جنگ سایبری به نکته مهمی اشاره کرده و هدف از این دست فعالیت‌ها را اثرگذاری اجتماعی خوانده و می‌گوید:

موضوع گفتگوی آنان با کاربران شبکه‌های اجتماعی، مشکلات آن فرد و جامعه است، به‌طور مثال با یک فرد بیکار به گفتگو می‌نشینند و در نهایت او را به این نتیجه می‌رسانند که "دلیل بیکاری تو، جمهوری اسلامی ایران است و اگر این نظام حاکم نبود، تو اکنون شغل خوبی داشتی".تصویری که از گورخوابی برخی از مستمندان منتشر شد، به‌قدری توسط اکانت‌های سازمان بازنشر داده شد که دختر من که در انگلیس است، فکر می‌کرد نیمی از مردم تهران گورخواب هستند!

همچنین کنار آن تصویر نوشته شده بود «اگر جمهوری اسلامی نبود، اکنون این گورخواب در کاخ خوابیده بود «تلاش اعضای سازمان مجاهدین خلق(منافقین) در شبکه‌های اجتماعی این است که کاربران را به مرحله نفرت از نظام برسانند تا آن افراد در شرایطی که به‌وجود می‌آید، عملیات‌های ایذایی انجام بدهند، اموال عمومی را آتش بزنند و شیشه‌های بانک‌ها و مغازه‌ها را بشکنند.

 پشت پرده غیرفعال شدن شبکه سایبری منافقین/ آغاز تسویه حساب‌های تشکیلاتی در اشرف ۳/ ادمین‌های صفحات جوانان محلات این روزها کجا هستند؟ +عکس و فیلم

هشتگ‌های غیرفعال در جنگ غیر نرمال اینترنتی

تا پیش از ورود هدایت‌شده پلیس آلبانی به کمپ منافقین بیش از ۱۵۰۰ نفر نیروی آموزش‌دیده، شبانه‌روز به‌صورت شیفتی، مشغول تولید محتوای حرفه‌ای علیه مفاهیمی مانند اسلام، حجاب، بزرگنمایی مفاسد اقتصادی، خرافه‌نمایی مقدسات مذهبی، نفرت‌پراکنی و تولیدات محصولات مسنهجن در اینترنت به ویژه شبکه‌های اجتماعی بودند اما در حال حاضر مطابق بررسی آمار و ارقام توییت های منتشر شده و همچنین تعداد منابع به کار گرفته شده در استفاده از هشتگ‌های منتسب به سازمان منافقین، نشان میدهد برخی هشتگ ها در تاریخ حمله منافقین غیرفعال شدند.

سال ۱۳۹۸ نشریه آمریکایی مادرجونز فاش کرده که همزمان با تشدید تحریم‌های اقتصادی علیه ایران و لحن خصمانه و تهدیدآمیز آمریکایی‌ها علیه ایران، شبکه‌ای از کاربران ‌در توییتر فعال شده که پیام‌های ضد ایرانی مشابهی را منتشر می‌کنند. این شبکه شامل بیش از ۴۰۰ حساب کاربری در توییتر است که از ‌حساب‌های کاربری واقعی، ربات و سایبورگ (حساب‌های نرم‌افزاری) تشکیل شده‌اند. ‌این حساب‌ها در پیام‌های خود از سیاست تغییر نظام ‌ایران حمایت می‌کنند.

مطالعات انجام‌شده توسط یک پژوهشگر ‌مستقل اینترنتی به نام 'جف گلبرگ' نشان می‌دهد شبکه‌ای شامل ۳۵۰ حساب کاربری ‌بیش از ۵میلیون توییت برای تقریباً ۵۰۰هزار دنبال‌کننده (فالوور) خود ‌پست کرده‌اند. این حساب‌ها محتوای کاملاً یکسانی را منتشر می‌کنند و با کاربران یکسانی تعامل ‌دارند و به‌طور ‌میانگین ۱۰۰ بار در روز توییت کرده بودند.

«گلبرگ» که بنیان‌گذار یک پروژه تحقیقاتی در ارتباط با ‌رسانه‌های اجتماعی است، می‌گوید که علاقه‌ای به مسائل سیاسی ایران ندارد و به طور تصادفی در زمان انجام ‌تحقیقات خود این حساب‌های کاربری را کشف کرده است. ‌بن دکر پژوهشگر رسانه‌ای نیز ۷۵ حساب ‌کاربری را کشف کرده که پیام‌های ضد نظام ایران را در توییتر منتشر می‌کنند. دکر معتقد است که این حساب‌ها واقعی نیستند یا توسط نرم‌افزار تقویت می‌شوند زیرا پست‌های خود ‌را در تمام روزهای هفته مطابق با یک جدول زمانی مشخص ارسال می‌کنند. به عنوان مثال، پنج حساب مهم در این شبکه در ‌طول چند سال گذشته صدها هزار پست را توییت کرده‌اند. وی معتقد است محتوای منتشرشده توسط این اکانت‌ها منعکس‌کننده مواضع سازمان ‌مجاهدین خلق و همچنین شاخه سیاسی بین‌المللی آن یعنی شورای ملی ‌مقاومت ایران است. هر دو ارگان، خواستار تغییر نظام ایران ‌هستند و روابط نزدیکی با مقامات دولت ترامپ دارند.

پس از حمله پلیس آلبانی به کمپ منافقین بررسی آماری فعالیت‌های سایبری این فرقه تروریستی نتایج جالب توجهی دارد:

بر این اساس تعداد توییت‌های منتشر شده که حاوی هشتگ‌های پروموت شده توسط لشگر سایبری منافقین هستند، نشان می‌دهد که از روز سی ام خرداد، پس از حمله پلیس آلبانی به پادگان اشرف ۳، به شدت افت کرده است. این روند نزولی تا یکم تیر ماه ادامه داشته و بعد از آن با شیب ملایمی رو به رشد حرکت کرده است هرچند که با شرایط پیش از حمله به اشرف، فاصله بسیار زیادی دارد.

 

 پشت پرده غیرفعال شدن شبکه سایبری منافقین/ آغاز تسویه حساب‌های تشکیلاتی در اشرف ۳/ ادمین‌های صفحات جوانان محلات این روزها کجا هستند؟ +عکس و فیلم

 پشت پرده غیرفعال شدن شبکه سایبری منافقین/ آغاز تسویه حساب‌های تشکیلاتی در اشرف ۳/ ادمین‌های صفحات جوانان محلات این روزها کجا هستند؟ +عکس و فیلم

 پشت پرده غیرفعال شدن شبکه سایبری منافقین/ آغاز تسویه حساب‌های تشکیلاتی در اشرف ۳/ ادمین‌های صفحات جوانان محلات این روزها کجا هستند؟ +عکس و فیلم

از طرف دیگر تعداد سکوهای استفاده کننده از هشتگ‌های فوق نیز متاثر از حادثه رخ داده افت فاحشی را تجربه کرده است. می توان به این نکته اشاره کرد که با توجه به جامعه آماری مد نظر سکوهای از دست رفته هنوز به میزان قابل توجهی احیا نشده‌اند، اما حجم فعالیت سکوهای موجود افزایش یافته است تا بدین وسیله بخشی از افت فاحش فعالیت مجازی منافقین احیا و جبران شود.

 پشت پرده غیرفعال شدن شبکه سایبری منافقین/ آغاز تسویه حساب‌های تشکیلاتی در اشرف ۳/ ادمین‌های صفحات جوانان محلات این روزها کجا هستند؟ +عکس و فیلم

 پشت پرده غیرفعال شدن شبکه سایبری منافقین/ آغاز تسویه حساب‌های تشکیلاتی در اشرف ۳/ ادمین‌های صفحات جوانان محلات این روزها کجا هستند؟ +عکس و فیلم

 پشت پرده غیرفعال شدن شبکه سایبری منافقین/ آغاز تسویه حساب‌های تشکیلاتی در اشرف ۳/ ادمین‌های صفحات جوانان محلات این روزها کجا هستند؟ +عکس و فیلم

از طرفی دیگر برای بررسی این ادعاها، میانگین کامنت تعدادی از رسانه‌های اینستاگرامی در روز ۳۰ خرداد (روز حمله به مقر سازمان) و بازه ۲۰ تا ۳۰ خرداد با یکدیگر مقایسه شده است. بر اساس یافته‌های به‌دست آمده، میانگین کامنت صفحه ایران‌اینترنشنال در روز ۳۰ خرداد، با کاهش ۴۳ درصدی نسبت به ۱۰ روز قبل از آن مواجه شده است و کامنت‌های بی‌بی‌سی فارسی نیز ۳۱ درصد کاهش داشته است. این در حالی است که میانگین کامنت‌ها تقریبا تفاوتی با قبل نداشته است.

 پشت پرده غیرفعال شدن شبکه سایبری منافقین/ آغاز تسویه حساب‌های تشکیلاتی در اشرف ۳/ ادمین‌های صفحات جوانان محلات این روزها کجا هستند؟ +عکس و فیلم

نکته جالب توجه آنکه علاوه بر هشتگ‌ها، اکانت‌های منافق نیز پس از حمله غیرفعال شدند. این اکانت ها که به عنوان «لشگر سایبری» منافقین شناخته میشوند، پس از درگیری در پادگان اشرف و ضبط تجهیزات، ناپدید شدند. موضوعی که تولسط کاربران فضای مجازی نیز احساس شده و مدعی شدند که پس از حمله، میزان فحاشی، نفرت پراکنی و ناامیدی در شبکه های اجتماعی کاهش یافته است.

غیرفعال شدن اکانت ها به سه وضعیت، صورت گرفته است:

* برخی اکانت‌ها در ساعات حمله غیرفعال شده و پس از چند ساعت دوباره فعلایت خود را از سر گرفتند.

* برخی اکانت‌ها در ساعات حمله غیرفعال شده و پس از چند روز دوباره فعلایت خود را از سر گرفتند

* برخی اکانت‌ها در ساعات حمله غیرفعال شده و این وضعیت فقط در پلتفرم توئیتر بوده و افراد مذکور پس از چند روز در تلگرام و اینستاگرام، دوباره فعالیت خود را از سر گرفتند.

مطالب فوق در رصد صفحات برخی چهره های سرشناس ضدانقلاب نیز به خوبی مشهود است. طبق بررسی‌ها، پس از حمله پلیس آلبانی به مقر اشرف، تعداد لایک‌ها، ریتوئیت‌ها و به طور کلی بازتاب و حمایت از محتواهای منتشر شده توسط چهره های ضد انقلاب، به شدت کاهش یافتند.

لازم به ذکر است که حمله پلیس آبانی در ظهر ۲۰ ژوئن رخ داده و برای برای در فضای مجازی باید بین ۱۹ تا ۲۱ ژوئن، از یک روز پیش از جمله تا فردای آن بررسی شود.

با مقایسه دو توئیت سرکرده فرقه منافقین مریم رجوی در تاریخ ۲۰ ژوئن (۳۰ خرداد) پیش از حمله و ۲۱ ژوئن، فردای آن، مشخص میشود که تعداد لایک ها و ریتوئیت ها بشدت کاهش پیدا کردند.

 پشت پرده غیرفعال شدن شبکه سایبری منافقین/ آغاز تسویه حساب‌های تشکیلاتی در اشرف ۳/ ادمین‌های صفحات جوانان محلات این روزها کجا هستند؟ +عکس و فیلم

 پشت پرده غیرفعال شدن شبکه سایبری منافقین/ آغاز تسویه حساب‌های تشکیلاتی در اشرف ۳/ ادمین‌های صفحات جوانان محلات این روزها کجا هستند؟ +عکس و فیلم

عکس/ کاهش لایک و ریتوییت اکانت سرکرده منافقین

عجیب‌تر آنکه با برسی اکانت چهره‌های دیگر که وابستگی خود را به منافقین ابراز نکردند، مشخص میشود که آن ها نیز توسط سایبری های اشرف، هدایت و وایرال می شوند. در این بین چهره هایی همچون مهدی یراحی نیز وجود دارد که پس از درگیری در اشرف، با کاهش شدید لایک و ریتوئیت مواجه شده است. یراحی در جریان اغتشاشات، قطعه آهنگ‌هایی تولید و منتشر کرده که در تمامی فراخوان‌های ضد انقلاب مورد استفاده قرار گرفته است.

 پشت پرده غیرفعال شدن شبکه سایبری منافقین/ آغاز تسویه حساب‌های تشکیلاتی در اشرف ۳/ ادمین‌های صفحات جوانان محلات این روزها کجا هستند؟ +عکس و فیلم

 پشت پرده غیرفعال شدن شبکه سایبری منافقین/ آغاز تسویه حساب‌های تشکیلاتی در اشرف ۳/ ادمین‌های صفحات جوانان محلات این روزها کجا هستند؟ +عکس و فیلم

 پشت پرده غیرفعال شدن شبکه سایبری منافقین/ آغاز تسویه حساب‌های تشکیلاتی در اشرف ۳/ ادمین‌های صفحات جوانان محلات این روزها کجا هستند؟ +عکس و فیلم

 پشت پرده غیرفعال شدن شبکه سایبری منافقین/ آغاز تسویه حساب‌های تشکیلاتی در اشرف ۳/ ادمین‌های صفحات جوانان محلات این روزها کجا هستند؟ +عکس و فیلم

 پشت پرده غیرفعال شدن شبکه سایبری منافقین/ آغاز تسویه حساب‌های تشکیلاتی در اشرف ۳/ ادمین‌های صفحات جوانان محلات این روزها کجا هستند؟ +عکس و فیلم

 پشت پرده غیرفعال شدن شبکه سایبری منافقین/ آغاز تسویه حساب‌های تشکیلاتی در اشرف ۳/ ادمین‌های صفحات جوانان محلات این روزها کجا هستند؟ +عکس و فیلم

عکس/ لیدرهای اغتشاشات با افت شدید در شبکه‌های اجتماعی روبرو هستند

علاوه بر این برخی اکانت ها از روز حمله به بعد، فعالیتشان متوقف شده است. برخی از آن ها هنوز فعالیت را از سر نگرفته و برخی پس از این که در شبکه های اجتماعی مورد توجه قرار گرفتند، روز های بعد شروع به فعالیت گرفتند. تعدادی از اکانت ها نیز توئیترشان متوقف شده (به طور غیرعادی) متوقف شده و در دیگر پلتفرم ها فعالیت می کنند، این ماجرا احتمالا مرتبط به سروری‌هایی است که در حال حاضر در اختیار منافقین قرار ندارد.

 پشت پرده غیرفعال شدن شبکه سایبری منافقین/ آغاز تسویه حساب‌های تشکیلاتی در اشرف ۳/ ادمین‌های صفحات جوانان محلات این روزها کجا هستند؟ +عکس و فیلم

 پشت پرده غیرفعال شدن شبکه سایبری منافقین/ آغاز تسویه حساب‌های تشکیلاتی در اشرف ۳/ ادمین‌های صفحات جوانان محلات این روزها کجا هستند؟ +عکس و فیلم

عکس/ اکانت‌های فروخته شده به منافقین در حال حاضر غیر فعال شده است.

 پشت پرده غیرفعال شدن شبکه سایبری منافقین/ آغاز تسویه حساب‌های تشکیلاتی در اشرف ۳/ ادمین‌های صفحات جوانان محلات این روزها کجا هستند؟ +عکس و فیلم

 پشت پرده غیرفعال شدن شبکه سایبری منافقین/ آغاز تسویه حساب‌های تشکیلاتی در اشرف ۳/ ادمین‌های صفحات جوانان محلات این روزها کجا هستند؟ +عکس و فیلم

عکس/ این اکانت یک هفته پس از این ماجرا اکانت خود را حذف کرد

جوانان محلات در اغتشاشات حالا کجا هستند؟

یکی از مهمترین فعالیت‌های منافقین در طول اغتشاشات پاییزی در سال گذشته استفاده از چند اکانت جعلی با عنوان «کمیته‌های جوانان محلات» بود که نقش صادرکننده فراخوان را برعهده داست. این اکانت‌های سایبری در شهرهای مختلف در امتداد استراتژی «کانون‌های شورشی» این سازمان تروریستی قرارداشته و در شبکه‌های مجازی و نیز رسانه‌های فارسی‌زبان ازجمله شبکه تروریستی اینترنشنال تبلیغ و به‌روزرسانی می‌شد، در حال حاضر این سکوهای تولید آشوب از کار افتاده و برخی رابطین و ادمین‌های آن که مرتبط یا منافقین بودند نیز توسط نهادهای امنیتی دستگیر شده‌اند، این افراد در اعترافات خود بیان کرده‌اند که توسط سرپل‌های منافقین این صفحات را راه‌اندازی کرده بودند. پس از ضربه سی خرداد به کمپ اشرف ۳ کلیه خطوط هماهنگی داخلی و خارجی قطع شده است.

 پشت پرده غیرفعال شدن شبکه سایبری منافقین/ آغاز تسویه حساب‌های تشکیلاتی در اشرف ۳/ ادمین‌های صفحات جوانان محلات این روزها کجا هستند؟ +عکس و فیلم

عکس/ مهدیار آقاجانی در پاریس و از گردانندگان صفحات منافقین

 

اواخر زمستان سال ۱۳۹۹ دولت آمریکا اعلام کرد که یکی از مهم‌ترین پروژه‌های تبلیغاتی علیه ایران را متوقف خواهد کرد، در آن زمان وزارت خارجه آمریکا با انتشار یک بیانیه کوتاه‌ نوشت که بودجه مالی طرح ایران دیس اینفو را قطع کرده است. حذف این بودجه بزرگ مالی برای اپوزیسیون خارج از کشور و عناصر ضدانقلاب یک شوک بزرگ محسوب می‌شد، زیرا حذف کمک مالی از سوی آمریکایی‌ها باعث می‌شد برخی مؤسسات ضد ایرانی که به‌صورت شبانه‌روزی به بمباران روانی مردم دست می‌زدند دکان‌های خود را تعطیل کرده و بیکار گردند.

یک ماه پس از تعطیل شدن این پروژه تبلیغاتی، وب‌سایت اینترسپت (Intercept) جزئیات خاتمه این پروژه را منتشر کرد. در این گزارش آمده بود که دیس‌اینفو در زمره عملیات‌های گروه توانا با بودجه ده میلیون دلاری در ده سال اخیر بوده است. همچنین در این گزارش آمده بود که بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها (FDD)، اندیشکده‌ای که حمله نظامی به ایران را ترویج و تشویق می‌کند؛ بانی این پروژه بوده است.

 پشت پرده غیرفعال شدن شبکه سایبری منافقین/ آغاز تسویه حساب‌های تشکیلاتی در اشرف ۳/ ادمین‌های صفحات جوانان محلات این روزها کجا هستند؟ +عکس و فیلم

اما چه چیزی باعث شد که این کارزار تبلیغاتی تعطیل شود؟ اینترسپت نوشته بود که این پروژه که به‌صورت مشخص بودجه آن از مالیات آمریکایی‌ها هزینه می‌شود، بر آزار و اذیت آنلاین منتقدان سیاست خارجی ترامپ در خاورمیانه تمرکز داشت. دو نفر از نمایندگان کنگره آمریکا که در جلسه توجیهی کنگره با مرکز تعامل جهانی، بازوی مشترک وزارت دفاع و کنگره آمریکا برای مقابله با پروپاگاندا و عملیات روانی حضور داشتند، تأیید کردند سعید قاسمی نژاد، مشاور ارشد اندیشکده اف. دی. دی و پیمانکار پروژه ایران دیس‌اینفو بوده و آن را به موسسه توانا واگذار کرده بود. عوامل موسسه توانا نیز این پروژه را به سوی مقاصد ترامپ منحرف کرده بودند.

 پشت پرده غیرفعال شدن شبکه سایبری منافقین/ آغاز تسویه حساب‌های تشکیلاتی در اشرف ۳/ ادمین‌های صفحات جوانان محلات این روزها کجا هستند؟ +عکس و فیلم

به نظر می‌رسد که پس از پایان اغتشاشات اخیر لشگر سایبری منافقین نیز به همان سرنوشتی دچار شده است که پیش از این بر سر پروژه ایران دیس اینفو آمده است، کشورهای غربی از منافقین به عنوان یک دستمال کاغذی استفاده کرده و حالا پس از شکست آشوب‌ها در چند محله این گروهک فرتوت را به زباله‌دان فرستاده‌اند.

در طول اغتشاشات پاییزی پروژه جنگ سایبری آنچنان برای دشمن با اهمیت بود که سازمان سیا از آن به نام «خانه مخفی» یاد می‌کرد که این خانه تیمی و مخفی‌شده درواقع استعاره از نفوذ عناصر ادراکی بود که توسط صدها هزار اکانت و شبکه هدایت‌شده بر تغییرات نسلی اثر داشت. اما حالا این پروژه شکست خورده در وضعیتی قرار گرفته است که از کمپ اشرف ۳ خبر از حذف فیزیکی و تسویه‌حساب‌های درون تشکیلاتی می‌رسد، خبر رسیده که جنازه فهیمه آذرانی، از مهره‌های این فرقه تروریستی، بیرون از پادگان اشرف و در خیابان‌های آلبانی پیدا شده است.

این گروهک مدعی شده که فهیمه آذرانی به دلیل بیماری مرده است، اما برخی اخبار حکایت از این دارد که در هنگامه حمله پلیس آلبانی به پادگان گروهک رجوی، برخی اعضا از فرصت استفاده و فرار کرده‌اند. یکی از آن‌ها فهیمه آذرانی بوده است که دیگر حاضر نبوده نقش سرباز سایبری را برای فرقه رجوی بازی کند، با توجه به تجربه متعدد این گروهک در تسویه درون گروهی و حذف نیروهای خود پس از نافرمانی، برخی معتقدند که آذرانی را خود گروهک کشته است، انتشار خبر مرگ فهمیه آذرانی عضو ارشد و تشکیلاتی منافقین مقدمه تیرهای غیبی است که بر چشم دشمن خواهد خورد!

 

جنایت کاران در سراشیبی سقوط


تبهکاران در سراشیبی سقوط دائمی

فهرستی از اقدامات جنایت‌بار و خونین فرقه رجوی اشاره کرده و نوشته است:

گروهک نفاق در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ علیه نظام جمهوری اسلامی ایران اعلام‌ جنگ مسلحانه کرد و دست به اغتشاش‌های خونین و اقدامات تروریستی زد و ده‌ها نفر از نقش ‌آفرینان نهضت امام خمینی (ره) و افراد زیادی از مردم کوچه و بازار را به جرم دفاع و پاسداری از انقلاب اسلامی، در سراسر کشور به شهادت رساند که فهرست زیر، تنها بخشی از مهم‌ترین جنایت‌های این گروهک است:

۱. در ۷ تیر ۱۳۶۰ با بمب‌گذاری در حزب جمهوری اسلامی، آیت‌الله سید محمدحسین بهشتی معمار نظام نوین قضایی و رئیس قوه قضائیه و ۷۲ یار امام خمینی (ره) را به شهادت رساند

۲. در ۸ تیر ۱۳۶۰ محمد کچویی رئیس زندان اوین را ترور کرد

۳. در ۱۴ مرداد ۱۳۶۰ دکتر سید حسن آیت نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی را شهید کرد

۴. در ۸ شهریور ۱۳۶۰ با بمب‌گذاری در دفتر نخست وزیری، محمدعلی رجایی رئیس جمهور و حجت‌الاسلام والمسلمین محمد جواد باهنر نخست وزیر کشورمان را به شهادت رساند

۵. در ۱۴ شهریور ۱۳۶۰ آیت‌الله علی قدوسی دادستان کل انقلاب اسلامی را ترور کرد

۶. در ۲۰ شهریور ۱۳۶۰ آیت‌الله سید اسدالله مدنی امام جمعه تبریز را شهید کرد

۷. در ۷ مهر ۱۳۶۰ حجت‌الاسلام والمسلمین سید عبدالکریم هاشمی‌نژاد از اعاظم روحانیت مشهد را ترور کرد

۸. در ۲۰ آذر ۱۳۶۰ آیت‌الله سید عبدالحسین دستغیب امام جمعه شیراز را شهید کرد

۹. گروهک نفاق در سال‌های ابتدایی دهه ۶۰ بر اساس آمارهای رسمی موجود بیش از ۱۷ هزار نفر را در کوچه و خیابان در اقصی نقاط کشور شهید کرد

۱۰. در ۱۱ تیر ۱۳۶۱ آیت‌الله محمد صدوقی امام جمعه یزد را ترور کرد

۱۱. گروهک نفاق در ۱۵ شهریور ۱۳۶۱ در خیابان خیام تهران، یک اتوبوس ۲ طبقه را به آتش کشید که در این جنایت ده‌ها نفر شهید و مجروح شدند

۱۲. در ۲۳ مهر ۱۳۶۱ آیت‌الله عطاءالله اشرفی اصفهانی امام جمعه کرمانشاه را شهید کرد

۱۳. در دی ۱۳۶۱ به چهار پاسگاه مرزی در کردستان حمله کرده و ۱۵۰ پاسدار را ترور کرد

۱۴. گروهک نفاق، در بازه زمانی ۷ خرداد تا ۲۶ اسفند ۱۳۶۱، ۶۴۷ نفر را ترور کرد و به شهادت رساند

۱۵. این گروهک، همچنین در بازه زمانی ۱۱ فروردین تا پایان سال ۱۳۶۲ مسئولیت ترور ۴۵۸۳ زن و مرد ایرانی را بر عهده گرفت

۱۶. در روز عاشورای سال ۱۳۷۳ (۳۰ خرداد) با بمب‌گذاری در جوار ضریح امام رضا (ع)، تعداد ۲۶ زائر را در حرم امن رضوی به شهادت رساند و ۳۰۰ نفر را نیز مجروح کرد

۱۷. در اول شهریور ۱۳۷۷ سید اسدالله لاجوردی دادستان انقلاب اسلامی تهران را ترور کرد

۱۸. در ۲۱ فروردین ۱۳۷۸ امیر سپهبد علی صیاد شیرازی جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح را شهید کرد

۱۹. در فتنه سال ۱۳۸۸ گروهک نفاق نقش پررنگی داشت و دست به جنایت‌های آشکاری در روز عاشورای حسینی زد

۲۰. در دی ۱۳۸۸، آذر ۱۳۸۹ و مرداد ۱۳۹۰،سه دانشمند هسته‌ای کشورمان (مسعود علی‌محمدی، مجید شهریاری و داریوش رضایی‌نژاد) را ترور کرد

۲۱. در ۲۱ دی ۱۳۹۰ مصطفی احمدی روشن معاون بازرگانی سایت هسته‌ای نطنز را به شهادت رساند

۲۲. در فتنه ۱۴۰۱ نیز این گروهک از راه جذب حمایت خارجی و با فعال کردن ایادی داخلی خود به مبارزه علیه ملت ایران پرداخت.

پس از فاجعـه هفتم تیر ۱۳۶۰، مسعود رجوی سرکرده گروهک نفاق بـه همراه ابوالحسن بنی‌صدر رئیس جمهور معزول به فرانسه گریخت و دور جدیدی از فعالیت‌های ضد انسانی منافقین آغاز شد.

الف) رجوی با حمایت بنی‌صدر در فرانسه شورای ملی مقاومت را تشکیل داد و در خارج از کشور علیه جمهوری اسلامی ایران به فعالیت پرداخت.

ب) در سال ۱۳۶۵ دولت فرانسه با فشار سیاسی کشورمان گروهک نفاق را از این کشور اخراج کرد ‌

ج) رجوی طی معامله‌ای با صدام، پایگاه اصلی نفاق را به پادگان اشرف در استان دیاله عراق منتقل کرد و در کنار رژیم بعث به جنگ با ملت ایران پرداخت که این همراهی‌ها و همکاری‌ها به نتایج ذیل منتج شد:

۱. گروهک نفاق تا پایان سال ۱۳۶۶ برای خوش‌خدمتی به رژیم صدام ۹۹ عملیات را انجام‌ داد که در آن عملیات‌ها ۹۳۰۰ نفر شهید و ۸۶۰ نفر ایرانی اسیر شدند

۲. عوامل رجوی در تمام دورانی که در پادگان اشرف مستقر بودند، اقدامات تروریستی زیادی را در داخل کشورمان انجام دادند

۳. منافقین تا پایان جنگ ایران و عراق به‌ عنوان مزدور و جاسوس حزب بعث امکانات خود را در اختیار ارتش صدام گذاشتند

۴. این گروهک در ۸ فروردین ۱۳۶۷ با عملیات «آفتاب» به فکه حمله کرد و تعدادی از مردم و نیروهای نظامی را به شهادت رساند

۵. منافقین در ۲۸ خرداد ۱۳۶۷ با عملیات «چلچراغ» به پشتیبانی ارتش عراق پرداخت و شهر مهران را تصرف کرد

۶. در ۳ مرداد ۱۳۶۷ و بعد از پذیرش قطعنامه از سوی ایران، گروهک نفاق با عملیات «فروغ جاویدان» و انواع و اقسام جنایت‌ها، تصرف تهران را در سر می‌پروراند که با عملیات «مرصاد» ناکام ماند و با به جا گذاشتن بیش از ۲ هزار کشته، و انهدام ۴۳۸ تانک و نفربر و ۱۲۰۰ قبضه سلاح، به داخل خاک عراق فرار کرد

۷. آمار جنایات منافقین در سال ۱۳۶۷ تقریباً با جنایت‌های این گروهک در سال ۱۳۶۰ برابری می‌کند؛ این گروهک در سال ۱۳۶۷، ۱۵۰۳ نفر از ملت ایران را شهید کرد که ۹۰۷ نفر از آنان نظامی، ۱۵۶ نفر دانشجو و دانش‌آموز، ۱۵۹ نفر کارگر، ۴۵ نفر کارمند و ۲۰ نفر زن و کودک بودند!

۸. پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران و پایان یافتن جنگ ایران و عراق فشارها برای اخراج گروهک نفاق از عراق آغاز شد

۹. آخرین گروه از جمعیت ۳۲۰۰ نفری منافقین در ۱۶ سپتامبر ۲۰۱۲ از پادگان اشرف خارج شدند و دقیقاً یک سال پس از آن و به‌دنبال حمله به پادگان اشرف، این اردوگاه به‌طور کامل تخلیه شد و منافقین به قرارگاه آمریکایی لیبرتی رفتند

۱۰. در سال ۲۰۱۴ منافقین قرارگاه لیبرتی را از دست دادند و دولت آلبانی در کمپ موسوم به «تیرانا» به آنان پناه داد

۱۱. از آن پس گروهک نفاق حرکت‌های ضد ایرانی خود را در آلبانی و فرانسه و با حمایت علنی ایالات متحده آمریکا انجام‌ می‌داد

۱۲. با افول قدرت آمریکا در دنیا، و گسترش قدرت جمهوری اسلامی ایران در منطقه و جهان، گروهک نفاق نیز به سراشیبی سقوط منتقل شد:

الف) در روز سه‌شنبه ۳۰ خرداد ۱۴۰۲ همزمان با سالگرد شورش مسلحانه گروهک نفاق، پلیس آلبانی براساس حکم دادگاه عالی مبارزه با تروریسم، با حمله به کمپ ۳ و ۴ اشرف، اقدامات تروریستی و سایبری آنها را کشف کرد

ب) دولت فرانسه نیز بعد از گذشت بیش از یک دهه میزبانی، با گردهمایی سالانه گروهک تروریستی نفاق که از سال ۲۰۰۸ در این کشور انجام می‌شد، مخالفت کرد

ج) وزارت کشور آلبانی هم به تنش‌ها و درگیری‌های رخ داده در کمپ اشرف در منطقه «مانز» واکنش نشان داد و گفت که این عملیات در راستای اجرای قانون ویژه پیگرد علیه فساد و جنایت سازمان یافته انجام شده است

د) وزارت کشور آلبانی در بیانیه‌ای تأکید کرد «سازمان مجاهدین خلق به تعهدات خود عمل نکرده و توافقاتش را نقض کرده است».

ه) پلیس آلبانی نیز اعلام کرد حدود ۱۰۰۰ نفر از ساکنان این کمپ در محوطه آن علیه آلبانی تظاهرات کردند

و) پلیس آلبانی با همین بهانه ۷۰ نفر از اعضای گروهک نفاق را بازداشت کرد

ز) البته روشن است که این برخوردها به علت بی‌خاصیت شدن راهبردهای منافقین شکل پذیرفته و قدرت سیاسی کشورمان، راه را برای استمرار حمایت از گروهک نفاق بسته است.

ح) اتفاقات اخیر، آغاز یک زندگی ذلالت‌بار برای منافقینی است که بیش از ۴۰ سال دست به کشتار وحشیانه ملت عزیز ایران زده‌اند

ط) اینجا نقطه پایان حیات ظلم‌ کنندگان به مردم مظلوم‌ و مقتدر ایران اسلامی است

ی) گروهک نفاقی که بنا داشت در ۶ تیر ۱۳۶۰ با ترور امام خامنه‌ای راه عروج نظام دینی را مسدود کند، امروز در دامی گرفتار شده، که با درایت و مدیریت رهبر حکیم انقلاب اسلامی، رهایی از آن دام برایش ممکن نیست.


:: بازدید از این مطلب : 266
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
سه شنبه 6 تير 1402

 

یکی از فعالان توئیتری با انتشار تصویری در صفحه خود نوشت:

میدان مولوی تهران! این پیرمرد تهیدست، در میانه کار و تلاش، نه نماز را فراموش کرده و نه ناشکر خداست. در وسایل او عکس آیت الله خامنه‌ای و پرچم ایران هم مشاهده میشود. چرا غارتگران سفره انقلاب همگی به رهبری و نظام لگد میزنند و خدا را هم فراموش کرده اند؟ چرا فقرا شکرگزار هستند؟

علت ناشکری و ناسپاسی و خیانت مسئولینی که دهها سال بر سفره انقلاب چمبره زده اند و خورده اند، همان حرامخوری ها است که وجودشان را آلوده کرده و دیگر نه خدا را میشناسند و نه انسانیت و نه پایبند به انقلابی هستند که آنها را به این نقطه رساند. ننگ بر شما حرامخواران و بی وجدان.

وقتی نان حرام نخورده باشید، هم شکرگزار خدا خواهید بود و هم قدردان رهبری و مدافعان وطن... از قاسم سلیمانی تا تک تک شهیدان امنیت.

وقتی نان حرام نخورده باشید


:: بازدید از این مطلب : 245
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
دو شنبه 5 تير 1402

 

واشنگتن‌پست و نیویورک‌تایمز می‌گویند «مقامات آمریکایی، از تصمیم یوگنی پریگوژین، فرمانده گروه واگنر برای شورش مطلع بوده‌اند». مارگاریتا سیمونیان، سردبیر راشا تودی و رئیس‌ تلویزیون دولتی روسیه هم گفته است: «شکی نیست که شورش اخیر گروه واگنر علیه کرملین، توسط سرویس‌های مخفی آمریکا، انگلیس و شاید 
یکی از کشورهای خاورمیانه سازماندهی شده بود».
آیا پریگوژین از سوی سرویس‌های اطلاعاتی آمریکا و انگلیس فریب داده شده بود، اما از ادامه بازی منصرف شد؟ یا این که با غرب هماهنگ نبود، اما حرکت بدی را شروع کرد که بازی در زمین غرب و خیانت به کشورش در بحبوحه جنگ محسوب می‌شد؟ وزیر خارجه آمریکا دیروز گفت «آشوب ایجاد شده به‌ دست واگنر که چالشی بی‌سابقه را برای پوتین رقم زد، ممکن است هنوز تمام نشده باشد و هفته‌ها یا ماه‌ها ادامه یابد». آیا این فقط یک احتمال است، یا خبر از آرزو و نقشه شکست خورده دولت آمریکا می‌دهد؟!
هر چه بود، رئیس ‌واگنر پس از چند ساعت جوگیری و معرکه‌گیری، کوتاه آمد و غائله‌ای را که می‌توانست خسارت راهبردی برای کشورش به همراه داشته باشد، به پایان برد. این را مقایسه کنید با برخی مشابه‌های ایرانی که یا رسما به خدمت سیا و موساد و MI6 درآمدند؛ و یا رفتار‌شان خیانت به کشور و کمک به دشمنان بود، اما پس از تجربه اولین ناکامی‌ها، سر عقل نیامدند و خیانت‌های بعدی را هم مرتکب شدند. اولین آنها، سازمان منافقین است که ادعای انقلابیگری و مبارزه برای خلق را داشت و لاف مبارزه با امپریالیسم می‌زد، اما سرکرده آن مسعود رجوی، از زمان زندان در قبل از انقلاب، به خدمت ساواک شاه در آمده و از مرگ نجات یافته بود. رجوی و اطرافیانش، برای ارضای جاه‌طلبی و گرفتن پول و خدمات، به هیچ سفارش خارجی برای جنایت و خیانت علیه مردم خود، نه نگفتند: جاسوسی، آدم‌کشی و ترور، خرابکاری، آشوب‌افکنی و حتی حمله به خاک خود، به نیابت از صدام. نکبتی که اعضای این گروهک جنایتکار و وطن فروش، اخیرا در اردوگاه آلبانی متحمل شدند، از حوادث عبرت‌آموز تاریخ معاصر است.
دومین گروهی که مانند منافقین، روی امثال گروه  واگنر را سفید کردند، طیف منافقین جدیدی هستند که از متن جمهوری اسلامی بیرون آمدند، اما بر اساس پروژه یا از سر جاه طلبی و لجاجت و کینه و حسادت و انواع رذایل اخلاقی دیگر، پذیرفتند در زمین دشمنان تاریخی ایران نقش‌آفرینی کنند. مجنون‌های واگنری، در کمتر از ۲۴ ساعت سر عقل آمدند و از موضع خودزنی بلاهت‌آمیز عقب نشستند؛ اما ما در ایران، بدتر از واگنر‌ها را سراغ داریم
که با دروغ تقلب، انتخابات سال ۱۳۸۸ را به آشوب کشاندند و هشت ماه تمام، در حالی که یقین کرده بودند پشت‌شان را خالی کرده‌اند، رفتار‌های دشمن شادکن علیه ملت ایران را شدت بخشیدند.
پریگوژین، حداکثر رئیس‌ یک گروه پیمانکار نظامی است، 
اما ما در کشور خود سیاستمدارانی مثل موسوی و خاتمی را سراغ داریم که حماسه مشارکت ۴۰ میلیونی (۸۵ درصدی) مردم ایران را با یک دروغ محض درباره تقلب، تبدیل به تهدید امنیت ملی کردند و نمایندگان آنها در دیدار مقامات آمریکایی، برای انتقام از شکست در مقابل ملت ایران در کف خیابان، گرای «تحریم‌های فلج‌کننده» را به تیم اوباما و هیلاری کلینتون دادند.
لس آنجلس تایمز، ۲۸ مهر ۱۳۸۸ از زبان جان ‌‌هانا مقام آمریکایی نوشت: «مطمئناً پیامی که من از گردهمایی اخیر فعالان اپوزیسیون ایران- که در میان آنها بعضی شخصیت‌های نزدیک به رهبری جنبش سبز حضور داشتند- شنیدم، این بود که تحریم باید اعمال شود و این تحریم باید هرچه شدید‌تر باشد؛ تحریم ضعیف و یا تدریجی، فقط به رژیم این امکان را می‌‌دهد که با وضعیت جدید خودش را تطبیق دهد. آنها گفتند برای اینکه تحریم مؤثر باشد، باید به صورت شوک‌ وارد شود که فلج کند و نه به صورت واکسن... برخی از آنها نگرانند که 
رژیم بر اثر حمله نظامی فلج نشود و به جای آن، جنبش سبز سرکوب شود. با وجود این نگرانی، آنها پیشنهاد دادند بمباران همزمان تأسیسات هسته‌ای و مراکز سپاه پاسداران و بسیج- هر چند که تعدادی از مردم را هم نابود کند- موجبات جمع کردن بساط حکومت به دست مخالفان را تسریع خواهد کرد»!
ما واگنر‌های ایرانی را سراغ داریم که قبل و بعد از برجام، به آمریکایی‌ها پیغام دادند از تحریم‌ها دست نکشد، شاید که ملت ایران به ستوه آمدند و شورش کردند! واگنرهایی را می‌شناسیم که همین پاییز پارسال، به جای ایستادن کنار کشور و ملت خود، کنار ‌اشرار تروریست و گروهک‌های تجزیه‌طلب ایستادند و تا جایی که می‌توانستند، کشور را طبق نقشه سیا و موساد و MI6، در کام ناامنی و التهاب اقتصادی حاصل از آن بُردند.
برای ملت ما پدیده خیانت، چیز عجیبی نیست. ما خیانت کشمیری و کلاهی در دفتر نخست‌وزیر و حزب جمهوری اسلامی را تجربه کرده‌ایم؛ همان‌گونه که استخدام مستقیم و غیر مستقیم رئیس‌جمهور بنی‌صدر، ناخدا افضلی، تیمسار مدنی و بعدها برخی مدیران را دیده‌ایم که در بحبوحه تهاجم سنگین آمریکا و اروپا، به جای دفاع از کشور، سر توپخانه را به سمت جبهه داخلی گرفتند و از کف خیابان تا کریدور‌های سیاسی (در دولت و مجلس و رسانه‌ها)، مهندسی بلوا کردند.
ما تجارب بسیاری را در مواجهه با خائنان به کشور،
 از سر گذرانده‌ایم و از بسیاری از کشورها در این زمینه آبدیده‌تر هستیم. سران نفاق قدیم و منافقین جدید، آبروی هر چه واگنر و پریگوژین در دنیا هست را پیشاپیش خریده‌اند! اینان همان کسانی هستند که روز شنبه، هنگامی که از خیانت سرکرده گروه واگنر به کشور خود با خبر شدند، عنان از کف دادند و با ذوق زدگی آمیخته با توهم نوشتند واگنر تا چند ساعت دیگر مسکو را فتح می‌کند و این ایران است که باید جام زهر را در مقابل آمریکا سر بکشد! در میان‌شان، مشاور ارشد دولت سابق و روزنامه‌نگار ارشد هم بود.
نابغه‌ها و اَبَر استراتژیست‌ها (!!) با این پیشگویی هیجان‌زده، روی سیاه سرکرده سازمان منافقین را سفید کردند که مرداد ۱۳۶۷ و در نشست توجیهی فرماندهان سازمان برای حمله به ایران، هدف عملیات «فروغ جاویدان» را «تصرف ۴۸ ساعته تهران» عنوان کرده و گفته بود: «فقط یک ابرقدرت می‌تواند کشوری را ظرف این مدت تسخیر کند»! نتیجه این مزدوری بلاهت‌آمیز، گسیل 
۱۵ هزار تروریست از مسیر «چهارزبر- کرمانشاه- همدان- سه راهی بوئین‌زهرا- کرج و میدان آزادی» برای فتح دو روزه تهران بود؛ اما آنها در همان تنگه چهارزبر (مرصاد) گرفتار شدند و حدود ۲۰۰۰ نفر تلفات دادند. در برخی گزارش‌ها، آمار تلفات تا چهار هزار نفر هم عنوان شده است.
تاریخ ایران، پر از خیانت پریگوژین‌هایی مثل ابراهیم‌خان کلانتر‌، و جانوسیار و ماهیار است. لطفعلی‌خان زند اگر مقابل خواجه بی‌صفتی چون آغا محمدخان‌ قاجار شکست خورد و ظرف ۱۳۰ سال حکومت قاجار، حداقل ۴۰ درصد خاک ایران به ‌اشغال اجنبی رفت، 
زیر سر خیانت صدر اعظمی به نام ابراهیم‌خان کلانتر بود که 
درِ قلعه ورودی شیراز را در بحبوحه جنگ به روی لطفعلی‌خان زند بست. ناصرالدین شاه چند دهه بعد گفته بود: «من فراموش نمی‌کنم این یک یهودی، حاج ابراهیم کلانتر بود که کمک کرد قاجارها سلطنت را به دست آورند». بله دست بر قضا، ابراهیم‌خان کلانتر
هم مثل پریگوژین، یهودی بود. همچنین، «جانوسیار» و «ماهیار» هم دو سردار هخامنشی هستند که نام‌شان به خیانت جنگی در تاریخ مانده است. چهار قرن پیش از میلاد، هنگامی که اسکندر مقدونی علیه ایران لشکرکشی کرد، این دو به مملکت خود خیانت کردند اما پس از پیروزی اسکندر، توسط خود او به دار کشیده شدند. حکیم قاآنی ضمن یادآوری این خیانت به دارا (داریوش سوم)، می‌گوید:
رسم  عاشق  نیست با یک دل،دو دلبر داشتن                   
یا  ز  جانان  یا   زجان  بایست  دل   برداشتن
ناجوانمردی  است   چون  جانوسیار  و  ماهیار                   
 یار   دارا   بودن  و  دل   با   سکندر   داشتن
یا  اسیر   حکم   جانان  باش  یا  در  بند  جان                     
زشت باشد نو عروسی را  دو  شوهر  داشتن
 
و اما ابراهیم‌خان کلانتر‌ که بود

 

از زمان مرگ کریم‌خان، سلسله زندیه دچار هرج ‌و ‌مرج شد؛ شاهزادگان مدعی حکومت به جان هم افتادند و حکومت چندپاره شد. در نهایت لطفعلی خان، شاه شد و از معدود شاهانی شد که مردم‌داری کرد و فضایل اخلاقی برجسته داشت؛ به قول «سر هارفورد جونز بریجز»، نخستین وزیرمختار بریتانیا در ایران لطفعلی خان «آخرین پادشاه دلاور ایرانی» بود. لطفعلی خان ۶ سال بر ایران حکومت کرد و تمام مدت برای حفظ یکپارچگی حکومت ایران جنگید. رقیب اصلی‌اش هم آقا محمد خان بود که یک بار سپاهیانش شیراز، پایتخت زندیه را محاصره کردند، ولی موفق نشدند. بعد ابراهیم خان کلانتر به میدان آمد و چه آمدنی!

 

 

نگاره‌ای منسوب‌به لطفعلی خان زند

 

کودتا به نفع قاجاریه!

 

لطفعلی خان یک بار ابراهیم خان را که کلانتر یا همان حاکم ایالت فارس بود در شیراز گذاشت و رفت تا اصفهان را از چنگ قاجار درآورد که تاریخ ورق خورد! در راه، لشکریان لطفعلی خان فرار کردند و معلوم شد برادر ابراهیم خان کلانتر که جزو سرداران لشکر بود توطئه کرده تا لطفعلی خان تنها بماند. آخرین شاه زند به سمت شیراز بازگشت و این بار خود ابراهیم خان راهش نداد. وی در داخل شهر بزرگان زند را دستگیر کرده بود و در واقع به نفع قاجاریه کودتا کرده بود. لطفعلی خان نیز ناچار به سمت کرمان رفت و آنجا قاجاریه سراغش رفتند و بعد در بم او را دستگیر کردند و کور کردند و شکنجه کردند و به تهران فرستادند و کشتند. این‌گونه شد که زندیه منقرض شد و ابراهیم خان کلانتر به‌خاطر گشودن دروازه‌های شیراز و خیانت به زندیه و خوش‌خدمتی به قاجاریه مقام و مرتبت یافت.

 

 

اثر نقاشی از نبرد آقا محمد خان با لطفعلی خان زند

 

ابراهیم خان خوش گذراند!

 

ابراهیم خان کلانتر چه شد؟ معلوم است که خیلی خوش گذراند. حدود ۳ سال خدمت آقا محمد خان کرد و لقب و پول و حکومت و ریاست گرفت. دست آخر هم وزیراعظم ایران شد. درباره شخصیت وی اختلاف‌نظر هست، ولی تاریخ می‌گوید جزو یهودیان جدیدالاسلام شیراز بوده و بسیاری معتقدند در ‌واقع یهودی مخفی بوده است. بی‌دلیل نیست که از قول ناصرالدین قاجار در دیدار با «آدولف کرمیو» مؤسس اتحادیه جهانی آلیانس (سازمانی برای محافظت از یهودیان سراسر جهان) نقل شده که در مقام ستایش از ابراهیم خان گفته است: «من فراموش نمی‌کنم که این یک یهودی، حاج ابراهیم بود که کمک کرد قاجارها سلطنت را به‌ دست‌ آورند.»

 

 

ابراهیم خان کلانتر از آقا محمد خان، مقام و صدارت گرفت؛ ولی عاقبت‌به‌خیر نشد

 

عاقبت معروفترین خائن ایران

 

عاقبت ابراهیم خان کلانتر، معروف‌ترین خائن تاریخ ایران چه شد؟ ابراهیم خان مردی برای هیچوقت بود؛ نه تاریخ نه آدمیان روزگاران، چنین افرادی را دوست ندارند. ابراهیم خان معلوم شد به قاجاریه خوش‌خدمتی بی‌جا کرده است. پس از آقا محمد خان چهار سالی هم در خدمت فتحعلی‌شاه قاجار بود تا اینکه عاقبتِ خیانتکاران نصیبش شد. قدرت و نفوذ ابراهیم خان موجب بدگمانی فتحعلی‌شاه شد و با او کاری کرد که درس عبرت شد برای همه خائنان تاریخ! یک نقل‌ قول این است که کورش کردند و زبانش را بریدند و کشتندش. نقل‌ قول دیگر این است که او را با طناب از سقف مطبخ عمارت شاهی آویختند و در دیگ بزرگی آب جوشاندند و او را همان‌طور که آویزان بود آرام‌ آرام داخل دیگ آب‌ جوش فرو بردند تا بمیرد. اموالش را هم ضبط کردند و فرزندان و نزدیکان و آن‌دسته از اقوامش را که بر مسند قدرت گذاشته بود، همه را کشتند. درباره ابراهیم خان کلانتر، تاریخ حرفش را زد و درسش را داد.

 

 

نگاره‌ای منسوب ‌به ابراهیم خان کلانتر

 

 
 
 
 
 
 
   
 

:: بازدید از این مطلب : 279
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
دو شنبه 5 تير 1402
اصلاح‌طلبان حافظ منافع گروه واگنر در ایران

 چند روزی  است که اخباری از تنش‌ها میان شبه نظامیان واگنر و نیروهای روسیه منتشر شده است. صرف نظر از چیستی این ماجرا در عرصه بین‌الملل، رسانه‌های اصلاح طلب که همواره خود را حامی صلح و اتخاذ رویکرد بی‌طرفی در درگیری‌ها معرفی می‌کنند، به پوشش سراسری و حمایت‌گونه از شورش گروه واگنر پرداختند.

برخی از پوشش‌های لحظه به لحظه و حمایت‌گونه رسانه‌های اصلاح طلب از گروه واگنر، به شرح زیر است:

روزنامه اصلاح طلب شرق، به طور رسمی اعلام کرده است که تحولات روسیه را به طور لحظه به لحظه گزارش می‌دهد و اوضاع داخلی این کشور را به گونه‌ای توصیف کرده که سطح تنش بالایی حاکم است.
 


گزارش لحظه به لحظه روزنامه اصلاح طلب شرق از تحولات روسیه

 

روزنامه اصلاح طلب اعتماد در تیتری با عنوان «ترکش‌های جنگ اوکراین به روسیه رسید»، اخبار مربوطه را پوشش داد و مدعی شد که اقدام گروه واگنر، «شبه کودتا» است.
 


گزارش روزنامه اصلاح طلب اعتماد از مسائل روسیه


این روزنامه اصلاح طلب در گزارشی دیگر با تیتر «پوتین راه اشتباهی را انتخاب کرد. روسیه به زودی رئیس جمهوری جدید خواهد داشت»، به این موضوعات پرداخت.
 


روزنامه اصلاح طلب آرمان ملی نیز، تیتر اول وب‌سایت خود را به این مسئله اختصاص داد.
 


روزنامه آرمان همچنین، صد درصد ویدئوهای برگزیده وب‌سایت خود را نیز به این موضوع اختصاص داده است.
 


اختصاص صد درصد ویدئو برگزیده روزنامه آرمان ملی به ماجرای گروه واگنر

 

پایگاه خبری انتخاب، از رسانه‌های اصلی حامی حسن روحانی، در گزارش‌هایی بر ادعاهای گروه واگنر مبنی بر پیش‌روی و بحرانی بودن اوضاع روسیه، تاکید کرد.
 


گزارش وب‌سایت انتخاب از ادعاهای رئیس گروه واگنر


این رسانه اصلاح طلب، در کانال تلگرامی خود، به پوشش لحظه به لحظه اظهارات اعضای گروه واگنر پرداخت.
 


گزارش لحظه به لحظه کانال انتخاب از اظهارات اعضای گروه واگنر


پایگاه خبری جماران، از دیگر رسانه‌های اصلاح طلب است که به پوشش خبری این موضوع پرداخته است.
 


کانال اصلاحات نیوز هم از دیگر رسانه‌هایی است که به این موضوع پرداخت. این رسانه با تیتر «مناطقی که پوتین برایش به اوکراین لشکر کشید، بلای جانش شد»، به این موضوع واکنش نشان داد.
 


کانال امتداد، رسانه نزدیک به حزب اتحاد ملت و آذر منصوری، در پستی به معرفی گروه واگنر پرداخت.
 


عباس عبدی، یکی از چهره‌های سیاسی جریان اصلاحات در توییتر خود به حمایت از فرمانده گروه واگنر پرداخت.
 


حمایت عباس عبدی، چهره سیاسی اصلاح طلب از فرمانده گروه واگنر


این دغدغه و حرارت رسانه‌های اصلاح طلب در حالی است که اغلب این رسانه‌ها در موضوعات مهم ملی و بین‌المللی که به نوعی مربوط به منافع کشور است، سکوت می‌کنند. برخی از مسائل مهم ملی که در اغلب رسانه‌های اصلاح طلب سانسور شده اند عبارتند از:

اخبار مربوط به حمله پلیس آلبانی به کمپ منافقین

سانسور سفر رئیس جمهور به آمریکای لاتین

سانسور سفرهای استانی رئیس جمهور

سانسور نمایش تصویر شهید سلیمانی در سازمان ملل

سانسور اعتراضات پاریس

سانسور قراردادهای تجاری منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای


:: بازدید از این مطلب : 238
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
یک شنبه 4 تير 1402

سعدالله زارعی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: وقتی «تغییر به راه می‌افتد» همه چیز تغییر می‌کند، روابط و موقعیت‌ها به‌هم می‌خورد و دیگر نمی‌توان روی بسیاری از مناسبات و توافقات قبل حساب کرد و آنان که این تغییر را درنیابند، حتماً دچار بحران می‌شوند. بحرانی که نه تنها سود، که سرمایه آنان را هم به تاراج می‌برد. به اطراف خود نگاه کنیم، تا این موضوع را به وضوح ببینیم. آنان که معماران وضع ظالمانه گذشته بوده‌اند، ناگزیر به آن تن داده‌اند اگرچه قبول تغییر در پیری، مثل بیرون زدن شیری که در دوران کودکی نوشیده‌اند، بسیار سخت و گاه ناممکن است.

آنان ضمن پذیرش شکست در درون، در بیرون نوعاً آدرس‌های غلط می‌دهند. بعضی که عادتاً تحت تأثیر آنها هستند، به آن سرگرم شده و قلیلی آن آدرس‌های غلط را باور می‌کنند و ‌اندکی هم با وجود نومیدی به دنبال آن راه می‌افتند. اما آنان که مانعی در دیدن ندارند، متوجه قضایا هستند و به عظمت تغییری که واقع شده توجه دارند.

خداوند شهید عظیم‌الشأن حاج قاسم سلیمانی را در بالاترین درجه عنایت خاص خود قرار دهد، در دوم اردیبهشت سال آخری که در دی‌ماه آن به «شهادت عظیم» رسید، در جلسه‌ای گفت این مردم یکپارچه پای کار نظام هستند و دلخوری‌هایی که از بعضی از ماها دارند به نظام تسری نمی‌دهند.

او می‌گفت این مردم یک محور دارند و آن «رهبری» است که با او ارتباط عقیدتی پیدا کرده و این ارتباط در زیر و بم حوادث، کاستی نمی‌گیرد. او معتقد بود علی‌رغم بعضی ظواهر، درصد مخالفان این نظام در داخل آن‌قدر ‌اندک است که از ناحیه آنان خطری متوجه نظام نمی‌شود و لذا باید متوجه کانون‌های اصلی معاند نظام که آمریکا و... است، بود.

همین چند روزه یک رخداد عجیب اتفاق افتاد و این اعجاب از این جهت است که اتفاق رخ داده در تصور انسان‌هایی که مسائل جهان را براساس دوگانه سود و زیان ارزیابی می‌نمایند، نمی‌گنجد وگرنه با معادلات الهی و اعتقادات مذهبی و آیات قرآن که منافقین را به «عذابی خفت‌بار» وعید داده، این اتفاق چندان هم غیرمنتظره نبود.

غربی‌ها تا همین یکی دو هفته پیش حاضر به کوتاه آمدن از موضع خود درباره ایران نبودند و آخرین حرف‌هایی که از سوی افرادی نظیر جوزپ بورل رئیس‌سیاست خارجی اتحادیه اروپا و انریکه مورا معاون او و رئیس‌تیم غرب در مذاکرات هسته‌ای به مقامات ایران گفتند این بود که «تا شما در روابط نظامی با روسیه تجدیدنظر نکنید، ما درباره موضوع هسته‌ای و سایر مسائل با شما گفت‌وگویی نخواهیم داشت» بعد از بازگشایی روابط عربستان با ایران هم از این موضع سلبی فاصله نگرفتند.

بحث آنان در روابط نظامی ایران و روسیه حول دو محور دور می‌زد؛ یک محور بحث فروش هواپیماهای سوخو ۳۵ بود که در واقع خلأ قدرت هوایی ایران را تا حد زیادی پر می‌کند و پوشش دفاعی هم به آن می‌دهد و یک موضوع هم بحث فروش پهپادهای ایران به روسیه بود که غربی‌ها - به درست یا غلط - مدعی بودند معادله نظامی را در جنگ اوکراین برهم زده و باید تکلیف آن مشخص شود.

در واقع غربی‌ها معتقد بودند توافقات نظامی ایران و روسیه اصولاً امکان بحث میان غرب و ایران در حوزه نظامی و منطقه‌ای در آینده هم از بین می‌برد؛ چرا که وقتی بخشی از نظام بین‌الملل - روسیه و چین - در تعامل نظامی با ایران بوده و در چرخه افزایش قدرت آن نقش داشته باشد، دیگر صحبت از الزام جهانی برای محدودیت قدرت نظامی ایران معنا و مفهوم ندارد. ضمن آنکه - در تحلیل غرب - توافقات نظامی ایران و روسیه در حوزه تسلیحات، دو کشور را به سمت ایجاد «روابط راهبردی» سوق می‌دهد.

روابط راهبردی دو کشور به این دلیل با حساسیت غرب مواجه است که دو عنصر را کنار هم دارد؛ همکاری‌های سطح بالای نظامی و پایداری در روابط دو کشور روابط ایران و روسیه هر چه بوده، تا این‌جا و به خصوص در هفته‌های اخیر کمتر نشده و حتی مناسبات دو کشور در همه حوزه‌ها از جمله در بعد نظامی در حال گسترش بوده است. اما علی‌رغم این موضوع، اتحادیه اروپا و شخص بورل و شخص مورا درب اتاق گفت‌وگو را به روی تیم آقای علی باقری باز کرده و ظاهراً توافقات اولیه‌ای هم داشته‌اند.

در آن طرف ماجرا اما تحولات مهمی روی داده است که درشت‌ترین آن برخورد دولت آلبانی با منافقین و به‌هم ریختن کمپ ‌اشرف و متعاقب آن دفاع دولت آمریکا از اقدام پلیس آلبانی علیه منافقین بود. خب طی ۴۰ سال گذشته، در منازعه آمریکا با ایران، منافقین با همه حقیری و ضعیف بودن، مهم‌ترین ابزار واشنگتن بوده‌اند. خدماتی که منافقین طی این چند دهه به آمریکا، رژیم اسرائیل، اروپا و بعضی کشورهای منطقه و علیه جمهوری اسلامی کردند، با هیچ گروه دیگری قابل مقایسه نیست.

ترور حدود ۱۷۰۰۰ عناصر ضدآمریکایی کوچه و خیابان ایران، تهاجم نظامی به مرزهای ایران، دادن اطلاعات ویژه از تأسیسات صنعتی حساس کشور به آمریکا از جمله صنعت هسته‌ای و شرکت در عملیات‌های تخریب و ترور در ایران، بی‌ثبات‌نمایی ایران در محیط بین‌المللی وآماده بودن برای هر نوع عملیاتی علیه ایران، این گروهک را از سایر گروه‌های مخالف ایران، متمایز کرده بود و به همین جهت آن‌گاه که دولت وقت عراق برای ترک عراق به این گروهک فشار آورد، آمریکایی‌ها و سعودی‌ها ضمن اعلام حمایت از سازمان منافقین، با کشورهایی برای «اسکان متمرکز» آنان وارد مذاکره شده و در نهایت با دادن پول و وعده‌هایی، دولت تیرانا را در سال ۱۳۹۵ به واگذاری یک کمپ بزرگ به این گروهک مزدور، متقاعد کرد.

آلبانی این را با گرفتن ۲۵ میلیون دلار از سعودی و مبالغی وعده از آمریکا پذیرفت و برخی اسناد می‌گویند در این ۷ سال آلبانی سالانه نزدیک به یک میلیارد دلار بابت پذیرش منافقین دریافت کرده است و حال آنکه می‌دانست این کار برای مردم مسلمان آلبانی چه خطراتی دارد و در همان حال به شدت از این گروهک به عنوان «پناهندگان» دفاع می‌کرد.

روزنامه آلمانی «اشپیگل»، یک سال پس از استقرار منافقین در کمپ تیرانا درباره روحیات و اهداف آنان نوشت «اعضای سازمان در این اردوگاه در تمرین‌های هفتگی خود برای بریدن گلو با چاقو، شکستن دست و درآوردن چشم با انگشت تلاش می‌کنند».

منافقین قبل از مواجه شدن با این حادثه دو علامت دریافت کردند و باید می‌فهمیدند که اوضاع دگرگون شده است؛ آزادی اسدالله اسدی دیپلمات ایرانی که از آبان ۱۳۹۹ در زندان بود و اتهام اصلی - دروغین - او این بود که درصدد بوده محل تجمع عناصر و پشتیبانان خارجی منافقین را در پاریس منفجر کند و یکی هم مخالفت دولت فرانسه با برگزاری تجمع سالانه منافقین بود.

مدیران منافقین با بهت زیاد خبر آزادی اسدی را دریافت کردند و انتظار نداشتند با توجه به خدمات ویژه‌ای که به‌خصوص در اغتشاشات پاییز سال گذشته ایران به غربی‌ها ارائه دادند، مورد بی‌توجهی قرار گیرند.

اما چیزی نگذشت که با ضرب شست پلیس آلبانی مواجه شدند. برخورد آلبانی برای آنان این معنا را دارد که حتماً باید کمپ را تحویل داده و از این کشور خارج شوند. اما کجا می‌توانند بروند؟ و چه کشور دیگری این امکان را در اختیار آنان می‌گذارد و حال آنکه حالا دیگر احیاناً فشار و تقاضای غرب هم برای «اسکان متمرکز» آنان وجود نخواهد داشت.

سازمان منافقین از این رو اقدام روز سه‌شنبه هفته پیش آلبانی را به «فروپاشی» خود ترجمه کرد. خود آنان در همین روزها بروز دادند، انتقال کمپ ‌اشرف از بغداد به تیرانا، سبب شد افراد زیادی از این گروهک فرار کنند. حالا معلوم است که در این جابه‌جایی به «ناکجا آباد»، از شیرازه این گروهک جنایتکار و وطن‌فروش چیزی باقی نمی‌ماند.

عمل آمریکا و اروپا در این موضوع خیلی مهم است و برای خیلی‌ها باورنکردنی است به همین دلیل بعضی‌ها درصدد توجیه رفتار آلبانی، اروپا و آمریکا برآمده و گفتند غربی‌ها در حال ساماندهی و وحدت‌بخشی به اپوزیسیون ایرانی هستند و مانع‌زدایی داخلی از آن را به عنوان شرط لازم ساماندهی آنان شروع کرده‌اند! اینها برخورد با منافقین را بخشی از این پروژه مانع‌زدایی معرفی می‌کنند ولی این یک توجیه نچسب محسوب می‌شود. آخر مگر در این روزها همین یک اتفاق رخ داده است و مگر اختلافات شدید اپوزیسیون بر سر هواداری یا عدم هواداری از این سازمان بوده است؟

از سوی دیگر این تنها اتفاق زجرآور برای مخالفان ایران نبوده است؛ انفعال غرب در برابر بازگشایی روابط عربستان با ایران، چراغ سبز اخیر اروپا به ایران در دوحه، تماس طولانی رئیس‌جمهور فرانسه با رئیس‌جمهور ایران و... هم در همین یک هفته روی داده و از «وضع جدید» خبر می‌دهند.

این وضع جدید حتماً ناشی از «مذاکرات» نیست، ناشی از «مقاومت» است. در واقع ایران در مواجهه با غرب مقاومت کرده و الان هم در سنگر مقاومت و در حال چیدن اولین برداشت این مزرعه است. در همین ماجرای جنجال غرب بر سر روابط نظامی ایران و روسیه، ایران با جدیت این روابط را دنبال کرده و حتی ‌اندکی از شتاب آن نکاسته است.

بنابراین ما از سنگر مقاومت فاصله نگرفته‌ایم. این غرب است که به نقطه‌ای رسیده که احساس یأس می‌کند و این یأس طبیعی است. وقتی یک نفر چهل سال زیاده‌خواهانه، تلاش کند تا طرف مقابل با زور به تحمیل‌های او تن دهد و طرف مقابل نه تنها تن نداده بلکه اینک خود هم - به تعبیر اخیر ریچارد ‌هاس - به یک قدرت مدعی تبدیل شده است، برای او یأس می‌آورد.

در واقع می‌توان اقدام اخیر غرب در مواجهه با گروه جنایتکار منافقین و نیز گروه‌های موسوم به اپوزیسیون ایران را جمع‌بندی غرب از چهل و چهار سال درگیری‌های مختلف با ایران دانست. ما می‌دانستیم که انقلاب اسلامی را اگر بتوان پروژه نامید - که اطلاق پروژه به انقلاب اسلامی تحریف واقعیت است چرا که خیلی بزرگ‌تر از آن است - یک «ابرپروژه» (Macro Project) است. غربی‌ها در این سال‌ها با ریزپروژه (Micro Project) سرگرم بودند و معلوم است که نتیجه چنین بازی چه خواهد بود.

این ماجرا یک نکته هم برای بعضی جریانات داخلی دارد؛ آنان‌که مثل همین سازمان منافقین خیلی روی آمریکا و توافق با آن حساب می‌کردند؛ آنان که با لباس اصلاح‌طلبی به آمریکا علامت می‌دادند؛ یا با لباس اعتدال؛ آنان که همین روزها با وقاحت خود را در میانه اقدامات توطئه‌گون منتظری قرار داده، این مرده را به خیال خود به صحنه آوردند و اقدامات خیانت‌بار او را به دعوای امام و منتظری تقلیل داده و در نهایت هم به نفع منتظری داوری کردند، این‌ها بدانند ارزش‌شان نزد آمریکا و اروپا یک هزارم ارزش منافقین نزد آمریکا و اروپا نیست. این‌ها ببینند آنان با منافقین چه کردند. با این‌ها هم همین را می‌کنند. کما اینکه با آن همه «رقص در میانه میدان» به آنها مدال محور شرارت دادند و هواپیمای محمدجواد ظریف را در اروپا معطل چند لیتر بنزین کردند.

گروهک تروریستی منافقین چگونه به مهره سوخته تبدیل شد؟ 

گروهک تروریستی منافقین چگونه به مهره سوخته تبدیل شد؟

حمله پلیس آلبانی به مقر سازمان منافقین، آن هم بلافاصله پس از منع برگزاری گردهمایی سالانه آنها از سوی پلیس فرانسه، سناریوی «طرد منافقین» و «مهره سوخته» بودن این گروهک را تقویت می‌کند.

 گروهک تروریستی سالخورده منافقین به هر کشوری -از عراق گرفته تا آلبانی- که تحمیل می‌شود، برای میزبان خود خطرناک و پرهزینه است که اتفاقات اخیر علیه منافقین در آلبانی و فرانسه را می‌توان در این راستا تحلیل کرد.

پلیس آلبانی سه شنبه گذشته با حکم دادگاه این کشور به دلیل عدم رعایت توافق سال ۲۰۱۳ میان تیرانا و گروهک منافقین به کمپ «اشرف ۳» قرارگاه این گروهک تروریست در شهر ساحلی «دورس» حمله کرد که در جریان این یورش، علی مستشاری (عبدالوهاب فرجی نژاد) از فرماندهان برجسته گروهک تروریستی منافقین در عملیات مهندسی و از فرماندهان این گروه در عملیات مرصاد که مسئولیت فنی مهندسی این سازمان تروریستی را به‌عهده داشت به هلاکت رسید.

گروهک تروریستی منافقین چگونه به مهره سوخته تبدیل شد؟

علاوه بر کشته شدن فرجی نژاد که از مسئولان ترور و از شکنجه‌گران سه پاسدار شهید در سال ۱۳۶٠ در تهران بود، وضعیت چند تروریست دیگر وخیم اعلام شده‌است؛ بین زخمی‌ها که تعداد آن بیش از ۲۰ نفر است، چند فرمانده دیگر این گروهک تروریستی وجود دارد که سازمان برای مخفی نگه‌داشتن آن به تکاپو افتاده‌است.

«آلبانی دیلی نیوز» به نقل از اعضای این گروهک گزارش داده که پلیس آلبانی ۷۰ نفر از اعضای این گروهک را بازداشت کرده‌است.

گروهک تروریستی منافقین چگونه به مهره سوخته تبدیل شد؟

هراس از میزبانی گروهک قانون‌شکن و نافرمان

خبرگزاری‌های آلبانی در توضیح دلیل این حمله گفته‌اند که دفتر مبارزه با جرایم سازمان‌یافته و فساد آلبانی، پرونده‌ای علیه فعالیت‌های این گروه در دست بررسی داشته و در جریان آن به این نتیجه رسیده‌اند که منافقین در حال نقض قوانین این کشور بوده‌اند.

به گفته پلیس آلبانی، نیروهای امنیتی برای این حمله مجوز رسمی از دادگاه داشته و قرار بوده برای پرونده مذکور، اسناد لازم از جمله کامپیوترها را از کمپ مجاهدین مصادره کنند. در جریان حمله پلیس به مقر منافقین، دست‌کم ۱۵۰ دستگاه کامپیوتر مصادره شده‌است. این سیستم‌ها برای انتشار توییت‌های هماهنگ علیه جمهوری اسلامی و البته سایر گروه‌های رقیب اپوزیسیون بوده که به صورت هماهنگ از منافقین حمایت می‌کنند.

بر اساس توافق امضا شده در سال ۲۰۱۳، قرار نبوده این سازمان در آلبانی هیچ فعالیت سیاسی انجام دهند و باید به قوانین این کشور پایبند می‌بودند. بنابراین مقامات آلبانی با این شرایط حدود یک دهه پیش موافقت کردند که به گروهک سرپناه بدهند.

گروهک تروریستی منافقین چگونه به مهره سوخته تبدیل شد؟

چرا غرب از حمایت منافقین روی برگرداند؟

با نگاهی به مواضع اعلامی و اعمالی کشورهای غربی از میزبان گرفته تا فرانسه و آمریکا، آشکارا می‌توان به تغییر رویکرد اروپا و آمریکا نسبت به این گروهک تروریستی پی برد.

حمله پلیس آلبانی به مقر سازمان، آن هم بلافاصله پس از منع برگزاری گردهمایی سالانه این سازمان از سوی پلیس فرانسه، سناریوی «طرد منافقین» و «مهره سوخته» بودن این گروهک را تقویت می‌کند.

پلیس فرانسه نیز اخیراً اعلام کرده‌است که به گروهک تروریستی منافقین اجازه نخواهد داد که گردهمایی سالانه خود را در پاریس برگزار کنند؛ موضوعی که در بیانیه منافقین نیز بازتاب یافته و این سازمان کاخ الیزه را متهم کرده که در نتیجه فشار ایران برگزاری تظاهرات اول ژوئیه را منع کرده‌است.

جالب توجه‌ترین مواضع را از سوی آمریکا شاهد بودیم که در حمایت از آلبانی و در راستای رفتار فرانسه صورت گرفت. این در حالی است که پیشتر شاهد خوش‌رقصی اعضای گروهک برای مقامات آمریکایی به ویژه «جان بولتون» بودیم.

گروهک تروریستی منافقین چگونه به مهره سوخته تبدیل شد؟

در این برهه گویی ورق برگشته‌است و وزارت خارجه آمریکا در بیانیه‌ای از حق آلبانی برای تحقیق درباره هر گونه احتمال اقدام غیرقانونی در خاکش حمایت می‌کند و در این بیانیه تاکید شده‌است که دولت آمریکا، سازمان منافقین را نماینده مردم ایران نمی‌داند، هیچ‌گونه حمایت مالی یا آموزشی از آن نمی‌کند و درباره «این سازمان و نیز ادعاهای مطرح‌شده درباره سو رفتار سازمانی با اعضایش نگرانی‌های جدی دارد»؛ بیانیه‌ای بی‌سابقه که نشانگر گذار آمریکا از گروهک است به طوری که منافقین، بیانیه وزارت خارجه آمریکا را «شرم‌آور» خواندند.

طبیعی است که منافقین از این برخورد غیرقابل پیش‌بینی آمریکا علیه خود تعجب و ابراز انزجار کنند. کاخ سفید اگرچه پیش‌تر سازمان منافقین را به دلیل کارزارهای ستیزه‌جویانه در مخالفت با پسر شاه مخلوع و نیز کشتار شهروندان آمریکایی در ایران در دهه ۱۹۷۰ و سپس تدارک حمله‌ای به خاک آمریکا در سال ۱۹۹۲ در فهرست سازمان‌های تروریستی قرار داده بود اما در سال ۲۰۱۲ سازمان را به دلیل دست برداشتن از خشونت و همکاری آشکار با آمریکا در عراق از فهرست سازمان‌های تروریستی خارج کرد. در آن زمان بود که به دنبال خروج منافقین از فهرست سازمان‌های تروریستی آمریکا، حدود ۲ هزار و ۷۰۰ عضو این گروه به درخواست آمریکا از سال ۲۰۱۴ به این سو به آلبانی منتقل شدند.

غرب بر مدار عقلانیت؛ برایند قدرت و دیپلماسی پویای ایران

از نگاه ناظران یکی از دلایل قرار گرفتن غرب در مدار منطق و عقلانیت به فهم جدید آنها از عواقب حمایت‌های گذشته و آسیب زا بودن تداوم آن ارتباط می‌یابد.

نشریه «پولیتیکو» هراس و نگرانی آلبانی نسبت به حملات سایبری ایران به سیستم‌های اینترنتی تیرانا را مبنای این تغییر نگرش و رویکرد می‌داند و نوشته است که تحقیقات دادستانی آلبانی «خطری» را که «فعالیت مشکوک اعضای سازمان منافقین برای امنیت این کشور ایجاد می‌کند -از افزایش فعالیت اطلاعاتی ایران در آلبانی تا حملات سایبری علیه سیستم‌های اینترنتی دولت»، بررسی می‌کند.

این نشریه آمریکایی ادعا می‌کند که در شهریور ماه سال گذشته حمله‌های سایبری گسترده ایران به زیرساخت‌های آلبانی صورت گرفت که منجر به قطع روابط دو کشور شد. بنابراین مقامات تیرانا حمایت از منافقین را پرهزینه می‌دانند و دست رد بر سینه آنها زده‌اند.

برخی انزوای منافقین و تغییر رویکرد غرب را برآیند دیپلماسی پویا و فعال ایران می‌دانند؛ همان دیپلماسی که چند هفته پیش باعث آزاد شدن «اسدالله اسدی» دیپلمات ایرانی زندانی در بلژیک شد. او به اتهام واهی دست داشتن در عملیات بمب‌گذاری علیه گردهمایی منافقین در پاریس بازداشت شده‌بود.

گفت وگوی تلفنی ۹۰ دقیقه‌ای آیت‌الله سیدابراهیم رئیسی با «امانوئل ماکرون» همتای فرانسوی نیز موضوعی بود که از نگاه کارشناسان در تغییر رویکرد الیزه بی‌تاثیر نبود. مخالفت پاریس با برپایی همایش سالانه از سوی گروهک منافقین بعد از این مکالمه، فرضیه توافق احتمالی دو کشور را در این زمینه تقویت کرد.

به نظر می‌رسد که با توافق تهران- ریاض و ازسرگیری روابط آنها، شروع مذاکرات سیاسی محرمانه با آمریکا در عمان و نیز رؤیت قدرت غیرقابل انکار و تأثیرگذار تهران در معادلات منطقه‌ای، غرب چاره‌ای جز بازگشت به مسیر عقلانیت و دست کشیدن از حمایت پرهزینه یک عده قلیل سالخورده و تندرو را در خاک آلبانی ندارد.

البته ناامیدی غرب از منافقین به عنوان یک اپوزیسیون ضعیف نیز در این تغییر رویکرد بی‌تاثیر نیست. بنابراین فائق آمدن نظام جمهوری اسلامی در ناآرامی‌های اخیر نشان داد که توطئه‌های سایبری و خرابکارانه که از خانه سالمندان گروهک منافقین هدایت می‌شد، شکست خورده‌است و آنها دیگر برای غربی‌ها به یک مهره سوخته تبدیل شده‌اند.

چرا حمله به مقر منافقین در آلبانی مهم است؟  

سازمان مجاهدین خلق که در میان مردم ایران با نام تروریست‌های منافقین شناخته می‌شود، از همان روزهای بعد از انقلاب تاکنون، یکی از دشمنان اصلی جمهوری اسلامی و مردم ایران بوده است. در طول این چند دهه، منافقین، همواره مورد حمایت دشمنان ایران و کشورهای غربی قرار گرفتند. چه آن زمان که در دوران رژیم بعث عراق در پادگان اشرف حضور داشتند و به عنوان مزدور صدام، علیه مردم ایران اقدام نظامی می‌کردند؛ چه زمانی که سران این گروهک تروریستی در فرانسه پناهنده شدند و چه در زمان اخیر، که توسط کنگره آمریکا به طور رسمی مورد حمایت قرار گرفتند.

هرچه به دهه‌های اخیر نزدیک می‌شویم، حمایت علنی و صریح کشورهای غربی به ویژه آمریکا از منافقین، بیشتر می‌شود. به عنوان مثال، ایالات متحده که در دهه ۷۰ شمسی، منافقین را به عنوان یک سازمان تروریستی شناخته بود؛ در سال ۱۳۹۱، آن‌ها را از فهرست تروریستی خارج کرد و در نتیجه آن، اموال و دارایی‌های این سازمان دیگر مسدود نبود و معامله شهروندان آمریکایی با منافقین، منع قانونی نداشت.

چرا حمله به مقر منافقین در آلبانی مهم است؟
گزارش دویچه‌وله از خروج منافقین از لیست تروریستی آمریکا


این تصمیم از سوی مقامات آمریکایی درحالی گرفته شد که خودشان به تروریستی بودن اقدامات منافقین، معترف بودند. در بیانیه وزارت امورخارجه آمریکا مبنی بر خروج منافقین از لیست تروریستی، تصریح شده بود: «وزارت امورخارجه آمریکا به‌رغم تصمیم امروز خود، فعالیت‌های تروریستی گذشته سازمان مجاهدین خلق از جمله قتل شهروندان آمریکایی در دهه ۷۰ میلادی و حمله در خاک آمریکا در سال ۱۹۹۲ را، فراموش نکرده است.»

بعد از ماجرای ترور شهید فخری‌زاده، در گزارش دسامبر ۲۰۲۰ اندیشکده آمریکایی «ResponsibleStatecraft» آمده است: «دو مقام ارشد دولت اوباما در NBC فاش کردند که ترورها کار مجاهدین خلق است.» به عبارتی دیگر، همکاری سازمان‌های اطلاعاتی غربی و صهیونیست‌ها با تروریست‌های منافقین، به حدی نزدیک بود که منافقین را به عنوان بازوی اجرایی عملیات‌های خود، انتخاب کردند.

چرا حمله به مقر منافقین در آلبانی مهم است؟
متن اندیشکده «ResponsibleStatecraft» نزدیک به حزب دموکرات آمریکا


روزنامه «اینترسپت» در بهمن ماه ۱۴۰۱ در گزارشی نوشت: «در میان تظاهرات ایران، کنگره آمریکا، گروه مجاهدین خلق را تقویت می‌کند.»

چرا حمله به مقر منافقین در آلبانی مهم است؟
گزارش اینترسپت از تقویت منافقین توسط کنگره آمریکا


در این گزارش آمده است: «اعضای کنگره از هر دو حزب جمهوری‌خواه و دموکرات، از لایحه‌ای حمایت کردند که مریم رجوی، رهبر گروه مجاهدین را تایید می‌کند.» حمایت‌های کنگره از منافقین به طوری علنی بود که مریم رجوی به طور رسمی و به صورت ویدئو کنفرانس، در جلسه کنگره آمریکا، سخنرانی کرد. در این لایحه، بر تجمع منافقین در سال ۲۰۱۸ در راستای تغییر حکومت در ایران که در پاریس برگزار شد، تاکید کردند.

در بخشی دیگر از گزارش اینترسپت تصریح شده است: «سازمان مجاهدین خلق، علی رغم شهرت افتضاح خود در میان ایرانیان، همواره از حمایت سیاستمداران غربی به ویژه آمریکایی‌ها، برخوردار بوده است. مقامات دولت سابق آمریکا از جمله جان بولتون، از حامیان دیرینه این گروه هستند.»[۱]

چرا حمله به مقر منافقین در آلبانی مهم است؟
سخنرانی مریم رجوی در آلبانی، با حضور مقامات آمریکایی


در روز گذشته خبری منتشر شد که می‌تواند نشان دهنده تغییر معادلات و بازی کشورهای غربی با منافقین باشد. پس از ماه‌ها تلاش منافقین برای به آشوب کشاندن ایران، دولت آلبانی که سال‌هاست این تروریست‌ها را در خاک خود جای داده است، به طور رسمی با حکم قضایی این کشور از واحد دادستانی ویژه مبارزه با فساد و جرایم سازمان یافته، به کمپ منافقین در تیرانا حمله کرد.

وزارت امور خارجه آمریکا در اولین واکنش خود، این اقدام را قانونی توصیف کرد.

چرا حمله به مقر منافقین در آلبانی مهم است؟
گزارش یورونیوز از قانونی دانستن حمله پلیس آلبانی به منافقین از سوی آمریکا

 

سخنگوی وزارت امورخارجه آمریکا در گفت‌وگو با فاکس نیوز اظهار داشت: «به واشنگتن در خصوص همخوانی اقدامات انجام شده با قوانین جاری در آلبانی از جمله احترام به حقوق و آزادی‌های همه افراد در این کشور اطمینان داده شده است. ما از حق دولت آلبانی برای بررسی هرگونه فعالیت غیرقانونی بالقوه در قلمرو خود حمایت می کنیم.»[۲]

فرانسه از دیگر کشورهای غربی است که در ماه‌های اخیر، برای ادامه آشوب‌های ایران تلاش فراوانی داشت. این تلاش‌ها به طوری بود که حتی شخصی در سطح مکرون، رئیس جمهور فرانسه، با کسی در سطح مصی علینژاد، به طور رسمی و علنی دیدار کرد. اما در روز اخیر، پلیس فرانسه با برگزاری تجمع سالیانه منافقین در ۳۰ خرداد در پاریس، مخالفت کرد و علت آن را نگرانی‌های امنیتی دانست. این درحالی است که این تجمع، از سال ۲۰۰۸ تاکنون در پاریس برگزار می‌شد.

چرا حمله به مقر منافقین در آلبانی مهم است؟
گزارش دویچه‌وله از مخالفت پلیس فرانسه با برگزاری تجمع سالانه منافقین

 

منافقین در میان دولتمردان غربی به عنوان اپوزیسیون اصلی ایران شناخته می‌شدند. اما همین دولتمردانی که تا چند ماه پیش به طور رسمی و تمام قد از آشوب‌های ایران و منافقین حمایت کردند؛ اکنون به مقابله با آن‌ها پرداخته‌اند و این مسئله نشان دهنده تغییر بازی غربی‌ها با منافقین است که برای آن می‌توان چند دلیل را متصور بود.

اول؛ فرو ریختن رویای براندازی است. باتوجه به حمایت برخی از کشورهای غربی به ویژه آمریکا از جریان‌های اپوزیسون ایران چه در ماه‌های اخیر، چه در سال ۸۸، چه در دهه‌های اول انقلاب و چه در حمایت از حملات نظامی صدام، می‌توان گفت که این کشورها به دنبال براندازی حکومت ایران بوده‌اند. اما بعد از تلاش همه جانبه در آشوب‌های اخیر، پی بردند که براندازی حکومت در ایران، عملا امری نشدنی است. بنابراین، کشورهای غربی راهی جز تعامل با جمهوری اسلامی ایران ندارند. قدم اول در این تعاملات را می‌توان عدم ادامه حمایت از جریان اپوزیسیون و حتی مقابله با جریان‌های تروریستی همچون منافقین دانست.

دوم؛ اثبات قدرت جمهوری اسلامی ایران، چند جانبه گرایی بین المللی و تقویت قدرت دیپلماسی است که کشورهای غربی را ملزم ساخته که نه تنها از تروریست‌های منافقین حمایت نکنند؛ بلکه با آن‌ها مقابه نمایند.

سوم؛ منفور بودن منافقین است. منافقین به دلیل اقدامات تروریستی و کشتارهای فراوان در خیابان‌های کشور، به قدری در میان مردم ایران منفور هستند که اگر شخص یا جریانی منتسب به آن‌ها باشد، از چشم مردم خواهد افتاد. کشورهای غربی نیز اگر بخواهند حتی در ظاهر هم که شده خود را حامی مردم ایران نشان دهند، دیگر نمی‌توانند از منافقین حمایت کنند. به عبارتی دیگر، می‌توان گفت که تاریخ مصرف منافقین برای غربی‌ها، به صورت موقت به اتمام رسدیه است.

دلیل چهارم؛ احتمالا میان غرب و به خصوص امریکا با منافقین در پروژه‌های امنیتی، اختلافاتی ایجاد شده است که با توجه به دیپلماسی فعالی ایران در منطقه و فرامنطقه، این اختلافات بیش از گذشته سرباز کرده است و فرزند ناخلف می‌بایست تنبیه شود...


:: بازدید از این مطلب : 261
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
شنبه 3 تير 1402

سیاه‌پوستان آمریکا از بدو تولد تا زمان مرگ، در حوزه‌ی سلامت و نظام درمانی وضعیت بدتری در مقایسه با همتایان سفیدپوست خود دارند. نرخ مرگ‌ومیر در میان نوزادان و مادران سیاه‌پوست بالاتر است؛ کودکان سیاه‌پوست بیش‌تر به آسم دچار می‌شوند؛ نوجوانان سیاه‌پوست در دریافت خدمات سلامت روانی مشکلات بیش‌تری دارند؛ در سنین بزرگ‌سالی بیش‌تر با فشار خون بالا دست‌وپنجه نرم می‌کنند؛ و در پیری بیش‌تر به آلزایمر و سایر بیماری‌ها مبتلا می‌شوند. آسوشیتدپرس یک سال گذشته را صرف بررسی این موضوع کرد که میراث نژادپرستی در آمریکا چگونه نابرابری‌های درمانی‌ای را پایه‌گذاری کرده است که سیاه‌پوستان با آن‌ها مواجه هستند.

از تولد تا مرگ: گزارش آسوشیتدپرس از نژادپرستی در نظام درمانی آمریکا +عکس و فیلم

سیاه‌پوستان آمریکایی از تولد تا مرگ با تبعیض و نژادپرستی در نظام درمانی کشورشان مواجه هستند؛ عواملی که ابتلای آن‌ها به بیماری را محتمل‌تر، درمان بیماری‌هایشان را دشوارتر، و مرگشان را دردناک‌تر می‌کند. 

در همین‌باره بخوانید:

روز جمعه اولین روز از بهمن‌ماه سال 95، دانلد ترامپ رسماً چهل و پنجمین رئیس‌جمهور آمریکا شد. یکی از انتقاداتی که پیش از برگزاری انتخابات آمریکا از ترامپ می‌شد و اکنون که او در انتخابات پیروز و رئیس‌جمهور آمریکا شده، انتظار می‌رود به معضل بزرگی پیش روی مردم این کشور تبدیل شود، موضوع نژادپرستی است. تاریخ آمریکا ابعاد مخفی زیادی دارد که شناخت آن‌ها می‌تواند به درک بهتر واقعیت‌های امروز جامعه این کشور کمک کند.
آیا ترامپ سنت «لینچ کردن» را به آمریکا برمی‌گرداند؟ +عکس و فیلم
 
«جس واشینگتن» نوجوان سیاه‌پوست و معلول ذهنی؛ سفیدپوستان با بیل و آجر او را مورد ضرب و جرح قرار دادند، عقیم‌کردند، گوش‌ها و انگشتانش را قطع کردند و نهایتاً او را زنده‌زنده سوزاندند؛ این تصویر پشت یک کارت پستال است و پشت آن نوشته شده: «این باربکیویی است که دیشب داشتیم»
 

نژادپرستی در آمریکا به طور مستقیم با موضوع برده‌داری در تاریخ نه چندان دور این کشور گره خورده است؛ و چنان‌که کارشناسان و تاریخ‌شناسان متعدد آمریکایی می‌گویند، برده‌داری بخشی جدایی‌ناپذیر از تاریخ پیدایش یک کشور مستقل به نام ایالات متحده آمریکاست. اگر برده‌ها نبودند، شاید هیچ‌گاه نیروی کار، سرمایه، زیرساخت و ملزومات دیگر تأسیس آمریکا تأمین نمی‌شد.

از طرفی، اصرار ایالت‌های جنوبی آمریکا بر ادامه برده‌داری، اصلی‌ترین دلیل وقوع جنگ داخلی در این کشور بود؛ جنگی که اگرچه پایانش به معنای پایان رسمی برده‌داری در این کشور بود، اما نه تنها برده‌داری در آمریکا را متوقف نکرد، بلکه آن را وارد مرحله جدید و خطرناک‌تری کرد که امروزه در شکل نژادپرستی به بخشی از جمعیت آمریکا به ارث رسیده است. یکی از پدیده‌هایی که با تغییرات حداقلی، از اواخر قرن 19 تا امروز ادامه پیدا کرده است، قتل سیاه‌پوستان بدون محاکمه و دادگاه بوده است. این پدیده «لینچ کردن» نام دارد.

قصاص بدون محاکمه: از اراذل و اوباش تا نیروهای پلیس

لینچ کردن را عموماً «مجازات فراقانونی توسط گروهی غیررسمی» توصیف می‌کنند. این پدیده در تاریخ آمریکا بیش‌تر به معنای اعدام یک فرد معمولاً به روش حلق‌آویز کردن در نظر گرفته می‌شود که توسط گروهی از مردم عادی و بدون انجام هیچ‌گونه تحقیق یا محاکمه‌ای انجام شود. این روش «اعدام سریع» گاهی توسط گروه‌های تبهکار برای زهرچشم نشان دادن هم انجام می‌شد.

این کار امروزه توسط نیروهای پلیس آمریکا و با شلیک گلوله به سیاه‌پوستان انجام می‌شود؛ با این تفاوت که عمدتاً افسران پلیس حتی نیازی به «اطلاع» از (و نه اثبات) ارتکاب جرم توسط فرد سیاه‌پوست هم ندارند و عملاً با حمایت کامل دولت و نظام قضایی در آمریکا اقدام به لینچ کردن سیاه‌پوستان می‌کنند

مبدأ پیدایش پدیده لیچ کردن در آمریکا و مثال‌هایی از آن
 لینچ کردن در آمریکا طی حدود 50 سال پس از پایان جنگ داخلی در این کشور و آزادی بردگان، یعنی از سال 1865 تا سال 1917 بیش‌ترین تعداد قربانیان را از میان سیاه‌پوستان گرفت. از آن‌جایی که این پدیده بیش‌تر در ایالت‌های جنوبی آمریکا و علیه سیاه‌پوستان رخ می‌داد، شاید بتوان آن را واکنش مردم شکست‌خورده در جنگ داخلی در «ایالت‌های مؤتلفه آمریکا» به آزادی برده‌ها دانست.

البته این پدیده جنبه‌های دیگری هم داشت و بسته به منطقه (مثلاً در «غرب کهن» یا همان «غرب وحشی») علیه بومیان آمریکا، مکزیکی‌ها و چینی‌ها رواج داشت. بخشی از تاریخ این پدیده که موضوع اصلی گزارش حاضر است، طی دوران سرکوب اجتماعی‌ و سیاسی سیاه‌پوستان توسط سفیدپوستان به ویژه پس از جنگ داخلی و اعطای حق رأی به آمریکایی‌های آفریقایی‌تبار شکل گرفت.

 دوره بازسازی (1865 تا 1877): حق رأی به قیمت جان سیاه‌پوستان

بعد از پایان جنگ داخلی در آمریکا در سال 1865 (بنا به برخی تعاریف، دو سال پیش از پایان جنگ دوره جدیدی در تاریخ آمریکا آغاز شد که به «دوره بازسازی» مشهور است. جنگ داخلی، ارکان ایالات متحده را لرزانده بود و بنابراین اصلاحات اجتماعی و سیاسی ضرورت داشت. بخشی از این اصلاحات مربوط به اتحاد دوباره ایالت‌ها برای یک‌پارچگی کشور می‌شد، اما برخی اصلاحات ماهیت جنجالی‌تری داشتند.

در نتیجه جنگ، حدود چهار میلیون برده در ایالت‌های جنوبی آمریکا آزاد شده بودند؛ ایالت‌هایی که عمدتاً تحت تسلط سیاسی دموکرات‌های محافظه‌کار و مخالف حقوق بردگان بودند. لینچ کردن در این ایالت‌ها دلایل مختلفی داشت که برخی اقتصادی و برخی سیاسی اجتماعی و بودند. مزرعه‌داران آمریکایی به نیروی کار برده‌ها از جمله سیاه‌پوستان وابسته بودند و بنابراین آزادی برده‌ها را کاملاً خلاف منافع خود می‌دانستند.

از سوی دیگر اعطای حق رأی به برده‌ها به هیچ عنوان به مذاق سفیدپوستان افراطی خوش نمی‌آمد. هم‌چنین عده‌ای از سفیدپوستان نژادپرست نیز تحت هیچ شرایطی حاضر نبودند جایگاه اجتماعی‌ هم‌تراز با خودشان برای سیاه‌پوستان قائل شوند. در نتیجه، لینچ کردن در ایالت‌های جنوبی آمریکا نوعی روش غیررسمی برای اثبات و اعمال برتری سفیدپوستان به شمار می‌رفت.

اولین «کو کلاکس کلان» [گروه سفیدپوستان افراطی و نژادپرست] در همین دوره در سال 1866 (یک سال بعد از پایان جنگ داخلی) توسط کهنه‌سربازان «مؤتلفه» تشکیل شد. با این وجود، فقط اعضای این گروه نبودند که به سیاه‌پوستان حمله می‌کردند. طی سال‌های 1868 تا 1871 دموکرات‌های سفیدپوست به جمهوری‌خواهان سیاه‌پوست و سفیدپوست حمله می‌کردند تا با ارعاب آن‌ها مانع از تصویب قوانین به نفع بردگان یا استفاده برده‌ها از حق رأی خود و شرکت در انتخابات‌ها شوند.

آیا ترامپ سنت «لینچ کردن» را به آمریکا برمی‌گرداند؟ +عکس و فیلم
عکس یادگاری آمریکایی‌ها با جسد یک سیاه‌پوست مشهور به «نیگرو اسمیت» که در آتش می‌سوزد
 

حملات تروریستی و شبانه سفیدپوستان به خانه‌های سیاه‌پوستان برای توقیف اسلحه‌های آن‌ها (که مطابق متمم دوم قانون اساسی و برای دفاع از خود تهیه شده بودند)، قتل یا شلاق برای ارعاب و یادآوری دوران بردگی به سیاه‌پوستان، و به کارگیری روش‌های دیگر برای سرکوب سیاه‌پوستان و جلوگیری از رأی دادن آن‌ها در دوران بازسازی رواج زیادی داشت. از جمله اوایل دهه 1870 دموکرات‌های سفیدپوست برای جلوگیری از رأی دادن سیاه‌پوستان به جمهوری‌خواهان که از حقوق بردگان حمایت می‌کردند، دست به خشونت زدند.

استفاده دموکرات‌ها از تروریسم برای رسیدن به قدرت

از اواسط دهه 1870 به بعد، خشونت توسط دموکرات‌ها در قالب فعالیت گروه‌های شبه‌نظامی شورشی در عمق ایالت‌های جنوبی افزایش پیدا کرد. هدف از این خشونت‌ها جلوگیری از رأی دادن سیاه‌پوستان و گرفتن قدرت از دست جمهوری‌خواهان بود. این سیاست ایجاد رعب و وحشت بالأخره جواب داد؛ تا جایی که، به عنوان مثال، در شهر «یازو» در ایالت می‌سی‌سی‌پی که یک جمعیت سیاه‌پوست 12,000 نفری داشت، در انتخابات سال 1874 تنها 7 رأی به نفع جمهوری‌خواهان ثبت شد. در نتیجه، حزب دموکرات قوه مقننه در ایالت می‌سی‌سی‌پی را تحت تسلط خود درآورد.

این پیروزی به کام دموکرات‌ها خوش آمد و اعضای این حزب در ایالت‌های دیگر نه تنها این روش تروریستی را اتخاذ کردند، بلکه برای آن یک نام رسمی هم گذاشتند: «طرح می‌سی‌سی‌پی.» این طرح موفق شد به کمک شبه‌نظامیان مسلح غیررسمی و با ترور رهبران سیاسی و فعالان اجتماعی، و با ارعاب رأی‌دهندگان نتیجه انتخابات سال 1876 را به نفع دموکرات‌ها رقم بزند، و عملاً حق اساسی رأی و سایر حقوق مدنی سیاه‌پوستان را سرکوب نماید.

به این ترتیب ایالت‌های آمریکا یکی پس از دیگری، دموکرات‌ها را در رأس قدرت دیدند. آمارها حاکی است که در سال‌های 1868 تا 1876 هر سال بین 50 تا 100 مورد لینچ کردن رسماً ثبت می‌شد. دموکرات‌های سفیدپوست پس از به دست گرفتن قدرت با جمهوری‌خواهان وارد رقابت شدند. دو حزب درباره انتخابات ریاست‌جمهوری در سال 1876 به توافق رسیدند و یک رئیس‌جمهور جمهوری‌خواه روی کار آمد. با این وجود، نتیجه این توافق، فشار جمهوری‌خواهان برای احقاق حقوق اساسی بردگان متوقف شد و دوره بازسازی رسماً در سال 1877 به پایان رسید.

 دوره سلب رأی (1877-1917): راه‌حل دموکرات‌ها برای پایان خشونت

بعد از دوره به اصطلاح بازسازی، دوران جدیدی به نام «دوره سلب رأی» آغاز شد. بارزترین مشخص این دوره، راه‌حل دموکرات‌ها برای کاهش خشونت‌ها علیه سیاه‌پوستان بود: حذف کامل بردگان از معادلات سیاسی کشور. ایالت‌های جنوبی آمریکا پس از شکست در جنگ داخلی، ملزم بودند تا قوانین اساسی خود را اصلاح یا حتی بازنویسی کنند. از آن‌جایی که قوه‌های مقننه این ایالت‌ها در کنترل دموکرات‌ها بود، قوانین جدیدی هم در آن‌ها برای حذف سیاه‌پوستان و بردگان از روند تصمیم‌گیری در آمریکا تصویب شد.

بخشی از مستند بی‌بی‌سی درباره لینچ کردن در آمریکا و مورد «جس واشینگتن»؛ توصیفات فیلم درباره نحوه قتل «واشینگتن» حقیقتاً دردناک است؛ 16 هزار نفر شاهد این قنل بودند
 

با توجه به این‌که بسیاری از موارد لینچ کردن، برای ارعاب بردگان و جلوگیری از استفاده آن‌ها از حق رأی و مشارکت‌شان در انتخابات انجام می‌شد، دموکرات‌ها تصمیم گرفتند برای حل این معضل، ساده‌ترین روش را انتخاب کنند: پاک کردن صورت مسئله. به این ترتیب در قوانین جدید انتخاباتی در ایالت‌های جنوبی، مواردی مانند تعیین مالیات برای رأی‌دهندگان، آزمون‌های تعیین سطح درک و سواد پیش از رأی‌گیری، و افزایش ملزومات شهروندی، عملاً مانع از رأی دادن اکثر سیاه‌پوستان و حتی سفیدپوستان فقیر در انتخابات‌ها شد.

با این وجود، سلب حق اساسی رأی دادن از سیاه‌پوستان نیز موجب نشد تا پدیده لینچ کردن متوقف شود. سیاه‌پوستان از اواخر قرن 19 تا اواسط قرن 20 هم‌چنان هدف لینچ کردن‌های سفیدپوستان قرار داشتند[، اما این‌بار به بهانه‌های دیگر. لینچ کردن سیاه‌پوستان در این دوره انعکاسی از مشکلات آمریکا در زمینه نیروی کار و تحولات اجتماعی از جمله تصویب قوانین تفکیک نژادی موسوم به «قوانین جیم کرو» و تلاش سفیدپوستان برای اثبات برتری نژادی‌شان مقابل سیاه‌پوستان بود.

البته انگیزه‌های اقتصادی نیز در قتل سیاه‌پوستان به روش لینچ کردن بی‌تأثیر نبودند. به عنوان مثال، در ایالت‌هایی مانند می‌سی‌سی‌پی و تحت تأثیر بحران اقتصادی در آمریکا و کاهش قیمت پنبه (به عنوان اصلی‌ترین محصول ایالت‌های جنوبی آمریکا) در فصل تسویه‌حساب مزرعه‌داران با کارگران سیاه‌پوست، آمار قتل سیاه‌پوستان افزایش چشم‌گیری داشت. این کار یا برای خلاص شدن مزرعه‌دار از تسویه‌حساب انجام می‌شد و یا برای درس دادن به سایر سیاه‌پوستان برای آن‌که با «اربابان قبلی» خود چانه‌زنی نکنند.

قوانین جیم کرو و تبعیض قانونی علیه سیاه‌پوستان

پس از سال 1876، سرکوب سیاه‌پوستان و تسلط دوباره دموکرات‌ها بر آمریکا فرصت را برای اعمال قوانین تبعیض‌آمیزتر فراهم کرد. بخشی از این قوانین که در دهه 1890 تصویب شدند و به قوانین جیم کرو مشهور هستند، رسماً تبعیض نژادی در آمریکا را تجویز می‌کردند. این قوانین عملاً سیاه‌پوستان را شهروند درجه دو محسوب می‌کردند و در نتیجه آن‌ها آمار پدیده لینچ کردن به اوج خود رسید.

لینچ کردن در این دوره نوعی نمایش عمومی قدرت سفیدپوستان و وسیله‌ای برای اعمال کنترل اجتماعی بود. بیش از 85 درصد از 5000 مورد تخمین‌زده‌شده از لینچ کردن طی دوره پس از جنگ داخلی، علیه سیاه‌پوستان رخ داد. آمار قتل‌ها در سال 1892 به اوج بود یعنی 161 مورد علیه سیاه‌پوستان در یک سال رسید. این آمار طی سال‌های 1889 تا 1923 برابر با دوره بازسازی یعنی 50 تا 100 مورد لینچ کردن در سال در ایالت‌های جنوبی رسید.

 
تاریخ پدیده لینچ کردن در آمریکا و مثال‌هایی از آن
 

ایدئولوژی ضدسیاه‌پوستان آن‌چنان در جامعه آمریکا رخنه کرده بود که «بنجامین تیلمن» فرمان‌دار و سناتور نماینده کارولینای جنوبی سال 1900 طی سخنرانی رسمی خود پشت تریبون مجلس سنای آمریکا گفت: «ما [مردم] اهل جنوب، هرگز حق نیگروها [سیاه‌پوستان] برای حکومت بر انسان‌های سفیدپوست را به رسمیت نشناخته‌ایم، و هرگز این کار را نخواهیم کرد. ما هرگز باور نکرده‌ایم که آن‌ها با انسان‌های سفیدپوست برابر باشند، و هرگز این باور را نخواهیم داشت؛ و ما کوتاه نمی‌آییم تا آن‌ها شهوت خود را با همسران و دختران ما ارضا کنند، بدون آن‌که آن‌ها را لینچ کنیم.»

بخش آخر سخنرانی تیلمن اشاره به برخی از بهانه‌ها یا دلایلی دارد که سیاه‌پوستان به خاطر آن‌که به قتل می‌رسیدند. دلایل سیاسی و اقتصادی اگرچه چنان‌که توصیف شد در گسترش پدیده لینچ کردن تأثیر زیادی داشتند، اما تنها انگیزه سفیدپوستان برای قتل سیاه‌پوستان نبودند. برخی دلایل اجتماعی نیز پشت این تحولات وجود داشت که بررسی آن‌ها ضرورت دارد.

لذت هزاران نفر از سوختن یک سیاه‌پوست

لینچ کردن سیاه‌پوستان به بهانه‌هایی جز آن‌چه تا این‌جا توضیح داده شد نیز در آمریکا اتفاق می‌افتاد. بیش‌ترین دلیلی که برای لینچ کردن سیاه‌پوستان ذکر می‌شد، قتل یا سوءقصد بود. دلایل دیگری که در پرونده‌های لینچ کردن به چشم می‌خورد، شامل مواردی نظیر «رقابت تجاری جسورانه» و «استقلال فکری» بود. البته این اتهامات هم نباید لزوماً اثبات می‌شد.

روند اتفاقات بعد از جنگ داخلی، سفیدپوستان را متقاعد کرده بود که به‌رغم اعطای برخی حقوق به سیاه‌پوستان، هنوز هم جان این «شهروندان درجه دوم» در دست «نژاد برتر سفیدپوست» است. به همین دلیل اگر عده‌ای سفیدپوست به این نتیجه می‌رسیدند که یک سیاه‌پوست مرتکب جرمی شده است، دیگر لزومی نمی‌دیدند او را محاکمه یا حتی جرم او را اثبات کنند.

موارد زیادی از این دست در تاریخ ثبت شده است. به عنوان مثال، سال 1893 یک نیروی پلیس شهر پاریس در ایالت تگزاس به نام «هنری وانس» هنگام دست‌گیری سیاه‌پوستی به نام «هنری اسمیت» با باتوم به او حمله کرد. اسمیت بعد از این حادثه به خانه برگشت، اما مدتی بعد ناپدید شد. طی همین مدت، دختر سه‌ساله وانس، مورد تجاوز قرار گرفت و به قتل رسید. نوعی شورش شهری در واکنش به این جرم شکل گرفت و همه مردم به دنبال هنری اسمیت گشتند تا او را پیدا و به خاطر این جنایت مجازات کنند.

آیا ترامپ سنت «لینچ کردن» را به آمریکا برمی‌گرداند؟ +عکس و فیلم
عموماً پرونده لینچ کردن «هنری اسمیت» را از نظر تعداد حاضرین، بزرگ‌ترین پرونده از این دست در آمریکا می‌دانند
 

بالأخره اسمیت را در ایالت آرکانزاس پیدا کردند و به پاریس بازگرداندند. در مسیر آرکانزاس تا تگزاس هم قطار حامل اسمیت از شهرهای مختلف، مردمی را سوار کرد که می‌خواستند در مراسم لینچ کردن یک سیاه‌پوست به خاطر ارتکاب «بزرگ‌ترین جنایت در تاریخ تگزاس» حاضر باشند. درون شهر، سکویی بلند آماده شد و چیزی بین 10 تا 15 هزار نفر دور آن سکو گرد آمدند. ابتدا اسمیت را به یک تیر چوبی بستند و 50 دقیقه بدن او را از پا تا صورت با آهن گداخته سوزاندند. چشم‌های او را سوزاندند و بیرون آوردند و در دهان او آهن فرو کردند. سپس در حالی که اسمیت بین مرده و زنده بود، نفت روی او ریختند و او را آتش زدند.

این نمونه شاید مشهورترین نمونه از لینچ کردن سیاه‌پوستان باشد، چراکه جمعیت چندین هزار نفری در آن حاضر بودند و نقش فعالی هم در قتل اسمیت داشتند. قبل از آغاز شکنجه، لباس‌های اسمیت تکه‌تکه شد و هر کس که می‌توانستند، تکه‌ای را به یادگار برای خود برد. هنگام آتش زدن هم هر کس هر ماده آتش‌زایی را که به فکرش و دستش می‌رسید، در آتش ریخت. هر بار که اسمیت از درون آتش به این‌طرف و آن‌طرف می‌غلتید، افرادی که دور او بودند، او را دوباره درون آتش می‌غلتاندند و نفت روی آتش می‌ریختند. هر بار که صدایی از اسمیت یا از جسدش بلند می‌شد، جمعیت از شادی فریاد می‌کشید. و در نهایت هم جمعیت تکه‌های زغال‌شده جسد اسمیت را به عنوان یادگاری برداشتند. 

سیاه‌پوستان هنوز هم لینچ می‌شوند

اوایل قرن 20، یکی از تفریحات مردم در آمریکا تبادل تصاویر و کارت پستال‌هایی بود که روی آن‌ها عکس‌هایی از صحنه‌های لینچ کردن سیاه‌پوستان خودنمایی می‌کرد. در برخی از این کارت پستال‌ها یک سیاه‌پوست در حال سوختن در آتش، هم‌راه با جمعیتی به تصویر کشیده شده بود که در اطراف او جمع شده و برای گرفتن عکس یادگاری به دوربین نگاه می‌کردند. برخی از این کارت پستال‌ها رسماً با هدف ارعاب سیاه‌پوستان منتشر می‌شدند تا جایی که روی آن‌ها عبارت «هشدار» یا حتی شعرهای نژادپرستانه مانند این شعر نوشته شده بود: «اکنون نیگرو به لطف دائم [خداوند] / باید بیاموزد که سر جای خودش بنشیند / در جنوب آفتابی، سرزمین آزادگان / تا ابد سفیدپوست برتر است.»

نکته‌ای که درباره همه موارد لینچ کردن صدق می‌کند، عدم محاکمه قربانیان است. به این ترتیب هیچ‌گاه ثابت نمی‌شود که قربانی واقعاً مرتکب جرمی شده است یا نه. به عنوان مثال، 15 ژوئن سال 1920، سه سیاه‌پوست که در یک سیرک کار می‌کردند، در شهر «دلوث» در ایالت مینه‌سوتا به اتهام تجاوز به یک زن سفیدپوست لینچ شدند، اما در آزمایش‌های بعدی یک پزشک روی آن زن، هیچ اثری از تجاوز یا حمله فیزیکی را نشان نداد[16]. پس از حدود 80 سال، در سال 2003 پلیس این شهر حتی یک بنای یادبود هم برای این سه نفر ایجاد کرد.

آیا ترامپ سنت «لینچ کردن» را به آمریکا برمی‌گرداند؟ +عکس و فیلم
اعدام سه جوان سیاه‌پوست در شهر «دلوث» در ایالت مینه‌سوتا و عکس یادگاری مردم با اجساد آن‌ها

19 جولای سال 1935، «رابین استیسی» کشاورز بی‌خانمان سیاه‌پوست بعد از آن‌که چندین بار درِ خانه مردم را زد و از آن‌ها درخواست غذا کرد، به جرم ایجاد آزاد برای شهروندان دست‌گیر شد. با این وجود، عده از مردم استیسی را از مکانی که در آن بازداشت بود ربودند و به قتل رساندند. به‌رغم آن‌که چهره قاتل‌ها در تصاویر گرفته شده از این مورد لینچ کردن قابل‌تشخیص بود، اما دولت اقدامی در زمینه مجازات این افراد انجام نداد. 

مجازات و قتل سیاه‌پوستان «بدون محاکمه» و به «اتهام» جرائمی مانند «کنار نرفتن از جلوی خودروی یک سفیدپوست» یا «اعتراض به لینچ کردن یک فرد دیگر» تصاویر ذهنی آشنایی هستند که این روزها هرچند ساعت یک بار در آمریکا تکرار می‌شوند. نیروهای پلیس آمریکا بدون آن‌که نیازی ببینند یک فرد سیاه‌پوست را «به دست قانون بسپارند» صرفاً به این خاطر که نگران هستند نکند مورد حمله او قرار بگیرند، به او شلیک می‌کنند و او را می‌کشند.

در تاریخ آمریکا هیچ رقم دقیقی برای موارد لینچ کردن ذکر نشده است. البته آماری مبنی بر لینچ کردن 3446 سیاه‌پوست بین سال‌های 1882 تا 1968، یا 4075 سیاه‌پوست بین سال‌های 1877 تا 1950 یا حتی 4742 سیاه‌پوست بین سال‌های 1882 تا 1968 وجود دارد، اما هیچ‌یک از این آمارها قطعی نیستند و موارد گزارش‌نشده از لینچ کردن را شامل نمی‌شوند.

این در حالی است که امروزه آمار کشتار سیاه‌پوستان توسط پلیس آمریکا بسیار بیش از این‌هاست، اما باز هم اقدام جدی‌ای برای حل این معضل نمی‌شود. ترامپ 1 بهمن سال 95 در حالی رئیس‌جمهور آمریکا شد که مخالفان و موافقانش به نژادپرست بودن او اعتراف دارند. مکزیکی‌هایی که ترامپ مهم‌ترین قول داخلی خود را ساخت یک دیوار در مرز آمریکا با کشورشان می‌داند، طبق برخی آمارها حدود 600 نفر از هم‌وطنان‌شان را بین سال‌های 1848 تا 1928 به همین روش لینچ کردن از دست دادند.

ترامپ علاوه بر تمام شعارهای نژادپرستانه‌اش، قول داده پلیس آمریکا را مجهزتر و از نیروهای پلیس حمایت کند. پلیسی که با همین وضعیت امروز از کشتن سیاه‌پوستان هیچ ابایی ندارد، قطعاً با حمایت‌های شخص رئیس‌جمهور دست خود را بازتر هم خواهد دید. ترامپ هم‌چنین مانند جمهوری‌خواهان تأکید زیادی هم روی مسلح کردن مردم عادی در آمریکا داشته است و اکنون باید منتظر ماند و دید آیا رئیس‌جمهور جدید آمریکا موفق می‌شود سنت قدیمی لینچ کردن را به این کشور بازگرداند یا نه.

دنباله مطالب نمونه های نژادپرستی در آمریکا

 نوزادی: سال ۲۰۲۰، به ازای هر ۱۰۰,۰۰۰ تولد نوزاد زنده، ۱۰/۴ نوزاد سیاه‌پوست جان خود را از دست دادند؛ در حالی که این رقم در میان نوزادان سفیدپوست ۴/۴ نفر بود. همچنین ۱۴/۸ درصد از نوزادان سیاه‌پوست در سال ۲۰۲۱ نارس به دنیا آمدند؛ که بیش‌تر از هر گروه نژادی یا قومی دیگری در آمریکا بود. میزان مرگ‌ومیر مادران باردار سیاه‌پوست در سال ۲۰۲۱ نیز به ازای هر ۱۰۰,۰۰۰ تولد نوزاد زنده، ۶۹/۹ مورد بود. این در حالی است که این رقم در میان سفیدپوستان ۲۶/۶ مورد بود. چرا بسیاری از زنان سیاه‌پوست در بارداری می‌میرند؟ یک دلیل: پزشکان آن‌ها را جدی نمی‌گیرند. در بسیاری از موارد، پزشکان تصور می‌کنند زنان سیاه‌پوست آستانه‌ی تحمل درد بالاتری دارند و بنابراین به درخواست‌های آن‌ها برای رسیدگی به دردهایشان، توجهی نمی‌کنند؛ حتی در مواردی که درد نشانه‌ی وجود یک بیماری مرگ‌بار است.

از تولد تا مرگ: گزارش آسوشیتدپرس از نژادپرستی در نظام درمانی آمریکا +عکس و فیلم

«آنجلیکا لیونز» همزمان که سختی‌های دوران بارداری‌اش را برای تیم «آسوشیتدپرس» تعریف می‌کند، اشک می‌ریزد. لیونز در دوران بارداری‌اش بارها به بیمارستان مراجعه کرد و از دردهای شدید شکایت کرد. با این حال، هر بار به او می‌گفتند دردهایش طبیعی است و او را به خانه می‌فرستادند. تا این‌که پس از یکی از مراجعه‌هایش به بیمارستان، او را بستری کردند. لیونز تا این‌جا را یادش می‌آید که او را برای زایمان اضطراری به اتاق عمل بردند. بعدها به او گفتند تا یک قدمی مرگ رفته است. قلبش از حرکت ایستاد و صرفاً با دستگاه‌های پزشکی زنده بود. پس از سه روز به هوش آمد، و از آن‌جایی که نمی‌توانست حرف بزند، با اشاره سراغ نوزادش را گرفت. پسرش «ملیک» نارس به دنیا آمده بود، اما زنده بود. با این حال، لیونز، که زایمان اولش بود، هرگز نتوانسته بود شیرینی لحظات اولی را تجربه کند که نوزاد را روی سینه‌ی مادر می‌گذارند. حتی نمی‌دانست پسرش چه شکلی است. شاید ناامیدکننده‌تر از همه برای او این بود که بیمارستانی که به آن مراجعه می‌کرد، وابسته به همان دانشگاهی بود که در آن تدریس می‌نمود. با این وجود، همه‌ی زنان سیاه‌پوست به اندازه‌ی لیونز خوش‌شانس نیستند. بسیاری از آن‌ها خودشان یا فرزندشان، و یا هر دو، قربانی نژادپرستی در نظام درمانی آمریکا می‌شوند. 

از تولد تا مرگ: گزارش آسوشیتدپرس از نژادپرستی در نظام درمانی آمریکا +عکس و فیلم

«آنجلیکا لیونز» (چپ) خیلی خوب می‌دانست که زایمان در آمریکا برای زنان سیاه‌پوست خطرناک است. خودش درباره‌ی تبعیض نژادی در نظام درمانی آمریکا به دانشجویانش درس داده بود؛ از جمله این‌که خطر مرگ زنان سیاه‌پوست در دوران بارداری یا حین زایمان تقریباً سه برابر همتایان سفیدپوست‌شان است. سال ۲۰۱۹ چیزی نمانده بود همین اتفاق برای خودش بیفتد. برخی درمانگران در آمریکا، عقاید عجیب‌وغریبی دارند: مثلاً معتقدند سیاه‌پوستان، از جمله مادران سیاه‌پوست، پوست ضخیم‌تر و استخوان‌های قوی‌تری دارند و عصب‌هایشان کم‌تر از سفیدپوستان حساس است. همین عقاید باعث می‌شود کم‌تر به دردهای سیاه‌پوستان توجه و رسیدگی کنند. آنجلیکا تنها عضو خانواده‌ی لیونز نیست که نژادپرستی را در دوران بارداری و زایمان خود تجربه کرده است. خواهش «آنسونیا» (راست) نیز پس از دو بارداری ناموفق، در سومین بارداری‌اش تجربه‌ی تلخی مشابه آنجلیکا داشت. 

از تولد تا مرگ: گزارش آسوشیتدپرس از نژادپرستی در نظام درمانی آمریکا +عکس و فیلم

«آنسونیا لیونز» پسرش «آدریان» را راه می‌برد. آدریان نارس به دنیا آمد و پنج روز ابتدای عمرش را در بخش مراقبت‌های ویژه سپری کرد. سپس مدتی به دلیل مشکلات تنفسی در بیمارستان بستری شد. موضوع تبعیض نژادی در نظام درمانی آمریکا همبستگی مستقیمی با متغیرها یا طبقه‌ی اجتماعی نیز ندارد. به عنوان نمونه، آمار مرگ‌ومیر مرتبط با بارداری در زنان سیاه‌پوست دارای مدرک دانشگاهی، ۱/۶ برابرِ زنان سفیدپوست با مدرک پایین‌تر از دبیرستان است. 

 کودکی: ۱۲/۳ درصد از کودکان سیاه‌پوست از آسم رنج می‌برند. این رقم بیش از دو برابرِ همتایان سفیدپوست آن‌ها (۵/۵ درصد) و بیش‌ترین میزان در میان کودکان هر نژاد دیگری در آمریکاست. آمار مرگ‌ومیر در اثر ابتلا به اسم نیز در میان کودکان سیاه‌پوست نسبت به کودکان سفیدپوست بسیار بیش‌تر است. سال ۲۰۲۰، به ازای هر یک میلیون نفر جمعیت زیر ۱۸ سال، ۱۰/۷ کودک سیاه‌پوست در نتیجه‌ی ابتلا به آسم جان خود را از دست دادند. این در حالی است که این رقم در میان کودکان سفیدپوست ۱/۴ درصد بود. چرا کودکان سیاه‌پوست بیش‌تر در معرض آسم هستند؟ محل زندگی. از هر ۱۰ کودک سیاه‌پوست ۴ نفر در محله‌هایی زندگی می‌کنند که (به عنوان مثال به خاطر نزدیکی به کارخانه‌ها و آزادراه‌ها) درگیر آلودگی هوا هستند. این رقم برای کودکان سفیدپوست ۱ نفر است.

از تولد تا مرگ: گزارش آسوشیتدپرس از نژادپرستی در نظام درمانی آمریکا +عکس و فیلم

«کارتر منسون» (راست) ۵ ساله، با خواهرش «کیدنس» (چپ) ۹ ساله، مقابل خانه‌ی یکی از اقوامشان بازی می‌کند. کارتر وسط جشن تولد صمیمی‌ترین دوستش، یک‌باره دست‌هایش را روی سینه‌اش گذاشت و پشت سر هم می‌گفت: «نمی‌توانم نفس بکشم؛ نمی‌توانم نفس بکشم.» مادرش «کاترین» در حالی که اشک می‌ریخت، این خاطره را برای تیم «آسوشیتدپرس» تعریف کرد. کودکان سیاه‌پوست به خاطر زندگی در محله‌های فاقد هوای پاک، اغلب در نزدیکی کارخانه‌های آلوده‌کننده‌ی هوا، بیش‌تر از همتایان سفیدپوست خود در معرض ابتلا به آسم قرار دارند..از تولد تا مرگ: گزارش آسوشیتدپرس از نژادپرستی در نظام درمانی آمریکا +عکس و فیلم

«کارتر منسون» (چپ) در مبارزه با آسم یک متحد قدرتمند دارد: خواهر خجالتی‌اش «کیدنس» (راست). کیدنس به‌شدت مراقب برادر کوچکترش است و هر گاه آسم به سراغ کارتر می‌آید، به او کمک می‌کند. با این حال، خود کیدنس نیز از آسم رنج می‌برد. (+)

از تولد تا مرگ: گزارش آسوشیتدپرس از نژادپرستی در نظام درمانی آمریکا +عکس و فیلم

داروها و اسپری‌های تنفسی «کارتر» و «کیدنس منسون». تخته‌ای از جنس مقوا به دیوار تکیه داده شده که روی آن دستورالعمل‌های مقابله با حمله‌ی تنفسی نوشته شده است. «کاترین» مادر کارتر و کیدنس، در حالی که تلاش می‌کند جلوی اشک‌هایش را بگیرد، می‌گوید برای بچه‌هایش هم مادر است، هم معلم، و هم پرستار. با این حال، باز هم احساس می‌کند برای آن‌ها کم گذاشته است. 

در همین‌باره بخوانید:

در آمریکا هر 19 دقیقه یک نوزاد با وابستگی به مواد مخدر به دنیا می‌آید. همه این نوزادان طی چند روز اول زندگی، به «سندرم ترک نوزاد» مبتلا می‌شوند. دیدن برخی علائم این اختلال مانند رعشه‌ای که در تمام بدن نوزاد ایجاد می‌شود و گاه تا 20 ثانیه ادامه پیدا می‌کند، حقیقتاً دل‌خراش است. این سندرم با علائمی نظیر تشنج، تب، تنگی نفس، تعرق و افزایش ضربان قلب، گاهاً تا شش ماه ادامه پیدا می‌کند. در حالی که حتی تصور بروز این مشکلات در نوزادان چند روزه هم دردآور است، واقعیت تلخ‌تر این است که بسیاری از این نوزادان، به علت آن‌که نهادهای مراقبتی آمریکا به وظیفه خود در قبال آن‌ها عمل نمی‌کنند تنها چند روز یا چند ماه فرصت زندگی در این جهان را پیدا می‌کنند.


در حالی که دولت آمریکا چشم خود را روی معضل اعتیاد در این کشور بسته است، بیش‌ترین آسیب را از این معضل، نه معتادان، بلکه نوزادانی می‌بینند که در خانواده‌های معتاد به هروئین، تریاک و سایر مواد و داروهای مخدر به دنیا می‌آیند و خود نیز از آغاز تولد، «وابسته» به مواد مخدر هستند.

طبق آمار سال 2013 (آخرین سالی که آمار آن در این‌باره موجود است)، حدود 24.6 میلیون کودک و نوجوان آمریکایی که 12 سال یا بیش‌تر سن دارند، معادل 9.4 درصد از کل جمعیت این کشور، به طور غیرقانونی از مواد مخدر استفاده می‌کنند. طی همین سال، بیش از 27 هزار نوزاد وابسته به مواد مخدر در این کشور متولد شدند. اگر می‌خواهید حیرت‌انگیز بودن این آمار را بهتر درک کنید، آن را این‌گونه ببینید: در سال 2013، به طور متوسط، هر 19 دقیقه، یک نوزاد معتاد به مواد مخدر در آمریکا متولد شد.

دکتر «لورن جانسون» مدیر بخش اطفال در مرکز اعتیاد و بارداری دانشگاه «جانز هاپکینز» آمریکا می‌گوید: «این یک بحران است. یک بیماری همه‌گیر است. بحران مواد مخدر در این کشور با سرعت رو به رشدی گسترش پیدا می‌کند و ما شاهد به دنیا آمدن شمار بیش‌تر و بیش‌تری از این نوزادان هستیم.»

آمار «خدمات ملی سلامت» انگلیس در سال 2014 نشان داد، این کشور هم وضعیت خیلی بهتری ندارد. در این سال 7800 کودک در انگلیس وابسته به مواد مخدر متولد شدند: یعنی به طور متوسط هر 67 دقیقه، یک کودک. ضمناً هر سال 1536 نوزاد نیز دچار سندرم ترک نوزاد می‌شوند[2] (که در ادامه بیش‌تر به آن خواهیم پرداخت). این ارقام نشان‌دهنده افزایش 22 درصدی شمار این نوزادان طی 10 سال گذشته در انگلیس است.

 
طی یک دهه گذشته، بیش از 130 هزار نوزاد در آمریکا به دنیا آمده و همه آن‌ها دچار «سندرم ترک نوزاد[4]» شده‌اند. این سندرم[5] که در نوزادانی رخ می‌دهد که در رحم مادر[6] در معرض استعمال مواد مخدر قرار گرفته‌اند[7]، شبیه به آثار ترک اعتیاد به هروئین در بزرگ‌سالان است. این علائم که دیدن آن‌ها در یک نوزاد تازه به دنیا آمده (فیلمی که در ابتدای این گزارش دیدید) دل هر انسانی را به درد می‌آورد، معمولاً طی یک تا سه روز اول تولد خود را نشان می‌دهند، اما ممکن است بروز آن‌ها تا یک هفته هم به تعویق بیفتد.

سندرم ترک نوزاد می‌تواند شامل این موارد باشد: تشنج، تب، لرزش به صورت رعشه، تنفس بیش از حد سریع، ضربان تند قلب[8]، تعریق، مشکلات تغذیه‌ای، مشکل در خوابیدن، اسهال، استفراغ، نقص مجاری ادراری، گرفتگی بینی یا عطسه، گریه بیش از حد یا با صدای نازک، زودرنجی و حساسیت تقریباً به همه چیز، لکه‌دار شدن پوست، مکیدن بیش از حد، واکنش‌های بیش‌فعالی، کشیدگی بیش از حد عضلات، سرعت پایین افزایش وزن، اختلال در مهارت‌های حرکتی، و تأخیر در یادگیری مهارت‌های اجتماعی.

نوزادانی که وابسته به مواد مخدر به دنیا می‌آیند طی سندرم ترک[9]، در اغلب موارد دچار رعشه‌های شدید هستند، ناله می‌کنند، به خود می‌پیچند، نفس‌نفس می‌زنند، در خوردن مشکل دارند، و معمولاً هنگام شیر خوردن علائم خفگی را نشان می‌دهند.

مرگی که انتظار کودکان وابسته به مواد مخدر را می‌کشد

طی تحقیقات مفصل رویترز[10] در این‌باره، 110 نوزاد و کودک نوپا بین سال‌های 2010 تا اواخر 2015 شناسایی شدند که مادران آن‌ها در دوران بارداری مواد مخدر مصرف کرده‌اند و این کودکان پس از آن‌که بیمارستان آن‌ها را به مادرشان سپرده است، به دلایل قابل‌پیش‌گیری جان خود را از دست داده‌اند. نکته این‌جاست که آن‌چه موجب مرگ این کودکان شده، اعتیادشان به مواد مخدر در هنگام به دنیا آمدن نبوده است، بلکه همه آن‌ها به اندازه کافی بهبود پیدا کرده و از بیمارستان مرخص شده‌اند.

«آنجلیکا مک‌کنی» به «لیندایا» شیر می‌دهد؛ فردای این عکس، آنجلیکا که سه نوع مواد مخدر مصرف کرده بود، روی دخترش خواب می‌رود و او را خفه می‌کند.
آن‌چه جان این کودکان را گرفته، تحویل دادن آن‌ها به خانواده‌ای بوده که صلاحیت مراقبت از آن‌ها را نداشته است. بیش از 40 نفر از این کودکان خفه شده‌اند و 13 نفر به دلیل مسمومیت خوردن «متادون» (مخدر قوی صنعتی که در مهار اعتیاد به مواد مخدر دیگر کاربرد دارد)، هروئین، «اکسی‌کدون» (مخدر ضددرد) و یا سایر مواد شبه‌افیونی جان خود را از دست داده‌اند. در سه‌چهارم از این 110 پرونده، فوت کودک به خاطر اقدامات مادر بوده و در بقیه موارد، شوهر، دوست‌پسر، یا بستگان دیگر مادر دلیل مرگ کودک بوده‌اند.

یکی از دردناک‌ترین پرونده‌ها در میان این 110 مورد، پرونده «مگی می ترامل» نوزادی بود که در اوکلاهما پس از آن جان خود را از دست داد که «لیندزی فیدلر» مادرش تحت تأثیر «مت‌آمفتامین» (مشهور به شیشه) و چندین ماده مخدر دیگر، دختر 10 روزه‌اش را به اشتباه هم‌راه با لباس‌های کثیف، داخل ماشین لباس‌شویی گذاشت و خودش بی‌هوش شد. «مگی» را زمانی پیدا کردند که ماشین لباس‌شویی کارش را تمام کرده بود و مگی هم دیگر نفس نمی‌کشید. فیدلر اکنون 15 سال محکومیت خود را به خاطر قتل غیرعمد و غفلت از فرزند در زندان سپری می‌کند.

ضعف در قانون، ضعف در اجرا، یا در هر دو؟

قانون فدرال در آمریکا از پرستاران و ارائه‌دهندگان مراقبت‌های بهداشتی می‌خواهد تا هر زمان که نوزادی وابسته به مواد مخدر به دنیا می‌آید[11]، این مسئله را به اطلاع نهادهای حفاظت از کودکان برسانند تا مددکاران اجتماعی این نهادها پس از مرخصی نوزاد از بیمارستان، از سلامت و ایمنی وی در خانواده مطمئن شوند. با این حال، هم این قانون و هم اجرای آن در ایالت‌های مختلف به هیچ عنوان کارآمد نیست. در 75 مورد از 110 پرونده فوق، نهادهای حفاظت از کودکان اطلاع پیدا کرده بودند، اما اقدامی برای حفاظت از جان این نوزادان انجام ندادند.

تحقیقات رویترز نشان می‌دهد قوانین فدرال آمریکا در این زمینه، در هیچ کجای این کشور موفقیت‌آمیز نبوده است. پرونده‌های بالا (که درباره بعضی از آن‌ها در ادامه گزارش مفصل‌تر توضیح خواهیم داد) نشان می‌دهد این قوانین نواقص مرگ‌باری دارند و نمی‌توانند راه‌حل معضلی باشند که باراک اوباما آن را «اپیدمی» اعتیاد به مواد مخدر در آمریکا توصیف کرده است؛ اپیدمی‌ای که سهولت دست‌رسی مردم به داروهای آرام‌بخش و همین‌طور ارزان‌قیمت بودن هروئین آن را تشدید کرده است.

«کورتنی نیکول هاول» دو بار متادون را با نوعی استامینوفن مخلوط کرد و به «جازلین» داد، چون «غذا نمی‌خورد و نمی‌خوابید؛ انگار آن بچه همیشگی نبود.» دختربچه 17 ماهه، قربانی این شد که مادرش نمی‌دانست چگونه او را آرام کند.

سال 2003، زمانی که کنگره لایحه «حفظ ایمنی کودکان و خانواده‌ها» را تصویب کرد، حدود 5000 نوزاد وابسته به مواد مخدر در آمریکا متولد شده بودند. این تعداد از آن سال، به طور چشم‌گیری افزایش پیدا کرد و بر اساس پرونده‌های ترخیص از بیمارستان، سال 2013 به بیش از 27 هزار مورد رسید.

قوانین فدرال هم‌چنین ایالت‌های مختلف را موظف کرده تا تمامی این نوزادان را تحت حفاظت خود بگیرند، صرف‌نظر از این‌که مادران آن‌ها مواد مخدر را به شکل غیرقانونی و یا با تجویز دکتر مصرف می‌کنند. با این وجود، اکثر ایالت‌ها قوانین فدرال را نادیده می‌گیرند و هر سال هزاران نوزاد را در معرض خطر مرگ قرار می‌دهند.

دست‌کم 36 ایالت، فاقد هرگونه قانون یا حتی سیاست مدونی هستند که پزشکان را وادار کند همه موارد تولد نوزاد وابسته به مواد مخدر را گزارش کنند. 9 ایالت دیگر و همین‌طور بخش کلمبیا ظاهراً از این قوانین فدرال تبعیت می‌کنند و قوانین در پنج ایالت دیگر نیز آن‌قدر نامشخص و گیج‌کننده است که حتی پزشکان و مسئولین حفاظت از کودکان هم از آن‌ها سردرنمی‌آورند.

طبق قوانین برخی ایالت‌ها (دقیقاً عکس قوانین فدرال)، اگر مادر داروهای مخدر را با تجویز پزشک مصرف می‌کند، اصلاً نیازی نیست چنین موضوعی در پرونده نوزاد او لحاظ گردد. این در حالی است که پزشکان می‌گویند سوءاستفاده از داروهای مخدر از جمله متادون می‌تواند به اندازه اعتیاد به مواد مخدر غیرقانونی، خطرناک باشد.

کنگره به ازای تبعیت از لایحه سال 2003 مبلغی هم به ایالت‌ها بودجه می‌دهد، اما این مبلغ آن‌قدر اندک و البته بی‌حساب‌وکتاب است که عملاً ارزشی ندارد. سال 2015، بخش کلمبیا که از این قانون پیروی می‌کند، 83,673 دلار از کنگره بودجه گرفت و کالیفرنیا که به این قانون عمل نمی‌کند، 2.8 میلیون دلار. تحقیقات نشان می‌دهد به‌رغم آن‌که کم‌تر ایالتی از قانون فدرال تبعیت می‌کند، اما هیچ ایالتی تا کنون از بودجه کنگره محروم نشده است.

«کریستینا ریورو» وقتی با درد شکم به بیمارستان رفت، تازه متوجه شد باردار بوده است. «نیکولو وارتر» فرزند او، دو ماه دچار سندرم ترک نوزاد بود و 9 ماه بعد، به علت مسمومیت با هروئین جان خود را از دست داد.

گزارش‌های ترخیص نشان می‌دهد در تمامی 27 هزار پرونده سندرم ترک نوزاد در سال 2013، کارکنان بیمارستان‌ها از وضعیت نوزادان مطلع بوده‌اند و حتی آن‌ها را مداوا هم کرده‌اند. با این حال، مشاهده سندرم ترک کودک که باید موجب شود صلاحیت والدین برای نگه‌داری از نوزاد زیر سؤال برود، در اغلب این موارد موجب نشده تا بیمارستان تمهیداتی برای حفاظت از نوزاد در خانه بیندیشد، به خصوص در شرایطی که به گفته جانسون «[بعد از زایمان] دقیقاً زمانی است که یک زن آماده برگشت [به استعمال مواد مخدر] است، چون احساس درد، خستگی، افسردگی، اضطراب و حتی پشیمانی می‌کند.»

از آن‌جا که تولد بسیاری از نوزادان وابسته به مواد مخدر گزارش نمی‌شود، هیچ‌کس نمی‌داند دقیقاً چه تعداد از این کودکان پس از ترخیص از بیمارستان و سپرده شدن به دست والدین، آسیب می‌بینند و یا جان خود را از دست می‌دهند. این رقم بین سال‌های 2010 تا 2015 به طور قطع بیش‌تر از 110 نفر است، چراکه اکثر ایالت‌ها تنها بخشی از اطلاعات موجود درباره علت مرگ و میر نوزادان را در اختیار رویترز گذاشتند و برخی ایالت‌های بزرگ‌تر، از جمله نیویورک، هیچ گزارشی در این‌باره به رویترز ندادند.

پزشکانی که درباره این پرونده‌ها کار می‌کنند، می‌گویند دولت اوباما برای رسیدگی به این مشکل کاری نکرده است. اوباما طی یک سخنرانی در ماه اکتبر گفت که پس از به عهده گرفتن ریاست‌جمهوری در سال 2009 «شروع به مطالعه درباره این موضوع یعنی مخدرها کردم و آمار در این‌باره من را شگفت‌زده کرد.»

با این حال، سه سال طول کشید تا کاخ سفید (سال 2012) یک کنفرانس درباره نوزادان وابسته به مواد مخدر تشکیل دهد. و سه سال دیگر طول کشید تا کاخ سفید «اقدامات عملی» انجام دهد: بروزرسانی وب‌سایت‌های سازمانی مرتبط. یک ماه پیش از پایان سال 2015، کنگره لایحه‌ای را تصویب کرد که به دولت دستور می‌داد تا طی یک سال آینده، یک استراتژی ملی را در این‌باره تدوین نماید.

«آماندا مک‌کنزی» تحت تأثیر متادون پسرش «لیام» را با خود به حمام برد اما در وان خوابش برد؛ مک‌کنزی زمانی بیدار شد که لیام کنارش در وان غرق شده بود.
«لورتا فینیگان» پزشکی که مقیاس پزشکی ابداعی او به طور گسترده‌ای برای ارزیابی سندرم ترک نوزاد مورد استفاده قرار می‌گیرد، ضمن اظهار «دل‌سردی و ناامیدی» از واکنش دولت اوباما به معضل نوزادان وابسته به مواد مخدر می‌گوید: «آماری که نشان می‌دهد شمار این پرونده‌ها چه اندازه افزایش داشته، دست‌کم از سال 2012 در دست‌رس بوده است. الآن سال 2015 است. پس چه زمانی می‌خواهند کاری انجام بدهند؟»

فینیگان توضیح می‌دهد: «ما می‌دانیم مراقبت از این نوزادان بسیار دشوار است. اگر شرایط مناسبی برای مادر و کودک ایجاد نکنید، وقتی به خانه خود می‌روند، همه چیز برای سوءرفتار مادر یا دیگر افراد در خانه با نوزاد، فراهم است.» در توضیح این شرایط باید گفت که سندرم ترک نوزاد معمولاً در پنج هفته اول، بیش‌ترین شدت را دارد، اما ممکن است از سه تا شش ماه طول بکشد. بسیاری از این نوزادان طی این مدت، علاوه بر علائمی که در ابتدای گزارش ذکر شد، با مشاهده یا لمس کوچک‌ترین محرکی، شروع به گریه می‌کنند. این محرک حتی می‌تواند لبخند مادرشان باشد.

گریه این نوزادان نیز به هیچ عنوان گریه‌ای عادی نیست، بلکه معمولاً آن‌قدر شدید است که بدن آن‌ها را دچار رعشه می‌کند. «کیمبرلی نلسون» مدیر پرستاری واحد مراقبت‌های ویژه نوزادان (NICU) در مرکز پزشکی ملی کودکان در واشنگتن درباره این گریه می‌گوید: «[صدای این گریه] یک جیغ از روی وحشت و استیصال است. صدایی است که [اگر بشنوید] فراموشش نخواهید کرد.»

«روندا ادموندز» پرستار نوزاد اهل هانتینگتون در ایالت ویرجینیای غربی نیز می‌گوید: «[مراقبت از این کودکان یک کار] بی‌امان است. هیچ استراحتی در کار نیست. بنابراین می‌توانید تصور کنید پدر و مادری که خواب ندارند و در مقابله با مشکلات خودشان درمانده‌اند، چگونه می‌خواهند از چنین نوزادی مراقبت کنند و این شرایط چگونه می‌تواند منجر به سوءرفتار یا غفلت از نوزاد شود.»

«جنیفر فریزیر» آنتیبیوتیکی را که باید به «جیسی» می‌داد، با متادونی که خودش برای ترک اعتیاد استفاده می‌کرد، اشتباه گرفت و دختربچه‌اش قربانی همین اشتباه شد.
«برایدن کامینگز» صبح روزی که مادرش او را خفه کرد، تازه شش هفته‌اش شده بود. «توری شلایر» مادر 20 ساله برایدن، تحت تأثیر مت‌آمفتامین، «زاناکس» (داروی ضدافسردگی) و متادونی که دکتر برای کمک به ترک هروئین تجویز کرده بود، در ابتدا می‌گفت درباره آن‌چه که بر سر نوزادش آمده «گیج» شده است. اما پلیس گیج نبود. افسری که 17 اکتبر سال 2014 برای بررسی به خانه او رفته بود، در استشهادیه خود گفت: «مادر، غرق خواب شده و روی برایدن رفته بود.» همین باعث شد تا برایدن خفه شود.

برایدن، سه هفته اول عمر خود (یعنی نیمی از عمرش) با سندرم ترک نوزاد دست و پنجه نرم کرده بود و بعد از بهبود وضعیتش، بیمارستان او را به دست شلایر معتاد و پدر 48 ساله‌ای داده بود که سابقه کیفری نیز در پرونده‌اش داشت. علاوه بر این، پزشکان بیمارستان از یک کار مهم دیگر هم غفلت کردند: هیچ‌کس به مسئولین حفاظت از کودکان خبر نداد که این نوزاد سه هفته‌ای را به دست مادری داده‌اند که معتاد به مواد مخدر است. تنها تماسی که با مقامات خدمات مراقبت از کودکان گرفته شد، 80 روز بعد از مرگ برایدن بود.

اوایل روز 22 ژانویه سال 2015، کودکی نوپا، صدای «آنتونی» برادر نوزادش را شنید که نمی‌توانست نفس بکشد. دختربچه تلاش کرد پدر و مادرش را بیدار کند، اما هر دوی آن‌ها کنار نوزاد دراز کشیده بودند و در نتیجه مصرف مسکن‌های تجویزی و داروهای ضداضطراب، به خواب عمیقی فرو رفته بودند. هنگامی که مادر آنتونی از خواب بیدار شد، نوزادش روی صورت خوابیده و بدنش کبود شده بود.

در این پرونده هم اگرچه مادر مشکوک به سوءمصرف مواد مخدر بود و آنتونی هم اولین روزهای عمر خود از سندرم ترک نوزاد رنج برده بود، اما باز هم به تشخیص یک نهاد حفاظت از کودکان، آنتونی «هیچ نیازی به مراقبت نداشت.» در میان 110 پرونده ابتدای گزارش، 47 کودک دیگر نیز در شرایط مشابه و به علت «شرایط غیرایمن خواب» جان خود را از دست داده‌اند.

«ریان پدرسون» به محض شنیدن صدای قلب «آوری» تصمیم گرفت مواد مخدر را کنار بگذارد، اما تنها سه روز بعد از تولد او چند نوع ماده مخدر و آرام‌بخش مصرف کرد و به پسرش شیر داد. ریان در همان حال، خواب رفت و وقتی بیدار شد، آوری خفه شده بود.

«ملانی آن پریچارد» پیش از آن‌که اکتبر سال 2012 کودک 8 ماهه‌اش را مسموم کند، سابقه‌ای طولانی در مصرف مت‌آمفتامین داشت و دو بار به خاطر غفلت و سوءرفتار فیزیکی، «صلاحیت سرپرستی فرزند» را از او و هم‌سرش سلب کرده بودند. با این وجود، کارکنان خدمات اجتماعی از این سابقه بی‌خبر بودند و «مارنی کی» را پس از تولد به پدر و مادرش سپردند. تحقیقات ایالتی نشان می‌داد مارنی پیش از مرگ، سوء‌تغذیه داشته و آب بدنش کم شده بوده است. با این حال، علت مرگ او هیچ‌یک از این‌ها نبود، بلکه خوردن «فنتانیل» بود، ماده مخدری که از مورفین قوی‌تر است. از 110 پرونده مذکور، 12 کودک دیگر نیز به دلیل خوردن متادون، هروئین، اکسی‌کدون یا مواد مخدر دیگر کشته شده‌اند.

«بلا بلکیستن» دختربچه دو ساله پس از آن‌که مادرش او را در خانه گم کرد، توسط هم‌سایه‌شان و در حالی پیدا شد که بدون لباس و با صورت در استخر خانه افتاده و غرق شده بود. وقتی افسران پلیس به خانه آن‌ها رسیدند، «کلی» مادر «بلا» در حالی که کاملاً مشهود بود تحت تأثیر مواد مخدر است، بدون آن‌که حتی بداند چه اتفاقی افتاده، بریده‌بریده حرف می‌زد و تلاش می‌کرد سر پا بایستد. «کلی» به قتل درجه دوم متهم شد و همان سال، خودکشی کرد. از 110 پرونده، 7 پرونده دیگر نیز شامل کودکانی می‌شد که به علت غفلت والدین خود، غرق شده بودند.

مقامات ایالتی معتقدند «داستین انگوین» که تنها 10 هفته داشت، توسط دوست‌پسر مادرش و بر اثر «بدرفتاری فیزیکی» کشته شده است. در حالی که «براندون آدکینز» خدمات محافظت از کودک را مقصر می‌داند، چون داستین را با مادر معتادش به خانه فرستاده‌اند. از سوی دیگر، «دبورا آرمسترانگ» سخن‌گوی خدمات محافظت از کودک می‌گوید بیمارستان به هیچ‌یک از مددکاران این سازمان خبر نداده است. 10 پرونده دیگر نیز در میان 110 پرونده، متعلق به نوزادان یا کودکانی می‌شد که به علت خشونت فیزیکی والدین جان خود را از دست داده بودند.

به‌رغم همه این پرونده‌ها، هنوز هم قوانین ثابتی در آمریکا وجود ندارد که تمام ایالت‌ها به آن‌ها عمل کنند. هم‌چنان در برخی ایالت‌ها گزارش اعتیاد مادر به مواد مخدر یا حتی استفاده او از متادون برای ترک اعتیاد، می‌تواند منجر به تشکیل پرونده علیه مادر شود و بنابراین بسیاری از پزشکان ترجیح می‌دهند این موارد را گزارش نکنند.

هنوز هم تأخیر در واکنش به این‌گونه پرونده‌ها جان کودکانی مانند «رادیر سالمن» هفته ماهه و 25 نفر دیگر را می‌گیرد؛ هنوز هم عدم وجود طرح‌های کارآمد حفاظت از کودک، مرگ کودکانی مانند «تایلر لی دراموند» 22 ماهه و 74 نفر دیگر را به دنبال دارد؛ و هنوز هم بی‌توجهی به پرونده مادران معتاد به مواد مخدر[12] و تعلل مسئولین حفاظت از کودکان، «نیکولو وارنر» 11 ماهه و 32 نفر دیگر را به کام مرگ می‌کشد. نکته قابل ذکر این‌که این گزارش تنها درباره چند ماه اول زندگی این کودکان است. توصیف آینده‌ای که در صورت زنده ماندن، انتظار فرزندان مادران معتاد به مواد مخدر را می‌کشد[13]، نیازمند گزارشی مفصل و مستقل است.

دنباله مطالب نژاد پرستانه در آمریکا

 نوجوانی: ۱۸ درصد از نوجوانان سیاه‌پوست می‌گویند معمولاً یا اغلب در زندگی خود در معرض آسیب نژادی قرار گرفته‌اند. اما این تجربه‌ها از سنین ۴ تا ۶ سالگی آغاز می‌شود. حدود ۵۳ درصد از نوجوانان سیاه‌پوست علائم متوسط تا شدید افسردگی را تجربه می‌کنند. سیاه‌پوستان در سنین نوجوانی هر روز، به طور متوسط، ۵ مرتبه با تبعیض نژادی مواجه می‌شوند. بین سال‌های ۱۹۹۱ و ۲۰۱۹، آمار اقدام به خودکشی در میان نوجوانان سیاه‌پوست با افزایش حدود ۸۰ درصدی، بیش از هر گروه نژادی یا قومی دیگری افزایش پیدا کرد. آمار خودکشی نیز در کودکان و نوجوانان سیاه‌پوست، در سنین ۵ تا ۱۷ سال، بین سال‌های ۲۰۰۳ و ۲۰۱۷ روند افزایشی داشته است. گزارش «مرکز کنترل و پیشگیری از بیماری»، وابسته به دولت آمریکا، نشان می‌دهد ۲۲ درصد از نوجوانان و جوانان سیاه‌پوست در سال گذشته به خودکشی فکر کرده‌اند.

از تولد تا مرگ: گزارش آسوشیتدپرس از نژادپرستی در نظام درمانی آمریکا +عکس و فیلم

کودکان و نوجوانان سیاه‌پوست، به‌ویژه دختران در سنین ۱۵ تا ۱۷ سالگی، به علت قرار گرفتن در معرض رفتارهای نژادپرستانه، بیش‌تر از همتایان سفیدپوست خود با مشکلات روانی دست‌وپنجه نرم می‌کنند. در عین حال، کمبود درمانگران سیاه‌پوست و هزینه‌های بالای خدمات سلامت روانی (که معمولاً تحت پوشش بیمه نیستند و گاهاً هر جلسه صدها دلار هزینه دارند) به این افراد اجازه‌ی درمان و مواجهه با مشکلات روانی‌شان را نمی‌دهد. به گزارش «انجمن روانشناسی آمریکا» تنها ۴ درصد از روانشناسان آمریکایی سیاه‌پوست هستند. همچنین ۸۰ درصد از درمانگران حوزه‌ی سلامت روانی برای درمان اختلالات ناشی از مواجهه با نژادپرستی آموزش ندیده‌اند. 

از تولد تا مرگ: گزارش آسوشیتدپرس از نژادپرستی در نظام درمانی آمریکا +عکس و فیلم

یکی از عوامل بروز اختلالات روانی در میان کودکان و نوجوانان سیاه‌پوست، دوران تحصیل در مدرسه است. «سیاه‌پوست بودن» به‌تنهایی کافی است تا این دانش‌آموزان فشار مضاعفی را برای کسب موفقیت به خود تحمیل کنند که گاهاً برایشان غیرقابل‌تحمل می‌شود. افسردگی، اضطراب، و خودکشی همگی در سنین مختلف به سراغ کودکان و نوجوانان سیاه‌پوست می‌آید. 

 بزرگ‌سالی: ۷۵ درصد از بزرگ‌سالان سیاه‌پوست از ۵۵ سالگی در معرض ابتلا به فشار خون بالا قرار دارند. این رقم در میان همتایان سفیدپوست آن‌ها حدود ۴۷ درصد است. این در حالی است که در پرونده‌ی حدود ۲۱ درصد از قربانیان سیاه‌پوست کووید بین سنین ۵۵ و ۶۴ سال و ۱۹/۳ درصد از قربانیان سیاه‌پوست این بیماری در سنین ۴۵ تا ۵۴ سال، فشار خون به عنوان یکی از عوامل مرگ ذکر شده است که بیش‌ترین رقم در میان تمام گروه‌های نژادی در آمریکاست. اگرچه حتی در میان سفیدپوستان نیز تنها ۳۲ درصد از بزرگ‌سالان فشار خون خود را کنترل می‌کنند، اما این رقم در میان سیاه‌پوستان از این هم کم‌تر است: ۲۵ درصد. پیش‌بینی می‌شود عوامل خطر و بیماری‌های قلبی-عروقی در میان سیاه‌پوستان در آینده افزایش چشم‌گیری داشته باشد؛ در حالی که این آمار در مورد سفیدپوستان کاهشی پیش‌بینی می‌شود..

از تولد تا مرگ: گزارش آسوشیتدپرس از نژادپرستی در نظام درمانی آمریکا +عکس و فیلم

«چارلز توماس» ۵۲ ساله، در تصویری که همسرش «ملانیز» روی تبلتش به تیم «آسوشیتدپرس» نشان می‌دهد. توماس پس از سال‌ها تلاش در آستانه‌ی ترفیع شغلی و انتقال از ایالت مری‌لند به ایالت فلوریدا بود تا ضمن بهبود آینده‌ی مالی خانواده‌اش، زنجیره‌ی فقر نسل‌های گذشته‌اش را بشکند. با این حال، در حالی که خانواده‌اش وسایلشان را جمع می‌کردند تا به خانه‌ی جدید نقل‌مکان کنند، توماس به کووید-۱۹ دچار شد و به خاطر ابتلا به فشار خون بالا، تسلیم این بیماری شد. توماس برای درمان فشار خون به پزشک مراجعه کرده بود، اما خودش احساس می‌کرد به خاطر رنگ پوستش مورد بی‌توجهی و «قضاوت» پزشکان قرار می‌گیرد. بنابراین پس از مدتی، دست از تلاش برای درمان فشار خونش برداشت. 

از تولد تا مرگ: گزارش آسوشیتدپرس از نژادپرستی در نظام درمانی آمریکا +عکس و فیلم

«ملانیز مار-توماس» (تصویر بالا) ژاکت همسرش «چارلز توماس» را که هنوز در کمد لباس‌هایشان آویزان است، بو می‌کند. ملانیز می‌گوید چارلز اخیراً یک پزشک سیاه‌پوست پیدا کرده بود و برای درمان پیش او می‌رفت و فشار خونش داشت تحت کنترل قرار می‌گرفت؛ با این حال، ابتلایش به کووید، جان او را گرفت. 

از تولد تا مرگ: گزارش آسوشیتدپرس از نژادپرستی در نظام درمانی آمریکا +عکس و فیلم

دو دوچرخه به دیواره‌ی حیاط خانه‌ی «ملانیز مار-توماس» تکیه داده شده‌اند. «چارلز توماس» همسر ملانیز، جدیداً برای خودش دوچرخه خریده بود تا با پسرش دوچرخه‌سواری کنند. 

 پیری: طبق آمار مرکز کنترل و پیشگیری از بیماری، حدود ۱۴ درصد از سیاه‌پوستان بالای ۶۵ سال آمریکایی به آلزایمر و بیماری‌های ذهنی وابسته به آن مبتلا هستند. این در حالی است که این رقم در میان همتایان سفیدپوست آن‌ها ۱۰ درصد است. البته این اختلاف آمار احتمالاً از این هم بیش‌تر است، اما از آن‌جایی که احتمال تشخیص آلزایمر در سیاه‌پوستان توسط پزشکان کم‌تر است، خود را نشان نمی‌دهد. به علاوه، انتظار می‌رود موارد ابتلای سیاه‌پوستان به آلزایمر تا سال ۲۰۶۰، چهار برابر شود. کارشناسان علت بالاتر بودن آمار ابتلا به آلزایمر در میان سیاه‌پوستان را «یک عمر مواجهه با نژادپرستی» می‌دانند. مشکلات سلامتی، مانند بیماری‌های قلبی، دیابت، افسردگی، فشار خون بالا، چاقی، و اضطراب مزمن، به علاوه‌ی فقر، از جمله عوامل ابتلا به آلزایمر هستند که در میان سیاه‌پوستان شیوع بیش‌تری دارند

از تولد تا مرگ: گزارش آسوشیتدپرس از نژادپرستی در نظام درمانی آمریکا +عکس و فیلم

«کانستنس گاتری» ۷۴ ساله، زمانی علاوه بر مادر، یک آموزگار و کارآفرین نیز بود. با این حال، پزشکان از ۶۶ سالگی علائم آلزایمر را در او تشخیص دادند؛ بیماری‌ای که جان بسیاری از سیاه‌پوستان آمریکایی را می‌گیرد و پیش‌بینی می‌شود ابتلای سیاه‌پوستان به آن تا سال ۲۰۶۰ چهار برابر شود. 

از تولد تا مرگ: گزارش آسوشیتدپرس از نژادپرستی در نظام درمانی آمریکا +عکس و فیلم

«کانستنس گاتری» که در تصاویر بالا، در جوانی، برای حضور در یک مراسم آماده شده، زمانی آرایشگاه خودش را افتتاح کرد، و برای شرکت در نمایشگاه‌های مربوط به کارش به نقاط مختلف دنیا سفر می‌کرد. با این حال، پس از ۱۸ سال، آرایشگاهش و شهر زندگی‌اش را رها کرد تا دخترش بتواند به مدرسه‌ی بهتری برود. 

از تولد تا مرگ: گزارش آسوشیتدپرس از نژادپرستی در نظام درمانی آمریکا +عکس و فیلم

«جسیکا گاتری» (چپ) از مادرش «کانستنس» که دچار آلزایمر است، نگهداری می‌کند. جسیکا می‌گوید زمانی که بچه بوده، مادرش تمام دارایی‌هایش را فدا کرده تا او را در بهترین شرایط ممکن بزرگ کند و زمینه‌ی موفقیت او را فراهم بیاورد؛ اکنون نوبت اوست تا از مادرش مراقبت کند. اگرچه کانستنس هنوز زنده است، اما جسیکا برنامه‌ریزی برای مراسم ختم مادرش را شروع کرده است. می‌گوید مراسم قرار نیست درباره‌ی از دست رفتن مادرش باشد، بلکه بزرگداشت دستاوردها و زندگی موفق او خواهد بود. 

از تولد تا مرگ: گزارش آسوشیتدپرس از نژادپرستی در نظام درمانی آمریکا +عکس و فیلم

«رانندگی خطرناک است. گم می‌شوی. تو دیگری رانندگی نمی‌کنی.» یادداشت‌هایی که «جسیکا گاتری» و سایر اقوام و نزدیکان «کانستنس»، اوایل دوران ابتلایش به آلزایمر، در نقاط مختلف خانه برای او گذاشته بودند و هنوز بعضی از آن‌ها این‌طرف و آن‌طرف آویزان هستند.


:: بازدید از این مطلب : 253
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
دو شنبه 29 خرداد 1402

منقول است «پیامبر خدا حضرت عیسی از محلی در گذر بود. پیرمردی را دید که مشغول کشت و کار بود. عیسی علیه‌السلام برای آنکه تأثیر امید و نومیدی را در رفتار او مشاهده کند، دست به دعا بلند کرد و به خداوند عرضه داشت بارالها، امید را از دل او بیرون ببر. در این لحظه پیرمرد دست از کار کشید. عیسی باز دعا کرد. خداوندا او را با امیدواری پشتگرم فرما. آنگاه پیرمرد دوباره مشغول کار شد.


عیسی نزد پیرمرد رفت و از او علت کارش را پرسید. پیرمرد گفت در مرتبه اول با خود گفتم من پیر و ناتوانم، ممکن است امروز یا فردا بمیرم، چرا به خود این همه زحمت دهم. با این اندیشه بیل را به یک طرف انداختم و خوابیدم! ولی کمی که گذشت با خود گفتم شاید من سال‌ها زنده بمانم و اکنون هم که زنده هستم و انسان تا زنده است وسایل زندگی برایش لازم است و باید برای خود زندگی آبرومندی تهیه نماید، این بود که برخاستم و بیل را برداشتم و مشغول کار شدم».

این روایت چه صحیح باشد، چه نباشد، امید با انسان همین‌گونه عمل می‌کند. اما پیچیدگی دوران مدرن آن است که افسون این زمانه، یعنی رسانه و فضای مجازی، گاه یکجا با میلیون‌ها جوان همان می‌کند که بر پیرمرد مذکور گذشت. کانون اصلی این پروژه «امیدزدایی» در قالب تاریک ساختن آینده در ادراک مخاطبان، و به‌ویژه جوانان، است. «آینده» چیزی است که هنوز محقق نشده و در واقع برای ما مفهومی است انتزاعی. ملغمه‌ای از پیش‌بینی‌ها و آرزو‌های ما است که آینده را در ذهن ما متبادر می‌سازد.

آینده دقیقاً مرتبط با ادراک است و در عملیات ادراکی، شکل‌دهی به آینده در ذهن مخاطب از اهداف مد نظر است. اینکه «آینده ذهنی» تا چه حد زیبا و دست‌یافتنی باشد، می‌تواند به تلاش بیشتر جامعه برای تحقق آن بینجامد و در مقابل این آینده اگر تاریک و مهیب باشد، همه را برای فرار از آن ترغیب می‌کند. اینجاست که باز هم عملیات ادراکی، آینده تاریک را در صورت تداوم وضع موجود، قطعی و غیرقابل‌تغییر تصویر می‌کند تا افراد جامعه، خصوصاً جوانان به آینده ساختگی تاریک تن دهند. در واقع از اینجا به بعد آینده ذهنی به آینده عینی تدریجاً تبدیل می‌شود.

در جنگ ادراکی دشمن از خودی یارگیری می‌کند و چنان ذهن او را دستکاری می‌کند که مطابق میل او سخن بگوید و عمل و رفتار کند. هنگامی‌که امید را در ذهن او کُشت، همین نیروی خودی می‌تواند به عنوان سرباز دشمن عمل کند و گاه با فعل غلط یا ترک فعل درست، آینده‌ای که دشمن می‌خواهد را عینیت بخشد. اینجاست که به‌قول معروف از ترس تب، خودکشی رخ می‌دهد.

در همه تحولات تمدنی «امید» و «ترسیم آینده» جایگاهی ویژه دارد. هیچ جنبش بزرگ بشری بدون آنکه آینده مطلوب خود را به جامعه عرضه نکند نمی‌تواند حرکتی را در انسان‌ها برانگیزد. آنچه این آینده مطلوب، ولی ذهنی، را در دسترس و عینی می‌کند، «امید» است. حتی مکاتب مادی سده اخیر که ادعایی هم در پیشگویی نداشتند، در ذیل ادبیاتی، چون «فلسفه تاریخ» و «پایان تاریخ» خواسته‌اند خود را پیروز آینده جهان معرفی کنند.

 

زمانی که از تهاجم شناختی دشمن سخن می‌گوییم، باید بدانیم که بخش عمده‌ای از تلاش دشمن در همین «امیدزدایی» و «سیاه‌نمایی در ترسیم آینده» است. در مقابل این تهاجم شناختی، راه مقابله اتکا بر «ایمان» است. ایمان است که «امید» می‌آفریند و «یأس» را می‌زداید. ایمان است که آینده درخشان را نه یک آرزوی خیالی، بلکه به‌مثابه واقعیتی قطعی ترسیم می‌کند. ایمان سرمایه تولید عمل صالح و موتور محرکه پایدار امید است و هیچ عملیات شناختی و ادراکی نمی‌تواند آن را از کار بیندازد.

بر این اساس محور اصلی فعالیت ساختار‌های فرهنگی باید بر بازتولید ایمان در جامعه و تولید عمل صالح در جامعه از آن باشد. بازنمایی‌ها واقعیت‌های امیدآفرین در جامعه نیز می‌تواند امید را از حالت انتزاعی و خدشه‌پذیر خارج و آن را به مبنایی برای شکل‌دهی به آینده مطلوب بدل سازد.

اکنون‌که ایران اسلامی در آغاز سده پانزدهم هجری شمسی قرار دارد و تحولات دنیا تغییرات گسترده نظم جهانی را نوید می‌دهد، با «ایمان» و «امید» است که می‌توان «آینده روشن» را ترسیم و توان لازم را برای تحقق آن در جامعه بالفعل کرد.


:: بازدید از این مطلب : 262
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
دو شنبه 29 خرداد 1402

سید ضیاء مرتضوی ماه محرم ۱۴۰۱ علاقه‌مند بود نامه امام سجاد علیه‌السلام در نقد «زهری» را شرح دهد و هر جا فرصت یافت، طعنه‌ای به نظام و عالمان مؤیّد آن در حوزه‌ها زد و به گونه‌ای آنها را با زهری مقایسه کرد اما اگر دقیق‌تر می‌نگریست او خود همان زهری بود.

روایت ذلیلانه زُهری‌های اصلاحات

سید ضیاء مرتضوی 

سعید صلح میرزائی در یادداشتی با عنوان "روایت ذلیلانه زُهری‌های اصلاحات" نوشت:

استادی داشتم که می‌گفت: اگر چشم عبرت‌بین داشته باشی از ابلیس هم می‌توانی درس بیاموزی. خطابم در این نوشتار، برادران و خواهران طلبه و دانشجویی است که دغدغه‌ی انقلاب اسلامی دارند اگرچه که عامل برانگیزاننده برای نگارش این سطور، یادداشت سید ضیاء مرتضوی با عنوان «این «عزت» نیست؛ صدقه التماسی است!» می‌باشد که به انتقاد از سیاست‌های موفّق دولت محترم پرداخته است.

1- با آنکه اولویت آن است که محتوای کلام گویندگان، نقد شود و به گوینده نگاه نشود امّا برای دوستان جوان لازم است که گویندگان را نیز بشناسند تا در چاله‌ی «کلمه حق با نیت باطل» نیفتند. اگرچه که به عقیده‌ی نگارنده، آقای مرتضوی در این یادداشت نام‌برده به خطا رفته است و بدون دلیل آشکار، ادّعاهایی را مطرح کرده است.

2- سید ضیاء مرتضوی از شاگردان آیت‌الله منتظری و از سالهای دور از مادحان جریانهای به ظاهر متضاد کارگزاران، اصلاحات و اعتدال بوده است. هم ابراز محبّت به منتظری دارد هم از حضرت امام به بزرگی یاد می‌کند. او از شیفتگان هاشمی رفسنجانی نیز هست. فربهی مادی و اعتباری‌اش را از عواید مؤسّسات منتسب به ولیّ فقیه یا حضرت امام به دست آورده است امّا به تئوریزه کردن نظرات مخالفان ایشان پرداخته است. در فتنه‌ی 88 و 98 و 1401 یادداشت‌ها و سخنرانی‌هایی به نفع فتنه‌گران در تضادّ با حرکت مردم انقلابی ما و تضعیف روحیه مردم داشت.

3- جالب است که قلم و زبان سید ضیاء مرتضوی نسبت به دولتها و نهادهای انقلابی و مورد تأیید جریان انقلابی، روان و بی‌لکنت شده و شمشیر بر آنها کشیده و نسبت به دولتها و مجالس متمایل به غرب و زاویه‌دار با اهداف مردم انقلابی، سکوت کرده است. عجیب آنکه روزنامه جمهوری اسلامی که فرزند ناخلف جریان انقلابی حزب جمهوری شده است و روزنامه اطلاعات، علاقه‌مند به نشر یادداشت‌های ژورنالیستی او هستند.

4- مرتضوی در یادداشت اخیرش، در حالی تحرّکات مجاهدانه‌ی دولت سیزدهم در عرصه‌ی دیپلماسی را به سخره کشیده و عنوان «صدقه التماسی» را به آن داده است که هدف دولت، ایجاد گشایش در زندگی مردم با پس گرفتن پولهای صادرات ایران از دیگر کشورهایی است که تابع تحریمهای آمریکا هستند.

5- مرتضوی در زمانی که وزیر خارجه دولت قبل، در مقابل امیر کشوری عربی، در حالت زانو زدن صحبت می‌کرد ساکت بود؛ زمانی که رئیس جمهور قبل در دیدار زن مکشّفه که با ظاهری نامناسب پا بر پا انداخته بود یا زیر سم مجسمه اسب قهرمان آن کشور غربی، عکس یادگاری می‌گرفت یادی از عزِّت نکرد. در آن زمان که شبیه امروز امّا با خفّت، پولهای صادرات به عراق، به صورت دینار به زائران اربعین داده شد دغدغه عزّت نداشت و حالا قلمش، فعّال شده است.

6- دولت مردمی در راستای راهبردهای سیاست خارجی، با اولویت تقویت دیپلماسی همسایه‌محور و با در نظر گرفتن داشتن نقش مؤثر در نظم نوین جهانی با محوریت آسیا و همچنین توسعه ارتباط با کشورهای مستقل از نظام سلطه، توانست دیپلماسی التماسی دولت قبل را تبدیل به دیپلماسی اقتداری کند. بهره‌گیری از دیپلماسی برای تأمین واکسن و داروهای کرونا و همچنین سوآپ گازی برای گذران زمستان سرد بدون قطعی گاز، تقویت صنعت هسته‌ای در کنار دفاع دیپلماتیک از حق استفاده صلح‌آمیز از آن، بهره‌گیری از دیپلماسی سلامت، از سرگیری ارتباط با عربستان، سفرهای رئیس جمهور به سوریه، چین، عمان، ازبکستان، قزاقستان و سفر مقتدرانه و پربار ایشان به آمریکای جنوبی، سخنرانیهای مقتدرانه در سازمان ملل، متوقف کردن زیاده‌خواهی‌های آژانس انرژی هسته‌ای، حذف تدریجی دلار از تبادلات مالی با انعقاد پیمانهای دوجانبه، پیگیری سوآپ انرژی، تلاش برای ایفای نقش در حمل و نقل بین‌المللی دریایی و ریلی، کسب کرسی‌های مهم در مجمع عمومی سازمان ملل و کمیسیون‌های مهم آن (آن هم پس از حماقت‌های دولتهای غربی در طراحی و پشتیبانی جنگ ترکیبی پاییز 1401)، افزایش فروش نفت و فرآورده‌های پتروشیمی بدون برجام و پیوستن به اِف.اِی.تی.اِف، پیروزیهای جبهه مقاومت در سوریه و فلسطین و یمن، برخورد حکیمانه نسبت به طالبان و مطالبه جدی حقابه هیرمند، تذکر جدی به عراق برای خلع سلاح ضد انقلاب در شمال عراق و کوبیدن مقتدرانه کوموله در اقلیم کردستان، حضور فعال در ائتلاف‌های اثرگذار همچون «سیکا»، «بریکس» و «شانگهای»، آزاد کردن اتباع و دیپلمات‌های ایرانی گرفتار در کشورهای غربی و شرقی، سفر 14 تن از سران کشورهای جهان در بیست و دو ماه گذشته و دهها مورد مانند اینها نشان از تلاش دلسوزانه و مجاهدت مردان عرصه دیپلماسی دارد که فهمیده‌اند میدان در کنار دیپلماسی و رشد اقتصادی و صادرات در کنار رشد علمی است که به شکوفایی ایران اسلامی می‌انجامد. و عجیب نیست که در زمانهایی که کشور به پیروزیهایی دست یابد، ماشین‌های تولید ناامیدی بیشتر حمله کنند و عزت جمهوری اسلامی را تحریف کنند.

7- اصول سیاست خارجه جمهوری اسلامی همان‌طور که او در ابتدای یادداشتش با پوزخند از آن یاد کرده است همان «حکمت، عزّت و مصلحت»ی است که توسّط محبوبان او در دولتهای سازندگی و اصلاحات و اعتدال، کمتر رعایت شد و یقیناً اگر دولت مردمی سیزدهم نیز ذره‌ای از این سه اصل، کوتاه بیاید مورد مؤاخذه جریان انقلابی قرار خواهد گرفت امّا نکته آن است که «زُهری»های جریانات متمایل به غرب، نباید به خود اجازه دهند که با نیش و کنایه‌های خود، و بدون اطّلاع از مجاهدتهای سربازان گمنام انقلاب و فعالیتهای عزتمندانه و البته همراه با تقیه‌ی مسئولان دیپلماسی، زحمات آنها را خفیف کرده و مردم را ناامید کنند.

8- ماه محرم سال قبل، وقتی که سید ضیاء به کانون به اصطلاح توحید دعوت شد، علاقه‌مند بود که نامه امام سجاد (علیه‌السلام) در نقد «زهری» را شرح دهد و هر جای سخنرانی‌اش که فرصت یافت، نیش و طعنه‌ای به نظام و عالمان مؤیّد و کمک‌کار آن در حوزه‌ها زد و به گونه‌ای ایشان را با زهری مقایسه کرد اما اگر دقیق‌تر می‌نگریست او خود همان زهری بود که با ماسک مستقل از حکومت بودن، جاده‌صاف‌کن جریان متمایل به غرب و بالمآل گردنش را پل عبور دشمنان انقلاب و اسلام کرده بود. (قبلاً عرض شد که زندگی او از حقوق مجموعه‌های منتسب به ولایت فقیه تأمین می‌شود.)

9- در ابتدای این یادداشت عرض شد که انسان باید کار خوب را حتی از ابلیس نیز یاد بگیرد. درسی که می‌توان از این رفتارهای متناقض سید ضیاء و جریانهایی که او در مقام بزک و تئوریزه کردن آنها است دریافت، آن است که در مسیر باطل خود به خوبی با تقسیم کار، به صورت جبهه‌ای عمل می‌کنند. از آخوند و پژوهشگر گرفته تا سلبریتی و شهره‌های مجازی، از سیاست‌پیشگان تا دراویش، از عبدالحمید تا عبدالکریم و ... همه به کار خویش مشغول‌اند و آنجا که هستند را مرکز دنیا می‌دانند. البتّه مؤمنان حقیقی دل به آیه قرآن داده‌اند که می‌گوید: «می‌پنداری آنها متحدند اما قلبهای ایشان متفرق است.» (سوره حشر، آیه 14)


:: بازدید از این مطلب : 270
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
یک شنبه 28 خرداد 1402

 

مردم غیور و نجیب سیستان و بلوچستان در مقاطع مختلف و از جمله در آشوب های سال گذشته، صف خود را از اقلیت آشوبگر جدا کرده و هیچگاه در زمین دشمن بازی نکردند.

همچنین علما و مردم اهل سنت در سیستان و بلوچستان ضمن جداکردن صف خود از اغتشاشگران، اقدامات و اظهارات تفرقه افکنانه و از جمله موضعگیری های عبدالحمید را محکوم کرده و از وی اعلام برائت کردند.

این موارد هیچگاه توسط رسانه های معاند پرداخته نشد. اما نکته قابل تأمل اینجاست که رسانه های منتسب به جریان غربگرا نیز دقیقا همصدا با رسانه های معاند عمل کردند.
 

 

نکته دیگر اینکه اقدامات مثبت دولت سیزدهم در سیستان و بلوچستان از جمله افتتاح راه آهن استراتژیک و افتتاح بازارچه مرزی مشترک و همچنین افتتاح پروژه‌های جدید آبرسانی و برق رسانی، هیچکدام جایی در رسانه های غربگرا نداشت.

حالا این طیف با القای بی تفاوتی حاکمیت به سیستان و بلوچستان و ظلم به مردم این استان، در پی تحریک گسل های قومیتی است. اقدامی که بلافاصله با استقبال رسانه های معاند مواجه شد.
 

 

در همین رابطه «صدای آمریکا» رسانه دولت آمریکا و از حامیان اصلی تحریم مردم ایران با استقبال از گزارش یک روزنامه داخلی نوشت:«روزنامه اعتماد در گزارشی نوشت که در سال گذشته ۱۶۸ نفر که عمدتا از اهالی سیستان‌ و‌ بلوچستان بودند در حین تلاش برای امرار معاش از طریق سوخت‌بری جان خود را از دست دادند.به گزارش اعتماد، این افراد بر اثر «انفجار خودرو» و بیشتر در جاده‌های اطراف ایرانشهر و سرباز کشته شدند که ۱۴۷ نفرشان زن و بچه داشتند. این روزنامه نوشت که پارسال به‌طور میانگین هر هفته چهار نیسان سوخت‌کش در جاده‌های خروجی ایرانشهر منفجر شده است.»
 

 

صدای آمریکا در ادامه نوشت:«سوخت‌بری یکی از شغل‌های خطرناکی است که در مرز‌های شرقی ایران رواج دارد. سوخت‌بران با حمل چند گالن سوخت بر روی دوش یا موتور یا با ماشین‌هایی مثل وانت به خاک کشور همسایه رفته و با فروش آن درآمد اندکی کسب می‌کنند.»

دیگر رسانه های ضدایرانی از جمله رادیو فردا، ارگان رسانه ای سازمان جاسوسی آمریکا و اینترنشنال نیز از گزارش این روزنامه منتسب به جریان غربگرا استقبال کردند.

استقبال رسانه ضدایرانی از اظهارات مرعشی

اینترنشنال در مطلبی نوشت:«حسین مرعشی، دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی به سایت جماران گفت: «ما در این مملکت آرزوهای برباد رفته زیادی داریم و زمانی محقق می‌شوند که تنوع مردم و گروه‌های سیاسی را به رسمیت بشناسیم.»او با اشاره به تنوع اجتماعی و سیاسی افزود: «جوانانی هستند که اعتقادی به حکومت و حتی دین ندارند.».»

مشکل جریان غربگرا در ایران این است که مردم عزیز کشورمان را نمی شناسند و بر همین اساس به طرق مختلف به آنان توهین می کنند. حسین مرعشی پیش از این در سال 94 پس از برگزاری انتخابات مجلس شورای اسلامی، به دلیل آنکه لیست اصلاح طلبان در برخی استان ها رأی نیاورده بود، در اظهارنظری تأمل برانگیز مردم شهرستان‌ها را عقب‌مانده سیاسی نامید!
 

 

حالا وی مدعی است که جوانان اعتقادی به حکومت و حتی دین ندارند. فعالین غربگرا و روزنامه ها و رسانه های منتسب به این طیف، هرگاه جلوه ای از حضور باشکوه مردم رخ می دهد، با تمام توان آن را سانسور می کنند.

راهپیمایی تماشایی ۱۳ آبان و راهپیمایی حماسی ۲۲ بهمن در سال گذشته و راهپیمایی باشکوه روز قدس در سالجاری و اجتماعات تماشایی شب‌های قدر در ماه رمضان و نماز باشکوه عیدفطر و تشییع حماسی شهدا و...از جمله رویدادهایی است که جریان غربگرا به هیچ عنوان به آنها نپرداخته و خود را به ندیدن می زند.

مردم عزیز ایران، مردمی دیندار و نجیب هستند. اما جریان غربگرا حاضر نیست این واقعیت بدیهی را بپذیرد. محافل و مراسم مذهبی در کشورمان هرسال باشکوه‌تر و چشم‌گیرتر از سال قبل دایر شده و نسل جوان پای ثابت این محافل بوده و هستند.

حسین مرعشی پیش از این با لیبرال خواندن حزب کارگزاران گفته بود: حزب کارگزاران لیبرال دموکرات مسلمان است که در این میان محمد هاشمی به عنوان مسلمان، عطریان‌فر دموکرات و بنده نماد لیبرال آن هستم. که البته مسلمانی آن رفت. (کنایه به استعفای هاشمی از حزب) محمد هاشمی چند سال پیش با بیان اینکه من خط امامی و مقلد امام هستم و نمی‌توانم بپذیرم کارگزاران لیبرال باشد، و نیز در اعتراض به عضویت برخی عناصر سکولار، از عضویت حزب استعفا داد.

لازم به ذکر است که حزب کارگزاران حداقل 3 دهه در بالاترین مناصب مدیریت در دولت و مجلس حضور داشته‌اند و نمی‌توانند ضعف‌های کارنامه خود به‌ویژه در زمینه مدیریت اقتصادی را پای نظام و اسلام بنویسند؛ به ویژه این که بسیاری از آنها در قول یا فعل، از خطوط قرمز اسلام و انقلاب و نظام عبور کرده و مشی لیبرالی و غربگرایانه را از خود بروز داده‌اند.

اعضای فراری جریان فتنه نگران مشکلات جامعه هستند؟!

«سحام نیوز»- رسانه منتسب به اعضای فراری جریان فتنه- در مطلبی با استقبال از اظهارات یکی از فعالین اصلاح طلب نوشت: «عباس عبدی: حاکمیت تصور می‌کند اگر روزنامه‌ها مشکلات جامعه را منعکس کنند، سیاه‌نمایی کرده‌اند.»

در ادامه این مطلب آمده است: «حاکمیت تصور می‌کند اگر روزنامه‌ها مشکلات جامعه را منعکس کنند، واقعیت‌ها را بگویند و تصویری حقیقی از جامعه بازتاب دهند، سیاه‌نمایی کرده و مشکلات را تایید می‌کنند! در حالی که سیستم نمی‌داند اگر این مشکلات بازتاب پیدا نکنند، هرگز حل نمی‌شوند.»

مشکل اصلی جریان غربگرا این است که بجای بیان مشکلات و ارائه راه حل، صرفا مشغول سیاه نمایی و القای بن بست در بهبود اوضاع کشور است. رویکردی که همواره با استقبال رسانه های معاند همراه بوده است.
 

آیا اعضای فراری جریان فتنه نگران مشکلات جامعه هستند؟!


:: بازدید از این مطلب : 239
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
شنبه 27 خرداد 1402

 

علی کریمی بار دیگر برای تحقیر ایران، فیلمی از مشکلات کشورهای دیگر را به ایران منتسب کرد.

شوت علی کریمی دوباره به اوت رفت!/ وقتی هواپیمای کره‌ای را هم ایرانی قالب می‌کند

از شایعه تا واقعیت: علی کریمی، فوتبالیست سابق، در ادامه مطالب ضدایرانی خود در فضای مجازی، ویدئوی هواپیمای مسافربری کره جنوبی که امروز حین پرواز درب اضطراری آن باز شده بود را بجای یک هواپیمای ایرانی جا زده و با کنایه نوشت: «درِ هواپیماتون رو ببندید نمی‌خواد هواپیمای مسافربری بسازید!!»

کریمی این ویدئو را از صفحه یک رسانه ضدایرانی برداشته و با این فرض که این هواپیما متعلق به ایران است، بدون هیچگونه بررسی، آن را در استوری خود بازنشر و یکساعت بعد آن را حذف کرد.

 

گاف‌های علی کریمی فقط به این یک مورد ختم نمی‌شود. او در بهمن سال گذشته تصویر ۱۱ سال پیشِ نشستن دانش‌آموزان هندی روی زمین در زیر یک پل را بجای یک کلاس درس در ایران جا زد و جمهوری اسلامی را مقصر این وضعیت معرفی کرد.

 

 

 

در آذرماه ۱۴۰۱ هم او در ادامه نفرت‌پراکنی‌های خود، تصویر شش سال قبل از حمله به کابل را تحت عنوان اتفاقات جوانرود منتشر کرد.

 

در آبان گذشته نیز کریمی برای دمیدن در آتش آشوب‌ها، تصویری را به‌دروغ به نام کودکان سیستان و بلوچستان منتشر کرد که مربوط به گزارش رسانه‌های خارجی از وضعیت فقر در پاکستان بود.


دروغی که به آیت الله مکارم منتسب کرد اما فرد داخل تصویر دروغ علی کریمی را برملا کرد


دروغ علی کریمی و جازدن تصویر فردی که براثر تصادف آسیب دیده بود به اغتشاشات

 


:: بازدید از این مطلب : 233
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
به وبلاگ من خوش آمدید
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب پربازدید